صالح عباس زاده چهره جوانی ست که در تلویزیون تشکیلات مجاهدین خلق زیاد دیده میشود. او در حقیقت از کودک سربازان مجاهدین خلق است که امروز در نقش مجری در رسانه تصویری این تشکیلات وظیفه سازمانی خود را انجام میدهد. او به اعتراف خودش یکی از 150 کودکی است که از عراق به شهر کلن در آلمان انتقال داده شدند و یکی از 40 کودکی که در سن نوجوانی به ارتش مجاهدین خلق در عراق بازگردانده شدند.
صالح عباس زاده به سبب مسئولیتی که تشکیلات به عهده او گذاشته است، بیان نسبتا قوی و ظاهری نسبتا امروزی دارد. او برعکس اکثریت اعضای تشکیلات که ملزم به سبیل گذاشتن هستند، سبیل ندارد و این نشان از جایگاه ویژه او در ویترین تشکیلاتی دارد.
یکی دیگر از وظایف تشکیلاتی او نوشتن مقاله علیه افشاگریهای کودک سربازان جدا شده است. برای نمونه پس از انتشار داستان زندگی امین گل مریمی در مجله دسایت آلمان ضمن خائن خواندن امین، نویسنده گزارش، لوییزا هومریش را متهم به همکاری با حکومت ایران و دروغ پردازی و شیطان سازی علیه مجاهدین خلق کرد.
او همچنین پس از اکران مستند کودکان کمپ اشرف بار دیگر ماموریت گرفت که سازندگان فیلم و چهار کودک سرباز ایرانی-سوئدی که مستند بر اساس زندگی آنها ساخته شده است را متهم به همکاری با حکومت ایران کند. امیر یغمایی یکی از کودک سربازان سابق مجاهدین خلق است که در مستند کودکان کمپ اشرف حضور دارد. او با انتشار بخشی از دفاعیه پر شور صالح عباس زاده در تلویزیون مجاهدین خلق موجب میشود که اطلاعات بیشتری درباره او به دست ما برسد.
در ویدئوی مذکور که بخشی از آن را امیر در حساب کاربری اش در پلتفرم ایکس به اشتراک گذاشته است، صالح در بیان علل ماندگاری سازمان مجاهدین خلق به مدت 60 سال اظهاراتی میکند و توجیهاتی برای ماندن افراد در تشکیلات میدهد که سالهاست از زبان مجاهدین شنیده میشود. جملات کلیشهای که شستشوی مغزی در فرقه رجوی را اکیدا تکذیب میکند و فیلمهای ساخته شده درباره مجاهدین خلق را دروغین و مصنوعی میخواند.
امیر یغمایی به عنوان شخصی که مادرش هنوز در تشکیلات مجاهدین خلق است، در پاسخ به صالح عباس زاده، از زاویه دید خود علت ماندن اکرم حبیب خانی در تشکیلات را توضیح میدهد:
“میگه چرا آدمها ۴۰ ساله در مجاهدین موندن. چون خیلی ها مثل مادر من از ۱۵ سالگی در زمان شاه عضو مجاهدین بوده. بیش از ۴۰ سال در فضای بسته و تشکیلاتی بوده، نه تحصیلاتی داره، نه شغلی، نه تجربه کار و نه زبان خارجی. حتی مدارکش هم ردیف نیست. مجاهدین هم میگه پشت درب اشرف رژیم در کمینه.”
امیر در ادامه با مقایسه زندگی مادرش با زندگی کودک سربازان، درباره زندگی شخصی صالح عباس زاده به عنوان یک کودک سرباز مجاهدین خلق نیز چنین مینویسد:
“همین صالح عباس زاده که در این فیلم صحبت میکنه یادمه سال ۱۹۹۸ میلادی در سن ۱۷-۱۸ سالگی رفت عراق. الان حدود ۲۶ ساله در مجاهدینه و ۴۴ سالشه. نه تحصیلاتی، نه روابط اجتماعی، نه تجربه عشق یا فرزند. یک تخت آهنی با ۳ وعده غذا در روز و به تمام مخالفین رجوی فحش میده. بدبخت.”
