افشاگری‌های مهم مترجم ارشد مسعود رجوی در مصاحبه با روزنامه المراقب العراقی – قسمت چهارم

ماجرای سهمیه‌ ۷۰ هزار بشکه‌ای رجوی از نفت روزانه عراق

در قسمت سوم این گفتگو، نکاتی درباره کشتار کردها در شمال عراق و همچنین شیعیان در جنوب با همکاری مجاهدین خلق و صدام بیان شد.

بخش چهارم ترجمه مصاحبه مترجم ارشد مسعود رجوی با روزنامه “المراقب العراقی”، منتشر شده در تاریخ پنج شنبه ۱۷ ژانویه ۲۰۱۳ را در ادامه می خوانید:

س: یکی از جداشدگان از سازمان به من گفت که بسیاری از جنگجویان سازمان مجاهدین وقتی به کردستان رفتند با تعدادی از زنان و کودکان روبرو شدند و به فرماندهی گفتند که آنها پاسداران ایران نیستند و از جنگیدن خودداری کردند؛ ولی در پاسخ آنها رهبری سازمان مجاهدین خلق به توپخانه دستور داد این مناطق را توپ باران کنند و آن کردها را کشتند، آیا این اطلاعات درست است؟

ج: بله این درست است. آنها بسیاری از کردها را کشتند. یکی از افراد سازمان به من گفت که آنها بسیاری از مخالفان جنگ با کردها را که از تیراندازی به کردها خودداری کردند کشتند یا از میان خودشان بیرون برده و به قرارگاه اشرف برگرداندند. شیرزاد جلیلی ساکن سوئد از این جنگجویان سازمان مجاهدین در کردستان بود و بسیاری از این رویدادها را تعریف می کند، از جمله کشتن کردهای غیر نظامی از زنان و کودکان و پیران که خودش شاهد بوده است.

س: آقای شیرزاد جلیلی چه سالی به سوئد رفته است؟

ج: سال ۱۹۹۵

س: آیا شما با او دیدار کرده و در مورد این رویدادها با او صحبت کرده اید؟

ج: بله او دوست من است و اخیراً با او از طریق تلفن و اینترنت با اسکایپ و یاهو صحبت کرده ام و بسیاری از این رویدادها را برای من شرح داده زیرا خودش در این جنگها در قره تپه و طوزخرماتو شرکت داشت. او از سه دور گفتگوها بین رهبران سازمان مجاهدین با عشایر کرد در طوزخرماتو و سایر مناطق صحبت کرد و گفت که در این گفتگوها روی عقب نشینی نیروها توافق شده بوده؛ ولی بعد از عقب نشینی نیروهای کرد و نیروهای سازمان مجاهدین خلق؛ دوباره به ما دستور حمله به کردستان دادند. او می گوید که ما برگشتیم و دوباره حمله کردیم در حالیکه کردها برای این حمله آمادگی نداشتند؛ جنگ شدیدی بین ما و کردها درگرفت. آنها عشایر کرد را در گفتگوها فریب دادند. او تعریف می کند که نیروهای پیشمرگه کرد طبق توافق به ارتفاعات اطراف طوزخرماتو عقب نشینی کرده بودند و نیروهای سازمان هم تا پل عقب نشستند ولی به گفتۀ شیرزاد جلیلی: “وقتی ما به پل رسیدیم دوباره به ما دستور حمله دادند”.

س: کدام پل؟

ج: فکر کنم منظورش پل سلیمان بیک باشد ولی مطمئن نیستم.

س: آیا می توانید از آقای شیرزاد جلیلی بپرسید؟

ج: بله من تلفن و ایمیل او و اسکایپش را به شما می دهم. او می گوید بعد از آنکه کردها فهمیدند که نیروهای مجاهدین خلق آنها را فریب داده‌اند از روی ارتفاعات با آنها مقابله کردند و جنگ سختی درگرفت که طی آن نیروهای سازمان مجاهدین خلق شهر طوزخرماتو را تصرف کردند. آقای نافع العیسی (رئیس کمیته‌ی عراقی همبستگی) این گفتگوها را در یکی از مصاحبه‌هایش با تلویزیون ایران شرح داده است ولی من این موضوع گفتگوها را از شیرزاد جلیلی شنیده ام موضوعی که عراقیان به ویژه عشایر طوزخرماتو هم آن را می‌دانند. من آن موقع در قرارگاه اشرف بودم و شعارها و هلهله‌های شادی را می‌شنیدم که فریاد می‌زدند: ارتش آزادیبخش طوزخرماتو را تصرف کرد! گویی که انگار تهران را گرفته بودند!.

