نجات در هفته ای که گذشت – قسمت 152

*شنبه 30 تیر

در روز شنبه جمعاً 15 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

اینجا همه چیز بوی زندگی می دهد

آقایان اسکندری: … ما اعضای رنج کشیده ای که سال های جوانی مان در مناسبات مجاهدین خلق به هدر رفت، قدر تک تک لحظه هایمان را بهتر می دانیم. همین قدم زدن ساده، دورهمی های خانوادگی و تفریحات مختصر در کنار خانواده، همین شغل و درآمد و استقلال فکری و مالی، همه و همه آرزوهای دیرینه مان بود که حالا محقق شده و قدرش را خوب می دانیم.
ما آرزو داریم دوستانمان که هنوز در فرقه رجوی اسیر هستند هم، این لحظات ناب را کنار خانواده تجربه کنند. ما فرصت را در زندگی از دسته رفته یافتیم و با میل به آزادی برای خود زندگی می کنیم. خطاب به اعضای گرفتار در فرقه بسته مجاهدین خلق می گویم : باید به زندگی آزاد سلامی دوباره کرد.

در فرقه رجوی از زندگی محروم بودیم اما حالا زندگی جریان دارد

ایرج صالحی: در فرقه رجوی تقریبا از همه چیز محروم بودیم، از خانواده، دوست داشتن، فکر کردن، زندگی کردن، تصمیم آزادانه گرفتن، تفریح، مطالعه، امکان مدیریت زمان به تصمیم خودمان، ایجاد رابطه دوستانه با دیگران، دیدارهای خانوادگی و دیدار با دوستان و . . . از هر چیزی که حتی در زندگی دیگران خیلی هم عادی بود.
در عوض تا می توانستند به ما هر چیزی را تحمیل می کردند. مجرد زندگی کردن، شرکت در نشست های روزانه تفتیش عقاید و نشست های هفتگی موسوم به غسل هفتگی که باید به اجبار فاکت هایی درباره مسائل جنسی در بین جمع می خواندیم، تحمیل دوری از زندگی و شادی، تحمیل کار و بیگاری مستمر، پر کردن وقت برای جلوگیری از فکر کردن، ترویج مستمر کینه حتی نسبت به افرادی که با هم در فرقه بودیم و ….

آکسیون انجمن نجات آلبانی در حمایت از خانواده های اسرای مجاهدین خلق

روز جمعه 29 تیرماه 1403 مصادف با 19 ژوئیه 2024، انجمن نجات آلبانی یک آکسیون افشاگرانه در پارک ملی تیرانا برگزار کرد.
این آکسیون در حمایت از خواست خانواده های اعضای سازمان مجاهدین خلق که خواهان ارتباط با عزیزانشان بعد از ده ها سال دوری هستند، برگزار شد.
در این آکسیون، تعدادی از اعضای ایرانی و آلبانیایی انجمن نجات آلبانی، اقدام به توزیع برگه های توضیحی در میان رهگذران کردند که مورد استقبال افراد حاضر در پارک ملی قرار گرفت.
انجمن نجات آلبانی هدف از برگزاری این آکسیون را حمایت از خانواده های انجمن نجات در ایران و افشای نقض پایه ای ترین حقوق انسانی در اردوگاه مجاهدین خلق در شهر مانز در استان دورس، اعلام کرد….

سراشیبی سقوط سازمان رجوی

سران سازمان این روزها از ترس خواب ندارند. محاکمه 104 تن از سران سازمان در تهران، تفتیش ساختمان شان در فرانسه و به تبع آن اخراج چند نفر از اعضای گروه شان، بسته شدن دست و پای شان در کشورهایی که قبلاً راحت تر جولان می دادند، میانگین سنی بالای اعضا در آلبانی و ریزش روز افزون نفرات، فعالیت های رو به گسترش انجمن نجات آلبانی بیخ گوش سازمان و احتمال حضور خانواده ها در آن کشور، همه و همه سران مجاهدین را به دست و پا انداخته است تا به هر چیزی و هر کسی که می توانند چنگ بزنند و خود را از قهقرا نجات بدهند.
مثلاً به ترامپ متوسل شده اند و به خیال خام شان در صورت روی کار آمدن ترامپ، خطر از بیخ گوش شان رد می شود و می توانند چند صباحی راحت تر نفس بکشند….