در پی این توضیح، محمد کرمی از اعضای سابق فرقه رجوی نیز در بخش نظرات پست امیر یغمایی صالح عباس زاده را “دلقک” خطاب میکند:
“این دلقک توضیح بدهد که خواهرش که به ارتش رجوی واردش کردند چند سالش بود و صمد برادرش. چون ما ها که شاهد هستیم زنده هستیم تا این موجودات را افشا کنیم و الان سرنوشت خواهرش چی شده چرا مانند دختر مریم قجر و نسرین مسیج رشد بادکنکی نکرد و…”
منظور محمد کرمی ارتقا درجه دختر مریم رجوی و دختر مهوش سپهری در سلسله مراتب فرقه مجاهدین خلق است. چند سال پیش اشرف ابریشمچی به مقام معاونت مسئول اول سازمان رسید، سمتی که برای سن و سالش کمی زود به نظر میرسید.
صالح عباس زاده چنانچه خود نیز در مقالهای که علیه امین گل مریمی و لوییزا هومریش به آن اشاره میکند دارای برادری به نام صمد بوده است، برادری که از او بزرگتر بوده، ظاهرا همراه با دیگر کودکان مجاهین خلق از عراق به اروپا فرستاده نشده بود. مبتلا به سرطان بوده و به گفته صالح در همان سالهای حضور او در شهر کلن آلمان سازمان برادرش را برای درمان به آلمان اعزام میکند و صالح قدردان سازمان است که اجازه داده او در آن زمان با خانودهاش دیدار کند.
محمد کرمی در ادامه به موضوع خواهر و برادر صالح نیز اشاره میکند:
“این صالح عباسزاده یا نام دقیقش دلقک رجوی زیر سن آوردنش به اشرف. خوب است در اینجا مقداری در رابطه با صمد برادرش که سرطان گرفت و فوت کرد توضیح بدهد. صمد هم زیر سن بود در سال 66 او را به زور وارد یکان های ارتش کردند که همیشه هم مسئلهدار بود و از خواهرش بگوید چه بر سر او آمد.”
نظرات دیگری نیز ذیل پست امیر در شبکه ایکس دیده میشود که اظهارات او و محمد کرمی را تکمیل میکند. دو حساب کاربری با نام های سیبچه و آیلین مقدم که به نظر میرسد خود از کودک سربازان سابق مجاهدین خلق هستند و در آلبانی از تشکیلات جدا شدهاند، درباره صالح عباس زاده اظهار نظر میکنند. اگرچه ممکن است این اظهارات گاهی گستاخانه و به دور از ادب به نظر برسد اما بخش زیادی از فضای حاکم بر ذهن و زندگی اشخاصی چون صالح را نشان میدهد.
کودک سربازانی که هرگز فرصت نیافتند شکل دیگری از زیست را تجربه کنند و مشخصا درباره صالح این موضوع پیچیدهتر است چرا که او چهرهای رسانه ای دارد و نسبت به بسیاری از هم سن و سالهای سازمانیاش از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار است. خطاهای شناختی و فرایند دستکاری ذهنی برای او به گونهای عمل میکند که خود متوجه عمق سرسپردگیاش به رهبران تشکیلات نیست. از طرفی خانوادهاش درگیر تشکیلات بوده اند و هستند. از تمام خانواده تنها یک خواهر برایش باقی مانده است که ظاهرا شرایط او در تشکیلات بر مسائل صالح اثر میگذارد.
سیبچه درباره صالح مینویسد: ” به قول یکی از بچه ها میگفت صالح آفسایدزاده. اینم فقط بخاطر خواهرش که از تبلیغات سازماندهیش تغییر ندن حاضر هر دلقک بازی بکنه .”