س: در جنوب عراق چقدر عملیات انجام داده بودند که تا حالا برملا نشده اند؟

ج: پیش از این گفتم که شرکت نیروهای مجاهدین خلق در درگیریهای جنوب به صورت رسمی و علنی نبود بلکه بر اساس توافق محرمانه با دولت عراق بود که طی آن سازمان، نیروهایی ویژه از افراد مورد اعتماد را با لباس شخصی به شهرهای نجف، کربلا، کوت، عماره، بصره و ناصریه فرستاد. این مشارکت حتی داخل سازمان هم پنهانی بود و کسانی در داخل سازمان که در آن درگیریها شرکت نداشتند جز ما که در بخش ارتباطات بودیم از مشارکت آن افراد مطلع نشدند. آنها در واقع برای کمک به نیروهای عراقی و دفاع از مقرهای حزب بعث رفته بودند. به عنوان مثال برای من تعریف می کردند که وقتی با پست‌های ایست و بازرسی قیام کنندگان عراقی (شیعیان) مواجه می‌شدند به آنها می‌گفتند که نیروهای ایران هستند و آمده‌اند که به آنها کمک کنند؛ و آنها هم فکر می‌کردند که این افراد از سپاه پاسداران ایران هستند و از این رو به آنها شک نکرده و اجازه‌ی عبور به آنها می‌دادند. به این علت بود که فقط سه نفر از افراد مجاهدین خلق در این درگیریهای جنوب با شیعیان عراق کشته شدند؛ ولی در کردستان، سازمان کشته زیاد داد و اکنون نیمی از آنها که در گورستان مروارید در قرارگاه اشرف دفن شده‌اند از کشته‌های عملیات کردستان هستند.

س: بعد از سرکوب انتفاضه شعبانیه (قیام شیعیان عراق) و بازگشت نیروهای مجاهدین خلق به قرارگاه، فضای حاکم در قرارگاه و در میان اعضای سازمان چگونه بود؟

ج: فضا بسیار متشنج و آشفته بود زیرا در سازمان افراد منطقی و روشنفکر زیاد بودند که با این دخالت موافق نبودند و می‌گفتند نتیجه‌ این دخالت در امور عراق چیست؟ تصرف شهرهای طوزخرماتو و وارد شدن به کلار و برخی شهرهای دیگر و آن همه کشته دادن در کردستان عراق چه نتیجه‌ای دارد؟ ما قرار بود به ایران برویم و حکومت ایران را سرنگون کنیم ولی مسعود رجوی می‌گفت ما اینجا هستیم تا نگذاریم رژیم عراق سرنگون بشود. ولی مدتی بعد، رهبران سازمان و در رأس آنان مسعود رجوی شروع به گفتن این کردند که نیروهای ما راه را گم کرده و اشتباهی وارد شهر کلار شدند چون راههای پرپیچ و خم کردستان را نمی‌شناختند و کردها وقتی آنها را می‌دیدند فکر می‌کردند که رژیم عراق آنها را فرستاده و به روی آنها آتش می‌گشودند و نیروهای ما هم در مقابل آنها به دفاع از خود می‌پرداختند و کردها را می‌کشتند و ما برای جنگ با نیروهای سپاه پاسداران ایران رفتیم تا نگذاریم آنها پیشروی کنند ولی راه را گم کردیم و به اشتباه وارد روستاهای کرد شدیم.

س: بین سالهای ۱۹۹۱ و ۱۹۹۵ آیا انشعابی در داخل سازمان صورت گرفت؟

ج: انشعاب در داخل این سازمان امکان پذیر نیست.

س: منظورم بیرون آمدن و جدا شدن از سازمان است.

ج: بله بسیاری از سازمان جدا شده و بیرون رفتند و هر کس در آن موقع می‌خواست جدا بشود تحویل نیروهای عراقی داده می‌شد که او را به اردوگاه رمادی و برخی را نیز به زندان ابوغریب در غرب بغداد منتقل می‌کردند و بعد از سه تا پنج سال به خارج عراق منتقل می‌شدند و اولین نفر از اعضای بالا و کادر مرکزی سازمان که جدا شد هادی شمس حائری بود که ۱۵ سال در زمان شاه زندانی بود و قبل از پیروزی انقلاب همراه مسعود رجوی از زندان آزاد شد. او نیز از رفتن سازمان به عراق مخالف بود و می‌گفت ما چرا به عراق آمدیم. ما بعد از اینکه از سازمان بیرون آمدیم از سوابق او مطلع شدیم و اینها را فقط در بخش پرسنلی سازمان می‌دانستند زیرا داخل سازمان به ما می‌گفتند او از مزدوران ایران است.

س: شما در گفتگویی بیرون این مصاحبه گفتید که عزت ابراهیم الدوری معاون اول صدام وقتی نیروهای به اصطلاح ارتش آزادیبخش (نیروهای رجوی) را دید که به کردستان می‌روند به شدت گریه کرد؛ علت گریه‌ی او چه بود؟

ج: مسعود رجوی این را برای ما تعریف کرد و گفت وقتی ما کردستان می‌رفتیم عزت الدوری همراه فرماندهان ارتش عراق برای دیدن ستونهای ارتش آزادیبخش آمد. مسعود رجوی تا مسافتی طولانی همراه ستونها رفته بود زیرا حرکت این ستونها نیاز به فرماندهی در صحنه داشت. رجوی گفت: من ستون اتومبیل های فرماندهان عراقی و در رأس آنها عزت ابراهیم الدوری و نیز وزیر دفاع را دیدم؛ عزت الدوری وقتی حرکت ستونهای ما را دید گریه می‌کرد و می‌گفت: مهمان ما جلوتر از خود ما برای دفاع از ما راه افتاده و پیشقدم شده، این چه مهمان است و این چه فداکاری و از خودگذشتگی است که اینها به خاطر ما دارند.