دروغ بزرگ رجوی به اعضا

گذری به گذشته

… رجوی خیلی بحث اعتماد را برای ما باز کرد و آنچنان دروغ می ‌گفت که گویی این سازمان است که باید به ما اعتماد بکند! به قول آن حراف دوره گرد اعتماد کسب کردنی است و ما باید آن را به دست بیاوریم که وقتی با یکی از دوستانم صحبت می کردم گفت حالا فهمیدی که چرا آنقدر ما بدبخت هستیم و بعد از سالیان و این همه کار برای این سازمان هنوز اعتمادی در کار نیست و همین هم بود.
… همه چیز در راستای دروغ بزرگ سازمان مجاهدین است دروغی که هیچ گاه نمی شود فراموش کرد آن هم این بود که شما پاره تن من هستید و از انقلاب مریم عبور کرده اید….

نحوه شکل گیری رفتارهای جدید در اعضای مجاهدین – قسمت سوم

نشست های زیر مینیمم

… اعتراف گیری هم دقیقاً در راستای مجاب سازی اعضا و وادار کردن آن ها به تمکین از رهبری از سازمان مسأله حل میکرد.
بنابراین اعتراف گیری کارکرد دوگانه ای برای تشکیلات داشت. در قدم اول استفاده آن در همان بحث ایدئولوژیکی بود تا ثابت کند تمام وجود شما پر از ضد ارزش است و این سازمان و رهبری آن است که در هر لحظه به شما هویت انسانی داده و شما را می خواهد در مسیر درست هدایت و راهبری کند.
استفاده دوم هم این است که تمام این اعترافات که به صورت مکتوب و با دست خط خود افراد است عاملی برای تمکین افراد از فرقه بوده و اگر روزی عضوی بخواهد از فرقه جدا شود تشکیلات بلافاصله آن ها را منتشر کرده تا عضو جدا شده را تخریب شخصیت کرده و به اصطلاح سازمانی بسوزاند.
تشکیلات تلویحاً به شما می گوید اگر روزی خواستید از فرقه جدا شوید و یا به خط و خطوط رهبری ایراد بگیرید بدانید که همین اعترافات را علیه شما استفاده خواهیم کرد. تشکیلات از بالاترین عضو تا پائین ترین آن اعتراف گیری کتبی می کند و در این رابطه کسی را مستثنی نمی کند….

یادداشت مهدی سلیمانی به مناسبت روز جهانی توانمندسازی جوانان

… این اعضا با فدا کردن نقاط عطف معمولی زندگی، فرصت‌ های پیشرفت شخصی و کشف خود را از دست دادند. تلفات روانی، از جمله PTSD و افسردگی، قابل توجه است و بسیاری در تلاش برای ادغام مجدد در زندگی غیرنظامی هستند. سال ‌هایی که در مجاهدین سپری شده، نشان‌ دهنده آینده‌ ای دزدیده شده است که اعضای سازمان مجاهدین اغلب در زمینه تحصیل و اشتغال پیشرفت مخصوصا زندگی خانه و خانواده محروم شده اند.
جامعه باید از توانبخشی این افراد از طریق آموزش، خدمات بهداشت روانی و فرصت‌ های شغلی حمایت کند. این حمایت به آن‌ ها کمک می ‌کند سال‌ های دزدیده شده خود توسط سازمان مجاهدین را پس بگیرند و آینده ‌ای روشن ‌تر بسازند. همان‌ طور که ما روز جهانی توانمندسازی جوانان را جشن می‌ گیریم، باید به کسانی که از سال‌ های جوانی محروم شده ‌اند کمک کنیم و فداکاری ‌های آن ‌ها را گرامی بداریم. با انجام این کار، ما اعتقاد خود به انعطاف‌ پذیری و پتانسیل هر جوان را تأیید می ‌کنیم….