و آیلین مقدم درباره صالح و خواهرش سمانه و شرایط ویژه آنها در ساختار تبعیض و تحقیر حاکم بر تشکیلات، چنین توضیح میدهد: “حرف حق ، سمانه عباس زاده غش و ضعف میرفت هر بار سازماندهی تغییر میکرد. یک چاپلوس درجه یک و اینکه به بهانه مریضی (تمارض) دائم میخوابید و هرگز هم حسابرسی نمیشد. این صالح توی تبلیغات برای چاپلوسی هر کاری میکرد تهمت به برادران با سی و هشت سال سابقه ، برای اینکه خودش رو از میدان بدر ببرد، گزارشات سر تا پا دروغ بر علیه برادران مسئول و آنها رو سوژه نشست می کردند ، لجن!”
مطالبی که در بالا آمد بخشهایی از ابعاد زندگی یکی از کودک سربازان مجاهدین خلق است که هنوز در دهه پنجم زندگیاش گرفتار حصارهای تشکیلات است. صالح یکی از 524 کودکی است که بیانیه علیه سازندگان فیلم کودکان کمپ اشرف امضا کردند. نام او در کنار نام 523 جوان دیگر به عنوان امضا کننده آمده است که تشکیلات ادعا میکند، “جوانان ایرانی” هستند که علیه شیطان سازی و افترا نامه نوشتهاند.
سران مجاهدین خلق متوجه نیستند که صرف نوشتن نام این 524 نفر اعتراف به گروگانگیری 524 کودک سرباز است. جوانانی که بخشی از آنها دیگر ایرانی محسوب نمیشوند. ایرانی تبارهایی هستند که شهروند کشورهای اروپایی یا آمریکای شمالی هستند. پدر و مادرانی دارند که اگر زنده مانده باشند، در قرارگاه دورافتاده مجاهدین خلق در روستای مانز آلبانی ساکن هستند یا پیش از این قربانی جاه طلبی مسعود رجوی شدهاند.
در میان نام امضا کنندهها مدام نامهایی با نام خانوادگی تکراری مشاهده میشود که نشان میدهد هر والد مجاهد چند فرزند خود را به تشکیلات سپرده است. وقتی سارا معین کارگردان از هزار کودکی صحبت میکند که سرنوشتی مشابه به امیر و عاطفه و حنیف و پروین داشتند و تازه تنها 4 نفر از این افراد حاضر شدهاند از زندگی شان مستند نگاری شود، طبیعی است که هنوز بیش از نیمی از این کودکان تحت فشار تشکیلاتی مجاهدین خلق مجبور به نوشتن مقاله، امضای نامه، برگزاری جلسات لایو، شرکت در تظاهرات و حمله به سالنهای سینما باشند. کما اینکه به تازگی در خاطرات عاطفه سبدانی خواندیم که چگونه کودکان مجاهدین خلق در سرمای زیر صفر نروژ و آلمان مجبور بودند ساعتها سر پا بایستند، گرسنه و تشنه بر طبلهایی با آرم مجاهدین بکوبند.
فرقه مجاهدین خلق ترسناک است. صالح و آن 523 نفر در ناخودآگاهشان گرفتار ترس از رجویها هستند. امیر یغمایی، امین گل مریمی، عاطفه سبدانی، حنیف بالی، ژینا حسیننژاد، پروین حسیننیا، حنیف بالی و چند تن دیگر که حتی هنوز از نامهای واقعی خود استفاده نمیکنند، بر این ترس غلبه کردهاند. آنها وارد جهان آزاد شده اند، شهروندان موفقی هستند، اعتماد به نفس خود را بازیافتهاند و از افشای آنچه در فرقه رجوی بر آنها گذشته است ابایی ندارند. به نظر میرسد که این روند رو به رشد است و روز بروز بر تعداد کودک سربازانی که زبان به سخن میگشایند افزوده خواهد شد.
مزدا پارسی