غروب جاویدان و غروب زندگی بیش از 1400 انسان

بعد از عملیات جنایتکارانه فروغ جاویدان که برای رجوی دستاوردی جز شکست و کشتار و انتحار اعضایش نداشت، ما از اردوگاه اسرا به اردوگاه اشرف واقع در استان دیالی و 90 کیلومتری بغداد رفتیم .

ما از مختصات و چراهای این عملیات انتحاری بی خبر بودیم و برایمان مهم هم نبود که بدانیم، اما فضای سنگین بین اعضای قدیمی تر که در آن عملیات بودند و تختهای خالی که از کشته شدگان بجا مانده بود و مناسبات سنگین حاکم بر اردوگاه اشرف و برخوردهای مصنوعی مسئولین اردوگاه خبر از یک شکست سیاسی و استراتژیک را میداد و هزاران سوال که در ذهن هر کدام از آنها بود و بخوبی هم مشخص بود و بعدها در گفتارها و درد دلها این موضوع به اثبات رسید !

همه آن اعضا بخوبی فهمیده بودند که به کشتارگاه فرستاده شده اند ، و نسبت به مبارزه و جاییکه بودند متناقض و افسرده بودند. اینها همان کسانی بودند که در نشست توجیهی این عملیات همه دست به تایید عملیات بلند کرده بودند و در واقع مسحور رویاپردازیهای رجوی بودند و به دنبال بیمه نامه برای تثبیت استراتژی و خط سیاسی که رجوی برایشان ترسیم کرده بود، میرفتند. بعد از آن بسیاری رفتند. بسیاری ماندند مانند فلجهای تشکیلاتی، رجوی در نشستی به آنان گفت در مبارزه اینها عادیست. کشته میدهیم و مجروح میدهیم، شکست میخوریم اما همه اینها صاحب دارد و به شما مربوط نمیشود! البته بگذریم که در پروسه نشستهای انقلاب همه تقصیرها را بگردن اعضای نگون بخت انداخت و گفت: فکر و ذهن شما بدنبال زن و زندگی بود که از تنگه چهار زبرعبورنکردید !
رجوی در هر سرفصلی اعضای خودش را به مسلخ میفرستد، البته که عملیات رویایی فتح تهران از طریق کرمانشاه، اولین اشتباه رجوی نبود و قبل از آن را هم در سرفصلهای مختلف دیده بودیم. اما این عملیات یک عملیات انتحاری جمعی بود با سس و نام بیمه نامه و اینکه نتیجه این عملیات هر چه که باشد بر مردم و ایران مبارک باشد ! بعد از آن بارها این اشتباهات و به کشتارگاه فرستادنهای اعضای نگون بخت ادامه داشت :

*عملیاتهای داخله تحت نام سحر و فرستادن اعضایش به به نوار مرضی برای شناسایی و خرابکاری

*فرستادن اعضا در تیمهای 2 نفره برای خمپاره زنی در شهرها و مراکز نظامی داخل کشور

*برای تشکیل تیمهای راهگشایی 4 و 9 نفره تحت نام واحدهای راهگشایی، که هیچکدام موفق نبود و فقط کشته میدادند و واحدها یکی پس از دیگری لو میرفتند و یا کشته میشدند و یا دستگیر

*در جریان دستگیری مریم قجر در فرانسه که برای فشار به دولت فرانسه برای آزادی مریم ثبت نام داوطلبان خودسوزی و انتحاری را در بین هواداران و حتی در اشرف راه انداختند و چند نفر را انتخاب کردند و این کار را انجام دادند و بعد گفتند هواداران و اعضای ما خود جوش این خودسوزیها را انجام میدهند و نمیتوانیم جلوی آنها را بگیریم که البته این دروغی بیش نبود…

*در جریان یورش پلیس عراق به اشرف که بی دلیل بیش 800 نفر را مجروح کردند و تعدادی کشته ، بعد فرمان دادند تا جلوی خودروهای نظامی ارتش و پلیس عراق دراز بکشند و مانع رسیدن خودروها به مقر 49 ( مقر فرماندهی ) اشرف شوند.

آنها از خون دیگران و جوانان و حتی اعضای خودشان برای بقای خود و تثبیت موقعیت خودشان استفاده میکردند و این موضوع برهیچکدام ازاعضا پوشیده نبود .

3 تا 5 مرداد 67 جاویدان نبود، غروب و افول یک عقیده و یک استراتژی و تاریخ یک سازمان بود و این غروب همچنان ادامه دارد، و رجوی این موضوع را بخوبی میداند .

محمود دشتستانی

خروج از نسخه موبایل