داستان لایه ضعیف در مناسبات مجاهدین خلق چه بود؟!

خاطرات جداشدگان

اعضای مجاهدین خلق و یا کسانی که از این فرقه جدا شده اند به خوبی با واژه “لایه ضعیف” آشنا هستند. موضوعی که بعد از انقلاب ۵۷ شروع گردید. مثلا در واحد های دانش آموزی و یا دانشجویی نفراتی که در رده پایین تشکیلات بودند و وضعیتی پرسشگر داشته و براحتی برای هر دستور تشکیلاتی آن دوران سر خم نمی کردند، لایه ضعیف خوانده می شدند.

به عبارتی کسانی که نمی توانستند مسیر حرفه ای شدن از نگاه رهبران مجاهدین را طی کنند و بطور تام و تمام بدون هرگونه پرسش و اما و اگری دستورات تشکیلاتی را اجرا کنند، به این لقب خوانده می شدند.

سازمان در سال ۶۰ با اقدامی مشخص و با بی خبری محض تمامی لایه های تشکیلاتی در حالیکه کشورمان درگیر جنگی ناعادلانه و تحمیلی بود به رویارویی مسلحانه با انقلاب مردم ایران و نظام تازه برپاشده برخاست.

رهبران مجاهدین خلق در چنین شرایطی با انواع فشارهای روحی و روانی و توجیهات غیر منطقی، تمامی لایه های هوادار را به اقداماتی دور از ذهنِ هر انسان شرافتمند وادار نمود. آنها شرایط را طوری چیدند که تمامی رده های تشکیلاتی باید دستورات نظامی اجرا می کردند و یا در رده عناصر حلقه ضعیف قرار می گرفتند.

بدین گونه این افراد بدون درک شرایط سیاسی و حساسیت های ملی و میهنی یکدفعه با اقدامات ترورهای کور و وحشیانه انجام شده توسط خودشان روبه رو شدند .

در این میان خیلی ها در تاریکی ذهن، فریب رهبری سازمان را خورده و بعنوان ابزاری بی ارزش فدا شدند و خیلی ها هم توسط مأمورین امنیتی کشور دستگیر گردیدند. اغلب به جرأت می گویم قریب به ۹۵ درصد همین افراد مورد اشاره به آغوش انقلاب و خانواده های خود بازگشتند.

بعدها در مناسبات قرارگاه اشرف و پس از شکست عملیات موسوم به “فروغ جاویدان” زنان و مردان مخالف در برابر انجام طلاق تکلیف شده از سوی مسعود رجوی به اولین سری لایه و حلقه ضعیف ملقب گشتند.

سازمان برای افرادی که سن و سالی هم از آنها گذشته بود و گاهاً حتی ۶۰ سال هم سن داشتند به زور وادارشان می نمود به سالن غذاخوری قرارگاهشان رفته و ساعت ها به پای تماشای فیلم های نشست های انقلاب یا همان طلاق تشکیلاتی بنشینند تا شاید به درک و فهم از انگیزه های خائنانه مسعود رجوی دست یابند، اقدامی بالاتر از هر شکنجه روحی و روانی در مشهورترین دستگاههای سرکوب گروههای افراطی.

توهین و گرفتن رده تشکیلاتی و حبس همان افراد در دوره های متفاوت، کم ترین واکنش فرماندهان حلقه به گوش مسعود رجوی در این دوران بوده است.

همین لایه های ضعیف با بصیرتی که کسب کرده بودند آگاهانه و با سماجت توانستند در همان سالها خود را از تشکیلات منحوس رجوی برهانند. تا اینکه مسعود رجوی در ادامه بسترسازی های عمیق برای رشد افکار زورمدارانه و آوردن بندهای متوالی و ضد انسانی و ضد اسلامی انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک و فرقه ای سعی نمود همین لایه های ضعیف، منظور نفرات مسئله دار و ناراضی و گاهاً سرکش را با ترفند اصول تشکیلاتی جدید همچون عملیات جاری و غسل هفتگی و با تحقیر در مناسبات ساختگی بیشتر و بیشتر به تمکین و فرمانبری از خود هدایت نماید.

ساعت ها آنها را در نشست های خسته کننده سوژه نموده و با تحریک جماعت سرکوب و بره شده، آنان را در حد سکته قلبی و یا انگیزه دار کردن برای خودسوزی و خودکشی در خفا به حقارت وادارد.

یادم هست فرشته شجاع این عفریته وحشی چگونه دو فرد از برادران بلوچ و فریب داده شده و انتقال داده شده از دوبی با عنوان کاریابی را به جرم تن ندادن به اسباب کشی های بی ثمر و سرکاری بعد از بمباران قرارگاه اشرف توسط هواپیماهای آمریکایی در جمع ۳۰۰ نفره با شدیدترین تحقیرها و توهین های رذیلانه مورد خطاب قرار داد .

این زنیکه، وحشیانه بر سر آنها جیغ و داد می زد که ” شما مگر انسانید؟! شما مگر نشستن روی مبل را بلدید؟! مگر برادر مسعود نبود که شما را آدم کرد؟!” و . . . ملاحظه می کنید که این رفتارها چگونه می توانند به تفکر فرقه ای و طبقاتی مسعود رجوی مربوط نباشند؟

اینچنین  بود در تشکیلات مجاهدین کسانی که به هر دلیلی در مقابل خواسته های ضد انسانی رجوی می ایستادند یا باید توبه کرده و مجدد به ساختارهای فرقه تن می دادند و یا باید به هر طریق ممکن تحقیر و نهایتاً نابود می شدند و این ته  ایدئولوژی التقاطی و خود ساخته رجوی است که چنین چرخه ضد انسانی را در خود نهادینه کرده است.

نویسنده : مصطفی آزاد

 

خروج از نسخه موبایل