من علی مرادی جداشده ای که 9 سال اسارت را در اردوگاههای صدام و 15 سال را در اسارت گاههای رجوی گذراندم .
مطلب را با برش شعری از جعفر کوش آبادی آغاز میکنم که برای خودم نماد عشق و امید به آینده و موفقیت و پیروزی بر هر یاس و نا امیدی بود .
“خسته ای می پرسد:
رستگاری مان کو؟
به عبث قله کوهی را در پیله ی مِه، می نمایانیمش
و کسی نیست بگوید، باری
رستگاری قدمی است، که ز جا برکندت.”
این بخشی از شعر بلندیست که برای من تفسیر و تعبیر خاصی دارد .
حکایت ماست . حکایت ما جداشدگانی که سالهای متمادی عمر و جان و نفس هایمان در تشکیلات مخوف رجوی به شماره افتاد و هر روز با وعده های دروغ و نشان دادن درب باغ سبز ما را به اهدافی موهوم و خیالی فریب میداد .
15 سال عمر من در تشکیلات رجوی به امید اینکه امسال سال آخر است، سال بعد در تهران و امسال سال پیروزی است، هدر رفت. اما هر سال عقب تر و نا امید تر از سال قبل دور باطل را تکرار میکردیم .
من این شعر را از ابتدای جوانی به یاد داشتم و همواره آن را زمزمه میکردم اما این بار در اوج نا امیدی و ایمان و ایقان به باطل بودن تفکر رجوی برای یافتن راه حل و راه نجات مجددا این شعر در حافظه ام تکرار شد و جرقه ای دوباره زد .
من همان خسته ای بودم که دنبال رستگاری، راههای پر پیچ و خمی را طی کرده بودم .
با امید به یافتن رستگاری جرقه های رهایی از چنگال رجوی در ذهنم زده شد . رستگاری مسیر دیگریست درست نقطه مقابل رجوی! حرکت کنیم. تصمیم بگیریم . ساز و برگ جدیدی به تن کنیم و برای رسیدن به رستگاری در قله کوه نقطه ای را بعنوان هدف انتخاب کنیم .
و من تصمیم رهایی خود از اسارت رجوی را گرفتم .
جداشدم و ایران عزیز، کشور پهناور، سرسبز و سرشار از امید و اهداف بلند را انتخاب کردم .
آمدم و باورهای قوی، عزم و اراده، همان قدمی که مرا از جا بر کند به انگیزه های راه و ایمان به موفقیت تبدیل شدند .و این همان رستگاری بود که مرا از جای برکند .
آمدم و پرچم امید و آرزوهایم را به بلندای کوههای سربه فلک کشیده میهنم، نماد های ایستادگی و پایداری، کوههای یافته و اشترانکو، مخمل کوه و سفید کوه، گرین و سبلان و گردنه حیران و… را در نوردیدم و امید را یافتم .
من دیگر هرگز فریب تفکرات پوسیده رجوی و هیچ رجوی دیگر را نخواهم خورد .
من به زندگی و اهداف و موفقیت هایش عشق میورزم و هر روز در پی یافتن و تحقق اهداف بلند دیگری برای خود ، همسر و فرزندانم هستم .
و در آخر خطاب به دوستان سابقم که هنوز در یاس و دلمردگی خود را تسلیم تشکیلات رجوی، تفکر رجوی و مرگ تدریجی نموده اند .
رستگاری قدمیست که زجا بر کندت .
کافیست برخیزید و عزمتان را برای رهایی و انتخاب لحظات شیرین زندگی جزم کنید و از آن پس رستگاری در کف دستان شماست و موفق خواهید شد .
همان زندگی که از نگاه و تفکر پوسیده رجوی، ضد ارزش و نکوهیده است. همان زندگی که در تشکیلات رجوی بعنوان ضد انقلابی و ضد ارزش و اهرم فشار و سرکوب روی سرشما کوبیده میشود، خود تمامیت یک عشق است که بیکرانه است و تمام اهداف و آرمانهای انسانی را میتوان در آن دنبال کرد .
به این تصاویر نگاه کنید و موفقیت و چیرگی بر یاس را در یابید .
با احترام
علی مرادی