س: پاداش دولت عراق به سازمان مجاهدین و مشخصاً به مسعود رجوی چه بود؟

ج: قرارگاه‌های متعددی به سازمان دادند و از سال ۱۹۹۱ تا سال ۲۰۰۰ به سازمان اجازه دادند که در مرزهای ایران عملیات نظامی انجام بدهد و این چیز کمی نبود زیرا بین دو کشور قرارداد صلح امضا شده بود و حداقل می‌توانیم بگوییم که یک توافق آتش بس صورت گرفته بود و عراق طبق اصول و قواعد صلح و بر اساس توافق نمی‌بایستی اجازه‌ی چنین عملیاتی را می‌داد. همچنین دولت عراق سهمیه زیادی از نفت عراق به سازمان اختصاص داد. قبل از سال ۱۹۹۱ سهمیه سازمان از نفت عراق پنجاه هزار بشکه در روز بود ولی بعد از سال ۹۱ و کمک رجوی به ارتش صدام در سرکوب کردها و شیعیان عراق این سهمیه به هفتاد هزار بشکه در روز رسید که تا سال ۲۰۰۰ ادامه داشت. در این سال دیداری بین مسعود رجوی و صدام صورت گرفت که من در جریان کامل این دیدار بودم و گزارشها و نامه‌ها به مدت یک ماه از این دیدار نوشته می‌شد. آنها سه درخواست از صدام حسین داشتند: درخواست اول افزایش سهمیه سازمان از نفت عراق از هفتاد هزار بشکه به صد هزار بشکه در روز یعنی سه میلیون بشکه در ماه؛ درخواست دوم دادن تانکهای بیشتر به ارتش آزادیبخش و درخواست سوم پشتیبانی نیروهای عراقی از ارتش آزادیبخش بود بدین ترتیب که در صورت تصمیم حمله به خاک ایران نیروهای عراق به مسافت ده کیلومتری وارد خاک ایران شده و از نیروهای رجوی پشتیبانی کنند. این درخواستها را مسعود رجوی در آخرین دیدارش با صدام حسین در سپتامبر سال ۲۰۰۰ ارائه داد ولی قبل از این دیدار، آنها با نایب رئیس اطلاعات عراق سپهبد طاهر حبّوش دیدار کردند. او به مسعود رجوی گفت موضوع نفت را مطرح نکن زیرا موضوع نفت مسأله کمک مالی است و مسأله‌ی استراتژیک نیست و نیازی به طرح این موضوع با آقای رئیس جمهور وجود ندارد و ما خودمان به جای شما آن را مطرح خواهیم کرد و سهمیه ی نفت شما در صورت امکان افزایش خواهد یافت؛ شما فقط مسائل استراتژیک را مطرح کنید. بعدا سپهبد طاهر حبّوش در جلسه‌ای با صدام حسین، طه یاسین رمضان، عزت الدوری و طارق عزیز منتظر مسعود رجوی بودند تا اینکه دیدار یا جلسه‌ی مذکور با او انجام شد؛ ولی مسعود رجوی به این سفارش حبّوش عمل نکرد و در خواستهای سه گانه را از صدام حسین به عمل آورد که عبارت بودند از افزایش سهمیه‌ نفت به صد هزار بشکه در روز و پشتیبانی از ارتش آزادیبخش تا مسافت ده کیلومتر در خاک ایران و افزایش تعداد تانکهای اعطایی به نیروهای رجوی. صدام می‌دانست که پشتیبانی از ارتش رجوی تا مسافت ده کیلومتر در خاک ایران غیر واقعی است و به علت توافق آتش بس بین دو کشور امکان پذیر نیست، لذا آن را به ظاهر پذیرفت. توافق با افزایش سهمیه‌ نفت تا سال ۲۰۰۳ ادامه داشت ولی شش ماه قبل از سرنگونی صدام آنها خواستار اعطای سهمیه‌ این شش ماه به صورت یکجا شدند زیرا تحلیلگران می‌گفتند آمریکا در ماه مارس سال ۲۰۰۳ به عراق حمله‌ زمینی خواهد کرد. من نامه‌ این درخواست را که بخش مالی سازمان به وزارت نفت نوشته بود به عربی ترجمه کردم. بعداً مسعود رجوی دیداری با طاهر حبّوش و وزیر صنایع عراق انجام داد و این موضوع را با آنها مطرح کرد. در این نامه آمده بود که همه‌ی بررسیها و تحلیلها نشان می‌دهند که شش ماه بعد جنگی درخواهد گرفت و در صورت درگرفتن جنگ ما نخواهیم توانست کوپنهای نفت را که نقش اسکناس داشتند بفروشیم و شما باید سهمیه‌ شش ماه را به ما بدهید تا بتوانیم آنها را قبل از شروع جنگ بفروشیم. آن ها این کوپنها را در بازارهای بورس نفت به فروش می‌رساندند.

خروج از نسخه موبایل