از میلیشیا تا کانون شورشی – به یاد جوانی هایی که رجوی به هدر داد

به بهانه روز جهانی توانمندسازی جوانان

… بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی و به قول مجاهدین در فاز سیاسی و قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ رجوی برای مطامع رهبری و به دست آوردن قدرت سیاسی چگونه با فریب، جوانان و نوجوانان را از مدارس و دانشگاه ها، کارگاه و کارخانه و … عضوگیری می ‌کرد و با گذاشتن نام میلیشیا یک ارتش شبه ‌نظامی تشکیل داد. آموزش های درسی تبدیل به یادگیری رزم و سلاح شد و برای قدرت نمایی در فضای باز سیاسی و رودررویی با نظام نوپای بعد از انقلاب در خیابان های پایتخت و شهرهای بزرگ و کوچک با خواندن سرود و آهنگ میلیشیا پاکوبان رژه نظامی می ‌رفتند.
… بعد از ۳۰خرداد که جوانان زیادی فدای‌ سهم‌ خواهی رجوی شدند، بقیه زندگی مخفی داشتند. مدتی در کردستان بودند و بعد به فرمان رجوی به اروپا و سپس عراق متواری شدند.
… پیر فرماندهان اینترنتی، به قول خودشان باید با کوه سوزن بکنند و در تکاپو هستند تا جوانانی را که امروز روز ملی آن هاست، و باید از شور و شادابی و‌ درس و تحصیل و ساختن آینده خود بهره ببرند، فریب دهند و شکار و طعمه خود ساخته و برای اهداف رجوی در داخل کشور اما این بار نه به نام میلیشیا بلکه به نام کانون شورشی با انجام فعالیت های ایذایی و تخریبی در تلویزیونش به نمایش بگذارد یا در گردهمایی و همایش‌ هایش برای هواداران و لابی‌ های خارجی ‌اش پز و ادای آلترناتیوی بدهند….

تزریق جهل در اسارتگاه آلبانی بی وقفه ادامه دارد

ایزوله سازی و قطع ارتباط کارآمد ترین سلاح رجوی در برابر هرگونه منتقد

… در ابتدای ورودم به سازمان، چنین چیزی در مخیله ام هم نمی گنجید که آنقدر تحت تاثیر مغزشویی قرار بگیرم که روزی خانواده در افکار روزانه ام پاک شود. شاید الآن هم اگر کسی این مطلب را بخواند، کمی برایش مسخره باشد که چطور می تواند بدون ضرب و زور وارد ذهن شد و داده های جدید به آن تزریق کرد! اما حتماً چنین افرادی حول و حوش فرقه ها، مطالعات کافی ندارند.
شستشوی مغزی مکانیزم عمل بسیار پیچیده ای دارد، بعد از مدتی فرد را وادار به همکاری کامل در اموری می کند که در حالت عادی انجام آن ها، به نوعی خود فروشی ذهنی و جسمی نامیده می شود.
… سازمان مجاهدین خلق یکی از انواع خطرناک فرقه های مخرب ذهن است که در پروسه، انسان هایی می سازد که به همه چیز خود پشت می کنند و حاضرند جهت تامین منافع رهبر، جان خود را نیز فدا کنند. تاسف بارتر هم این که ما در مواجهه با خانواده های خود در سال 1382 و بعدها، شروع به دفاع از منافع آن رهبر می کردیم و همگان را ناآگاهانی می پنداشتیم که نور رهبر در دل آن ها تابانده نشده است!
شاید اصطلاح شستشوی مغزی، زیاد مناسب فرقه ها نباشد، چرا که شستشو به خودی خود تمیزی و نو بودن به ارمغان می آورد، اما در مورد مغز، مغز تنها چیزیست که بعد از شستشو کثیف می شود. خلاصه کلام این که اگر طرف مقابل تان تو کار نظافت و شستشوی مغز بود، این کار را به بعد موکول کنید و با رفتاری منطقی صحنه را ترک کنید….

*یکشنبه 31 تیر

9 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:

این زندگی و این رهایی را به هیچ قیمتی از دست نمی دهیم

… من به واسطه تجربیات تلخ گذشته، شاید بیشتر از انسان های معمول جامعه قدر داشته هایم را بدانم. قدر خانواده، سلامتی، آزادی، فرزند، دوستان. قدر خوابیدن های بی دغدغه و خنده های از ته دل در کنار همسر و فرزندم. قدر دوستان نابی که می توانم هر زمان که بخواهم و هر چقدر که بخواهم و بخواهیم با هم گپ بزنیم، دورهمی بگذاریم، قدم بزنیم.
روزهایی بودند که در زندان رجوی، لحظه ها به سختی سپری می شدند. آن روزها حسرت خانواده و کانون گرمش همیشه به دلم بود. نمی دانم اما به گمانم اصلاً به خودم اجازه نمی دادم حتی در رؤیا به داشتن همسر و فرزند فکر کنم. می ترسیدم، می ترسیدم کسی ذهنم را بخواند و این تازه شروع بدبختی بود. باید جواب پس می دادم، بارها و بارها….

