روزی که لباس های نظامی را کندیم و لباس شهر پوشیدیم

صدام حسین عبدالمجید تکریتی صاحبخانه مرحوم اعدام شده مسعود رجوی، که در 13 دسامبر 2003 در درون چاله ای در یک حیاط دستگیر شد، در 30 دسامبر 2006 مصادف با عید قربان در بغداد به دار آویخته شد.

مسعود رجوی از لحظه شروع جنگ در 19 مارس 2003 ( 28 اسفند 1381) دیگر خود را مستاجر صدام حسین ندانست و با شتابی باور نکردنی به آغوش امپریالیسم خزید.

مسعود رجوی و صدام حسین چند نقطه مشترک داشتند، از جمله هر دو دیکتاتور بودند، هر دو عاشق قدرت و زن بودند، هر دو سه بار ازدواج کرده بودند، هر دو به امنیتی بازی و پلیس بازی و زندان و شکنجه افراد خود بسیار علاقمند بودند و …

اما هدف از این مقدمه گویی، ذکر خصوصیات فردی آن دو دیکتاتور نیست. هدف بیان شروع سرفصلی در سازمان مجاهدین خلق بعد از حمله نیروهای ائتلاف به عراق است . تا قبل از این حمله مسعود رجوی علنا درخواست ها و انتقادات همه اعضای سازمان را با “مشت آهنین” پاسخ می داد، پادگان اشرف مرکز ثقل جهان باید شمرده می شد. پوشیدن لباس نظامی یک اجبار بود ، سلاح ناموس و شرف هر مجاهد خلق نامیده می شد، اگر کوهها از جا برکنده می شدند ، اشرف نباید تکان می خورد و امپریالیسم “ببر کاغذی” نامیده می شد ، نزدیکی با آمریکا و اسرائیل مرزسرخ و خط قرمز بود، مسعود رجوی و مریم رجوی صاحب خون و نفس ما بودند، اعضای ناراضی سازمان باید نابود می شدند، همه باید هر لحظه شهادت را می طلبیدیم، بیان نام خانواده یک جرم تشکیلاتی شمرده می شد ، هر گونه ارتباط با خانواده و زندگی طلبی ممنوع بود، مرز سرخ های فراوان داشتیم مثل مرز سرخ مبارزه مسلحانه و لباس شرف ، دوشادوش عراقی ها با مردم ایران جنگیدن یک افتخار بود، افسران عراقی در بیخ گوش ما حضور داشتند و ما گوش به فرمان، زنان تشکیلات باید در خدمت و خلوت مسعود رجوی می بودند و مردان دیگر فقط باید تناقضش را می خواندند! تا منزه و پاک بمانند.
مسعود رجوی سالها قبل گفته بود:

فرزند عزیز نور دیده، از دبه کسی ضرر ندیده …

و آنروز فرا رسید…

اما در آن روز طلائی که صدام رفت ، مسعود هم دامن پوشید، ارتش به یکباره ، نظامی زدائی شد، لباس های نظامی کنده شد و همه لباس شهر (به لباس مردم عادی می گفتیم ) پوشیدیم، معسگر اشرف (پادگان اشرف) تبدیل شد به مدینه الاشرف، بجای مقابله با امپریالسم در یک چرخش مداری آشکار مسعود رجوی موازی کاری با آمریکا را در دستور کار قرار داد و دستور داد دامن ها بپوشید که هنگامه رقص است و فهیمه ها ، ویسکی بدست به آغوش افسران آمریکایی جابجا شدند، سلاح ها و لباس ها به زباله دان افکنده شد و همه، قیافه های شهری گرفتیم، در پادگان اشرف مسجد درست شد، پارک ساخته شد ، استخرسازی شد، گل کاری ها شروع شد، دیگر انتقاد هم می کردی ، کسی کاری با تو نداشت، زندان ها خراب شد و بجای آنها پارک سازی و گلکاری کردند، مسئولین از آن جایگاه فردیت و منیت به پائین کشیده شدند، از دیگ و حوض تشکیلاتی خبری نبود، دیگر امثال “علیرضا اسفندیاری” ها را به نشست نمی آوردند تا در جمع کتک بزنند و تا سرحد مرگ شکنجه اش کنند که بماند، دیگر محمد علی رحیمی ( سپهر) زندانی آزاد شده را کف سالن نمی انداختند و دوستانش او را کتک نمی زدند تا بماند، دیگر مرز سرخ ها ، مرز سفید شدند، مردم عراق برای خوردن دجاج (مرغ) دسته دسته به اشرف آورده می شدند، بچه های عراقی با دمپایی برای مسابقه فوتبال با ما به داخل اشرف آورده می شدند و با کفش ورزشی و لباس ورزشی و هدایا بدرقه می شدند، زنان مسئول در تشکیلات برای ما لبخند می زدند و بعضا طنازی هم می کردند، برای فریب مردم عراق حتی ما آخوندسازی هم می کردیم و مجید معینی و محمد الهی و … هم ملبس به لباس روحانیت می شدند و نقش امام جماعت بازی می کردند، سازمان 1344 تاسیس شد ، در 1354 بیانیه مارکسیستی منتشر کردند ، 1364 انقلاب درونی اعلام شد، 1374 زندان سازی شد و اعضای سازمان زندانی و شکنجه شدند، 1384 سازمان به آغوش امپریالیسم و اسرائیل و عربستان پرکشید و مسعود رجوی به سوراخ موش خزید، در سال 1394 سازمان در تمامیتش از عراق پرکشید و اخراج شد، 1404 چه خواهد شد؟

سازمان هر 10 سال یک پوسته شکنی داشته و به ماهیت فرقه ی اش بیشتر نزدیک شده است، اکنون سال 1404 در پیش است و ما منتظر پوسته شکنی نهایی این سازمان و رهبرانش هستیم.

30 خرداد 1402 ، پلیس آلبانی به اشرف 3 وارد شد، زد و خورد های شدیدی به وقوع پیوست، اکنون در آستانه سالگرد 30 خرداد 1402 هستیم، کمتر از دو هفته به سالگرد ورود پلیس آلبانی به داخل اسارتگاه اشرف 3 باقی مانده است، آیا سرفصل دیگری در راه است؟ آیا امسال هم ارکان اشرف و رجوی ها به لرزه در خواهد آمد؟

اصل تکامل به ما می گوید که پدیده های میرآ از صحنه حذف خواهند شد، نیروهای انقلابی به میدان خواهند آمد، تکامل بساط فرقه سازی و فرقه گرائی را به کنار خواهد زد، ما امیدواریم و به قول مسعود رجوی:

دیر و زود داره ، اما سوخت و سوز نداره …

و چقدر این شعر در وصف حال سازمان مجاهدین صدق می کند که :

خیزید و خز آرید که هنگام خزانست …

محمدرضا مبین

خروج از نسخه موبایل