اعضای انجمن نجات آلبانی بر آن هستند تا با برگزاری سلسله نشست هایی، حقایق ناگفته درباره سازمان مجاهدین خلق که همگی سالهای زیادی از عمرشان را در مناسباتش سپری کرده اند، بازگو کنند.
این قسمت از برنامه با حضور حمید آتابای، خلیل انصاریان، موسی جابری فر و موسی دامرودی برگزار و موضوع ضدیت سران مجاهدین با خانواده مورد بررسی قرار گرفت.
هر کدام از حاضرین در این نشست سعی کردند از زاویه دید خود به این سئوال پاسخ دهند که : چرا مریم و مسعود رجوی از خانواده وحشت دارند؟!
خلیل انصاریان معتقد است، شروع این مسئله به سالهای 70 و 71 بر میگردد یعنی زمانی که طلاق های اجباری کلید خورد. زوج ها مجبور به طلاق شدند و به دنبال آن و در زمان جنگ خلیج فرزندان شان همگی به کشورهای اروپایی منتقل شدند: در زمان جنگ خلیج بحث خانواده زیاد مطرح بود. مسعود مدام می گفت خانواده دشمن مبارزه است. هفته ای یک بار در نشست از خانواده تبری میجستیم. موظف بودیم پروژه ضد خانواده بنویسیم.
خلیل انصاریان در ادامه نمونه ای از پروژه های ضد خانواده را نقل می کند: مثلاً می نوشتم وقتی خانواده ها جلوی درب اشرف آمدند یک لحظه داشتم که ای کاش خانواده من همراه اینها جلو درب اشرف نیایند. به دلیل مغزشویی ها شرم میکردم اما واقعیت درونم این نبود و خدا خدا می کردم تا خانواده ام بیایند اما باید می نوشتم و جلوی جمع می خواندم.
عضو سابق مجاهدین خاطره ای هم روایت می کند از زمان حضور خانواده ها مقابل کمپ اشرف و همان یک باری که رجوی به خانواده ها و اعضا اجازه ملاقات داد: رجوی وقتی دید قافیه را دارد می بازد دیدارها را متوقف کرد و خانواده ها را به وزارت اطلاعات رژیم منتسب کرد. در حالی که تعداد زیادی از این خانواده ها مسن بودند و با ویلچیر آمده بودند و یا عصا به دست بودند. اما رجوی با شیادی سیاسی می خواست به رژیم و وزارت اطلاعات نسبت بدهد.
موسی جابری فر ضمن تأیید حرف های انصاریان بر این باور است که یکی از دلایل وحشت مسعود رجوی از خانواده، حفظ نیرو بوده است. او با بیان این که بود و نبود هر سازمانی به نیروهایش هست و اگر نباشند متلاشی می شود می گوید: مسعود رجوی می دانست اگر خانواده ها بیایند با افراد ملاقات کنند به احتمال زیاد جدا می شوند و تشکیلاتش از بین می رود. رجوی جز حفظ نیرو جنگ دیگری ندارد.
دامرودی دیگر عضو سابق مجاهدین خلق خاطره ای از زمان حضور در کمپ اشرف و سرنگونی صدام حسین مطرح می کند: رجوی به دلیل کمبود نیرو متوسل شد به ما که آدرس اعضای جوان خانواده هایمان را بدهیم و به این شکل نیرو جذب کنند. بعد که خانواده ها یک سری آمدند و به دنبال آن تعدادی از اعضا با دیدن والدینشان متحول شدند و از تشکیلات رفتند خط ضدیت با خانواده را پیش گرفت. مسعود می گفت خانواده خوب و بد ندارد همه ضد مبارزه هستند.
او همچنین از فریبکاری های زوج رجوی میگوید و اینکه چگونه از دین سوء استفاده می کرد به شکلی که زمانی خود را جای عیسی مسیح، و زمانی امام زمان جا میزد: سال هفتاد و بحث صلیب. هر کس صلیبش را بر ندارد و همراه من نیاید از آن من نیست و به این شکل خود را جای مسیح می نشاند. در بحث انقلاب می گفت من مسعود، مدینه العلم و مریم بابه