ریاکاری رجوی حتی در مناسک مذهبی

… بعد از سرنگونی صدام، رجوی برای اینکه به عراقی هایی که به اشرف می آمدند بگوید مسلمان است سوله ای را تبدیل به مسجد کرد و چند نفر از افراد قدیمی که قبلاً درس حوزوی خوانده بودند را لباس روحانیت پوشاند تا به عراقی ها نشان بدهد که ما هم مسلمانیم و این گونه مسلمان بودن ظاهری شان را نشان داد. اما نفرات برای خواندن نماز نمی توانستند به مسجد مراجعه کنند و باید به صورت لشگری و با هماهنگی مسئولین زن به مسجد می رفتند.
در ماه محرم و مراسم عزاداری به احترام امام حسین (ع)، مردم لباس مشکی به تن می کنند اما امسال دیدیم که در مراسم ماه محرم در مقر سازمان مجاهدین خلق در آلبانی مردها لباس سفید به تن کرده و به عزاداری پرداختند و زنان هم با تکان دادن دست می خواهند نشان دهند که عزاداری می کنند.
همانطور که قبلاً هم بیان داشتیم رجوی هیچ اعتقادی به اسلام ندارد و سعی می کند برای رسیدن به خواسته های خود همه چیز را خراب کند از اعتقادات مردم گرفته تا نوکری و جاسوسی برای دشمن….

از رسوایی سناتور منندز تا سفیدپوش کردن مجاهدین در عاشورا

… مریم می داند که برخلاف سالیان قبل، نام عاشورا برای صهیونیست ها هزینه بر و وحشت آفرین است. به همین خاطر برخلاف تمام سالیانی که وی با به دست گرفتن پرچم این گونه القاء می کرد که گویی پرچمداری عاشورا و ادامه راه امام حسین با اوست، امسال خود را به طور کامل از مراسم محرم دور نگه داشته و حتی یک تسلیت هم نفرستاده تا زمینه ساز حساسیت صهیونیست ها نشود. وی بر تن مردان مجاهد نیز لباس سفید پوشانده تا تداعی کننده پرچم سازش و تسلیم باشد. همان پرچمی که مسعود رجوی پس از حمله آمریکا به عراق، بر روی تمام خودروهای ارتش آزادیبخش نصب کرد تا خود را در برابر آمریکا تسلیم شده جلوه دهد. بله، همان کسی که مدعی بود در حمایت از صدام، به مقابله با آمریکا برخواهد خاست، ولی در روز موعود پرچم سفید نصب کرد، امروز هم در برابر کارفرمای جدید، با سکوتی معنادار، پرچم سفید را بر پرچمداری کربلا مرجح شمرده است.

خاطرات خوش را به اشتراک بگذاریم

زندگی زیباست ای زیبا پسند

… بیشتر از دو دهه گذشته آزاد و رها و عاشقانه در میهن زیبایم ایران مشغول زندگی کردن هستم، اما قبلتر از آن بیش از دو دهه در جایی محبوس بودم که اصلاَ و ابدا از آزادی و انتخاب برخوردار نبودم چرا که زندگی شخصی نداشتم ولذا تشکیلاتی بود با ضوابط دست و پا گیر! فرقه ای که عشق و جوانی و عمر اعضای خود را مصادره و به پای مطامع جاه طلبانه رهبر فرقه می ریخت و به معنای دقیق کلمه تباه می کرد و متاسفانه تاکنون نیز در زندان مانز آلبانی ادامه دار است و بنده تصورم بر این است که بر این پایه و اساس به واسطه پروازی که ازیک زندگی وابسته و فرقه ای به دنیای آزاد وکانون گرم وصمیمی وطن و خانواده داشته ام، خود موجب شده است که به خوبی مسافرت و گردش داشته باشم و قدرشناسانه خدای خود را نیز با تمام وجود شاکر باشم….

