از میلیشیا تا کانون شورشی – به یاد جوانی هایی که رجوی به هدر داد

به بهانه روز جهانی توانمندسازی جوانان

ضمن تبریک به مناسبت روز جهانی توانمندسازی جوانان، برای جوانان وطن سلامتی، موفقیت و شور و شادابی و شادکامی را همراه با بهترین‌ها آرزومندم. من ۲۱ سال از جوانی و عمرم را در سازمان مجاهدین به باد فریب و فنا دادم. از دوران عالی و زیبای جوانی برای هر انسانی، جز رنج و اسارت چیزی عاید من نشد.

جهت آگاهی جوانان ایرانی باید بگویم رجوی برای جوانی و عمر و زندگی افراد ارزشی قائل نبوده و اکنون که عمر اکثریت نیروهایش از ۵۰ و ۶۰ سال بیشتر شده برای دادن روحیه می‌گوید آنتروپی (پیری و کهولت) نداریم و باید تا روز مرگ خود را جوان بدانید و باصطلاح بجنگید.

یادم می‌آید بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و به قول مجاهدین در فاز سیاسی و قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ رجوی برای مطامع رهبری و بدست آوردن قدرت سیاسی چگونه با فریب، جوانان و نوجوانان را از مدارس و دانشگاهها، کارگاه و کارخانه و … عضوگیری می‌کرد و با گذاشتن نام میلیشیا یک ارتش شبه‌نظامی تشکیل داد. آموزشهای درسی تبدیل به یادگیری رزم و سلاح شد و برای قدرتنمایی در فضای باز سیاسی و رودررویی با نظام نوپای بعد از انقلاب در خیابانهای پایتخت و شهرهای بزرگ و کوچک با خواندن سرود و آهنگ میلیشیا پاکوبان رژه نظامی می‌رفتند.

پیاده‌روهای خیابانها، مدرسه و دانشگاه شده بود و فروش نشریه و بحث و جدل سیاسی بین گروهها و زد و خورد با همدیگر برای اثبات و برحق دانستن خود و برای بدست آوردن سهمی از انقلاب و داشتن نقش رهبری و بودن در قدرت و حکمرانی.

از آنجائی‌که رجوی و بسیاری از هم‌اندیشان سازمانی‌اش خود را مبارز و زندانی سیاسی زمان شاه می‌دانستند، شخصی دیگر را در نقش رهبری انقلاب قبول نداشتند و بر نمی‌تابیدند. وی در اولین سخنرانی اش در مسجد دانشگاه تهران در ۴بهمن ۵۷ گفت:

من نیامدم اینجا که روند خودبخودی قضایا را فقط ستایش کنم. ما نیامدیم که آنچه را که هست و فقط هست، تأکید کنیم. لختی، هم باید به آن اندیشید که چه باید باشد و چه چیز هم نباید باشد.

بله شعله جنگ نبرد قدرت قبل از انقلاب افروخته شده بود.

پس باید از نیروی بالنده، مستعد و پرانرژی چون جوان و نوجوان برای نائل شدن به هدف استفاده می‌کرد و چنین شد.

دامنه جنگ قدرت را به مدارس و دانشگاه‌ها، میتینگ‌ها و خیابانها کشاندند. سلاح‌های جاسازی شده آماده بود و با شعار مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب می‌دهیم، آماده شلیک.

به قول رجوی راهپیمایی روز ۳۰ خرداد نه یک روز دیرتر و نه یک روز زودتر برای آوردن میلیشیا و‌ هوادارانش به خیابانها انجام می‌شد. که قطعأ به هدف نهایی و مؤثر خود و بخصوص بعد از عزل بنی‌صدر توسط رهبر انقلاب و همسو بودن با خودش داشت که ناکام‌ ماند.