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت بیستم و پایانی

… کم کم بایستی فرقه را ترک می کردم. سران فرقه در مقر همه نفرات را زیر نظر داشتند. دو سه روز نقشه فرار با خودرو را در ذهنم مرور کردم و تصمیم گرفتم هر چه سریع تر اقدام به فرار کنم. یک شب که همه برای شام به سالن غذا خوری رفته بودند با دو تا از دوستانم سوار خودروی آیفا شدیم و به طرف کمپ تیف حرکت کردیم. در جاده به سمت تیف مانعی نبود و کسی جلوی ما را نگرفت. به تیف رسیدیم و خودمان را به آمریکایی ها معرفی کردیم.
بعد از مدتی که نفراتی از مقر ما به تیف آمدند، گفتند: شبی که شما فرار کردید زهره با همه نشست گذاشت و گفت اگر یک روزی فؤاد را بگیرم خرخره او را می جوم. فؤاد مزدور بود و نفوذی در بین ما . نزدیک به یک سالی در تیف بودم و توانستم به ایران برگردم و آزادنه به زندگی خودم ادامه دهم. زهره قائمی قرار بود خرخره مرا بجود اما خودش به سزای اعمالش رسید. اما من نجات یافتم و در پناه خدا به زندگی آزادنه در کنار خانواده مشغول هستم.

طناب دار صلح به گردن خود رجوی انداخته شد

… رجوی با تحلیل هایش می خواست افراد را در کمپ اشرف نگه دارد و به عنوان گوشت دم توپ از آن ها استفاده کند و بعد هم طلبکار آن ها شد که چرا او و بانو را به تهران نبردند و این گونه از پاسخگو بودن در مورد شکست در عملیات فروغ جاویدان فرار کرد.
در طول این سال ها برای ما مشخص شده هیچ کدام از تحلیل های رجوی درست در نیامده است. او برای رسیدن به قدرت حاضر است همه را فدای خودش کند. نمونه اش به کشتن دادن تعداد زیادی از نیروهایش در عملیات های شکست خورده تا به کشتن دادن اعضا برای نگه داشتن اشرفی که باید تخلیه می شد و طلبکاری رجوی از اعضا که چرا بیشتر کشته نشدند!

رجوی چگونه افراد را مجبور به اطاعت از خود کرد؟

… جلسات مغزشویی و غسل هفتگی به عنوان آداب و مناسکی اجرا می شد که در بسیاری از فرقه ها وجود دارد و هنوز هم از این مناسک برای جلب و جذب و ماندن افراد استفاده می شود. در پروسه مغزشویی از هر گونه باور و اعتقاد افراد استفاده می کند و این مناسک را جوری در آداب و مراسم مذهبیِ مورد تأیید اعضا می گنجاند که به اعضا القا کند که فرامین رجوی در تمام ارکان زندگی و افکار آن ها رسوخ پیدا کرده است. مثلا الان می بینیم در مراسم محرم و عاشورا در اردوگاه مانز از این مناسک استفاده می شود و بدین ترتیب رجوی کیش و آیین خود را به افراد القا می کند.
رجوی فکر می کرد دانش ویژه ای دارد و این تفکر را به تمام افراد فرقه تحمیل کرد و تمرکزش به وفا داری افراد به رهبر فرقه است و اعضای سازمان مجاهدین برای رسیدن به این منظور باید خود را فدا کنند و از همه چیز خود بگذرند کما اینکه می بینیم در سازمان مجاهدین خلق از تمایلات خانوادگی خبری نیست و افراد مغز شویی شده به اجبار پذیرفتند که فرزند و همسر نداشته باشند و یا از آن ها دور باشند به صورتی که هرگز نه آن ها را ببینند و نه خبری از آن ها داشته باشند .
رجوی برای این که افراد فرقه را مطیع خودش بکند علاوه بر تحقیر و توهین و ایجاد خلأ روانی در آن ها خود را منزه و بسیار خاص و دست نیافتنی نشان می دهد و به منظور فرمانروایی محض و بلااشکال در امر کنترل و مطیع سازی نیروها، به آن ها احساس بدبختی و ناکافی بودن بدون سازمان را می داد. فرد درون سازمان مجاهدین فکر می کند بدون مریم و مسعود هیچ است و به همین دلیل بی چون و چرا از اوامر سازمانی اطاعت می کند….

رژه چند هزار نفری ارتش آزادیبخش!

… در زمان رژه مجاهدین خلق معروف به رژه ارتش آزادیبخش در سال 1371 رجوی برای فریب خبرنگاران به هر عضو و رزمنده ارتش چند دست یونیفرم می داد که روی هم بپوشند و مادامی که در یگان اول از مقابل خبرنگاران عبور داده می شدند، در محلی به نام “بارانداز” در غرب اشرف، تعویض لباس صورت می گرفت و مجددأ با همان سلاح و تجهیزات به ته صف می رفتند و این سیکل را بارها با یونیفرم های متفاوت برای فریب خبرنگاران انجام می دادند و به این ترتیب وانمود می کردند که استعداد و آمار افراد ارتش آزادیبخش تا سقف 40 هزار نفر هستند.
… در آخر یک خبرنگار مچ رجوی را گرفت و فردی که قد بلند و موهای سفیدی داشت را نشان کرد و گفت که در تمام مقرها در صف مشاهده شده است ولی سازمان زیر بار نرفت و گفت آن ها برادر دوقلو هستند.
این شیوه غلو و بزرگنمایی تاکتیک همیشگی رجوی بوده و هست.

*دوشنبه 1 مرداد

در این روز کلاً 8 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:

چرا آبه پیر از آرشیو سایت های مجاهدین حذف شد

… این شخص به آزارهای جنسی علیه دست‌ کم ۷ زن بین سال‌ های ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۵ متهم شده است.
… لابی های خانم مریم رجوی یکی بعد از دیگری فاسد از آب درمی آیند و ایشان باید فکری به حال خود و شوهر در مخفیگاهش بنماید. اما مشکل جدی اینجاست که چطور و چگونه باید هواداران در بیرون تشکیلات و اعضای سازمان در درون تشکیلات را قانع کند که با چنین آدمی رفت و آمد داشته و این فضاحت اخلاقی را چگونه باید ماستمالی نماید. به خصوص این که اتهامات علیه زنان می باشد و خانم رجوی از وی حمایت در خصوص زنان ایران می گرفته است، کسی که به زنان کشورش رحم نمی کرد.

اردوگاه مانز و سوگواری که در آن هیچ اشکی برای امام حسین ریخته نشد

… در عاشورای امسال نیز فرقه تروریستی مجاهدین در اردوگاه به شدت قرنطینه شده مانز که دهه هاست حیات آنان را با خشونت و با زندگی مخفی و به دور از اجتماع و مردم ایران گره خورده است، تلاش کردند برخلاف عرف جامعه شیعی ایران با پوشیدن لباس سفید بجای لباس سیاه که نماد سوگواری ایرانیان است تفاوت های خود با دین رسمی کشورمان را به نمایش بگذارند.
سینه زنی متفاوت، استفاده از زنان برای نوحه سرایی، خواندن اشعاری غیرمذهبی و دقیقاً سیاسی که هیچ حس و حال عاشورایی را در انسان برنمی انگیخت نمود های عینی فرقه گرایی و دوری جستن از دین رسمی ایرانیان یعنی شیعه اثنی عشری در درون تشکیلات مجاهدین است.
… صحبت از واقعه عاشورا و آنچه که عزاداری برای سالار شهیدان از سوی این فرقه نامیده می شود چیزی جز تزویر و ریا که با ذات این فرقه در هم آمیخته نیست و نام حسین، راه حسین و خاندان پاک او هیچ سنخیتی با یک فرقه تروریست و وطن فروش ندارد….

عشق و امید، پادزهر تفکر رجوی

… حکایت ما جداشدگانی که سال های متمادی عمر و جان و نفس هایمان در تشکیلات مخوف رجوی به شماره افتاد و هر روز با وعده های دروغ و نشان دادن درب باغ سبز ما را به اهدافی موهوم و خیالی فریب می داد .
15 سال عمر من در تشکیلات رجوی به امید این که امسال سال آخر است، سال بعد در تهران و امسال سال پیروزی است، هدر رفت. اما هر سال عقب تر و نا امید تر از سال قبل دور باطل را تکرار می کردیم .
… من همان خسته ای بودم که دنبال رستگاری، راه های پر پیچ و خمی را طی کرده بودم .
با امید به یافتن رستگاری جرقه های رهایی از چنگال رجوی در ذهنم زده شد. رستگاری مسیر دیگریست درست نقطه مقابل رجوی! حرکت کنیم. تصمیم بگیریم . ساز و برگ جدیدی به تن کنیم و برای رسیدن به رستگاری در قله کوه نقطه ای را به عنوان هدف انتخاب کنیم و من تصمیم رهایی خود از اسارت رجوی را گرفتم….