حاصل سماجت رجوی برای‌ جاه‌‌طلبی و رسیدن به قدرت و محق دانستن خود در نقش رهبری به هر قیمت، در برابر روند ابتدایی انقلاب و رهبری آن، در این روز باعث و مسبب ریختن خون صدها جوان و نوجوان از دختر و پسر شد که در دو سال و اندی بعد از انقلاب به‌عنوان میلیشیا که با استفاده از شور و نشاط و ماجراجویی برهه جوانی، فریب‌خورده و اغفال‌شده، عضوگیری و سپس در تشکلهای سازمان تربیت و آموزش داده شده بودند، تا جنگ مسلحانه را پیش ببرند، در نتیجه این رویارویی بسیاری دستگیر و زندانی و تیرباران شدند. طبق اخبار جراید وقت، روزانه آمار اعدام جوانان و نوجوانان فریب‌خورده رجوی و سازمان ضدخلقی‌اش منتشر می‌شد. که قربانی مدعی رهبریت و قدرت‌طلبی او شده بودند.

بعد از ۳۰خرداد که جوانان زیادی فدای‌ سهم‌خواهی رجوی شدند، بقیه زندگی مخفی داشتند. مدتی در کردستان بودند و بعد به فرمان رجوی به اروپا و سپس عراق متواری شدند.

رجوی بعد از ترک پاریس و رفتن به عراق با دست‌بوسی و استمداد طلبیدن از صدام حسین دشمن متجاوز به خاک و ناموس وطن، دگربار با فریب و دروغ، جوانان ایرانی را با دادن وعده رفتن به اروپا و … به عراق ‌کشاند. با کمک صدام مبادرت به تشکیل ارتش آزادیبخش یا همان ارتش مریم کرد. و شعار می‌داد من می‌توانم تهران را فتح کنم. البته این شعار را بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تا امروز هر روز تکرار می‌کند و در این چند دهه فقط قیمت را از جوانان اغفال‌شده‌ای مانند میلیشیاهای آنزمان و جوانان فریب‌خورده‌ امثال من و ما که عمر و جوانی را از ما گرفتند و خون هزاران جوان را بر زمین ریختند. اما بقول معروف هرگز از سر خر شیطان پایین نیامده و نمی‌آید.

و امروز آن جوانان همه پیر و سالمند شدند و توانی ندارند جز اینکه به میمنت قرن ارتباطات و برکت اینترنت و فضای مجازی شب و روز پشت کامپیوترهای خریداری شده بعد از آمدن به آلبانی، به ‌اجبار رجوی و مریم بنشینند و همانند باصطلاح فاز باز سیاسی‌شان تا قبل از ۳۰ خرداد ۶۰، جوانان و نوجوانان ناآگاه میهن را با هزاران فریب و ترفند، دروغ و تزویر و حتی بدون گفتن نام و ماهیت باصطلاح مجاهدی خود و یا نام بردن از محل خود در کمپ اشرف در روستای مانز در دورس آلبانی، عضوگیری و بقول خودشان سربازگیری کنند. چون خود را افسر و جوانان فریب‌خورده را سرباز قلمداد می‌کنند. بله پیر فرماندهان اینترنتی ، بقول خودشان باید با کوه سوزن بکنند و در تکاپو هستند تا جوانانی را که امروز روز ملی آنهاست، و باید از شور و شادابی و‌ درس و تحصیل و ساختن آینده خود بهره ببرند، فریب دهند و شکار و طعمه خود ساخته و برای اهداف رجوی در داخل کشور اما اینبار نه بنام میلیشیا بلکه بنام کانون شورشی با انجام فعالیتهای ایذایی و تخریبی در تلویزیونش به نمایش بگذارد یا در گردهمایی و همایش‌هایش برای هواداران و لابی‌های خارجی‌اش پز و ادای آلترناتیوی بدهند.

در پایان به دوستانی که در کمپ مانز گرفتار هستند، عمر و جوانی خود را همچنان بیهوده فنا می‌کنند، توصیه می‌کنم که هنوز دیر نشده و با انتخابی شایسته می توانند آزادی خود را بدست آورند.

ما در انجمن نجات آلبانی برای استقبال از شما آماده و منتظر هستیم تا شما بتوانید یک زندگی آزاد و‌ نو‌ را آغاز و خانواده‌های چشم‌انتظارتان را خوشحال و خشنود کنید.

بیجار رحیمی – تیرانا – آلبانی

خروج از نسخه موبایل