معنای سفر و تعطیلات برای کودکان مجاهدین خلق

… اگر چه گاهی اوقات مجبور می‌شدیم به سفر هم برویم.
این سفرهایی بود که ما را با اتوبوس به مکان‌ های مختلفی در اروپا می ‌بردند. شهرهایی بودند که برای بسیاری از هواداران فرقه مجاهدین خلق برای تظاهرات هیجان انگیز نبود. اما حتی این تظاهرات نیز باید پر می‌شد. پس ما برای همراهی آن ها گزینه ‌ای عالی بودیم.
معمولاً ترجیح بر این بود که جایی در سفر نخوابیم. اگر شب بود می ‌توانستیم در اتوبوس چرت بزنیم. در برخی مواقع دریافت مجوزها برای راننده اتوبوس دشوار می شد و بنابراین ما را در هتل فرمول یک پذیرش می‌ کردند. کل خانواده‌ ها در یک اتاق، تنها با یک تخت دو نفره چیز عجیبی نبود. دراز کشیدن و خوابیدن روی زمین هم عجیب نبود. بیشترش را حل می ‌کردیم. هدف ما، مبارزه به نام فرقه، از همه چیز مهم ‌تر بود. و ما فرزندخوانده‌ ها، که هرگز اجازه نداشتند جایی بروند، خوشحال بودیم که مشمول آن سفر شده ‌ایم.
وقتی تظاهرات تمام می ‌شد، ما را در اتوبوس جمع می‌ کردند تا به خانه برگردیم. آنچه از اقامت مان دیده بودیم، میدانی بود که در پرچم‌ های فرقه و تمثال ‌های رهبران آن غرق شده بود.
به خانه می ‌آمدیم و در مورد سفرهای خارج از کشور صحبت می‌کردیم. بسیاری از شهرهایی بودند که مجبور شدیم از آن ها گذر کنیم.
سرپرست هامان راضی بودند چون ما با خودمان سفری رفته بودیم.

*سه شنبه 2 مرداد

در این روز 11 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

ابعاد حقوقی جنایت جنگی مجاهدین خلق در عملیات موسوم به فروغ جاویدان

… به طور کلی در بررسی حقوقی آثار جرائم جنگی که در برگیرنده نقض قوانین در جنگ ها است، زمانی در شمار جنایت جنگی قرار می گیرد که به طور جدی مواردی همچون: مرگ، جراحت، تخریب اموال عمومی، تصرفات غیر قانونی، تحقیر انسان ها، سوءاستفاده از اسیران، کشتار غیر نظامیان، به کار گیری نیروهای زیر 15 سال و … در آن مشهود باشد که تمام نکاتی که به آن اشاره شد شامل اقدامات سران فرقه تروریستی مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان می شود.
… حماقتی به نام عملیات فروغ جاویدان لکه ننگی در تاریخ سیاه رجوی است که با هیچ رنگی پوشیده نخواهد شد. رجوی برای برون رفت از انگ مزدوری برای صدام که خودش را زائده جنگ نشان ندهد تن به این جنایات هولناک داد. که با پیگیری های حقوقی که هم اکنون کلید خورده است از آن جان به در نخواهد برد.

فروغ جاویدان، عملیاتی که کمر نیروهای مجاهدین خلق را شکست – قسمت اول

تا قبل از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، رجوی همیشه می گفت صلح طناب دار جمهوری اسلامی است و ایران هیچ زمانی تن به آن نخواهد داد. اما در اواخر تیر 1367 ایران اعلام کرد که قطعنامه 598 سازمان ملل را برای اجرای آتش بس می پذیرد. این امر رجوی را در یک منگنه بزرگ قرار داده بود چرا که با تحلیل های او اصلاً جور در نمی آمد. ضمن اینکه با اجرای آتش بس استراتژی ای که رجوی روی آن سرمایه گذاری کرده بود و بخش اصلی نیروهای تشکیلاتی اش را برای انجام آن به عراق برده بود دود می شد و به هوا می رفت. علاوه بر این آشکار می گردید که آنچه او ارتش آزادیبخش می نامد زائده جنگ است و تابع نیازهای صدام است و بدون جنگ نمی تواند به حیاتش ادامه بدهد. در این شرایط رجوی که سوار ماشین جنگ شده بود و ایران را متهم به جنگ طلبی می نمود و وانمود می کرد پرچم صلح در دست دارد در حالت آچمز قرار گرفت. او برای پاسخ به وضعیت جدید یک تصمیم دیوانه وار گرفت، تصمیمی که به قیمت جان تعداد زیادی از نیروهای مجاهدین خلق تمام شد: تصمیم حمله به ایران….

فروغ جاویدان یا دروغ جاویدان

… می توان عملیات فروغ جاویدان را از چند جنبه مورد بررسی قرار داد: در زمینه نظامی می توان گفت، هیچ ذهن نظامی نمی تواند این شیوه را برای سرنگونی و رسیدن به پایتخت قبول نماید و این شیوه را دیوانگی محض می داند اما رجوی این شیوه را انتخاب کرد و تعداد زیادی از اعضای خود را از دست داد.
در زمینه عقیدتی رجوی فکر می کرد اعضای سازمان با ایدئولوژی او می توانند از میان آتش گذشته و خودشان را به تهران برسانند اما اعضای سازمان در جریان این هجوم متوجه شدند که گلوله ها واقعی هستند و با صرف داشتن ایدئولوژی نمی توان به مقاصد خود رسید بلکه باید در انجام هر کاری اندیشه نمود. رجوی با شعار دادن در توجیه عملیات می خواست به نفراتش در جنگ انگیزه بدهد ولی در صحنه دیدیم این انگیزه جوابگو نبود و نیروها با سرافکندگی به اشرف بازگشتند تا سرنگونی و رسیدن به تهران را در خواب ببینند.
در زمینه همکاری با صدام، در اشرف ما شاهد سیل کمک های نظامی بودیم ولی باز رجوی منکر این همکاری می شد و عنوان می کرد ما برای ادوات نظامی پول پرداخت می کنیم در حالی که بعد از افشا شدن و بیرونی شدن فیلم های دریافت پول از صدام مشخص شد اصلا بحث خرید نبوده بلکه بابت مزدوری برای صدام بوده است .
در زمینه تشکیلاتی شاهد بودیم وقتی نیروها به اشرف بازگشتند تعداد زیادی از سازمان جدا شدند و فهمیدند رجوی دروغ گفته و دیگر در اشرف باقی نماندند و تا مدت ها نیروها درگیر تناقضات بودند. این که چرا به تهران نرسیدند و تا کی باید در عراق باقی بمانند در این باره رجوی با دریدگی خاص خودش مقصر اصلی را نیروها معرفی کرد….

بررسی وضعیت مجاهدین خلق در آلبانی

… در 30 خرداد سال 1402 ورق برگشت. با تحقیقاتی که انجام شد نظر دولتمردان آلبانی نسبت به فعالیت سازمان در خاک آلبانی تغییر کرد و دولت آلبانی خبرهایی را دریافت کرد که سازمان مجاهدین خلق در آلبانی دست به فعالیت های غیر قانونی می زند و در نهایت با حکم دادستانی پلیس ضد شورش آلبانی به کمپ مجاهدین ورود کرد تا اماکن آن ها را بازدید کنند.
… پلیس کامپیوترها را ضبط و با خودشان منتقل کردند. از این نقطه به بعد رویکرد پلیس آلبانی نسبت به حضور سازمان در آلبانی تغییر کرد. دیگر سازمان اجازه فعالیت سیاسی ندارد و از این نقطه به بعد پلیس آلبانی به شدت هر ورود و خروجی را کنترل می کند.
جالب این است که قبل از این ماجرا مریم رجوی در آلبانی بسر می برد اما قبل از ورود پلیس به کمپ مجاهدین، آلبانی را به مقصد فرانسه ترک کرده بود. حالا مریم رجوی در فرانسه مستقر است و بعد از آن ماجرا دولت آلبانی مریم را ممنوع الورود کرده است و در شرایط کنونی خبرهایی را دریافت کردیم که فرانسه هم مریم رجوی را ممنوع الخروج کرده است.
در چنین شرایطی انجمن نجات آلبانی با مجوز وزارت کشور به صورت قانونی شروع به فعالیت کرد که وظیفه اصلی آن حمایت از افرادی است که از سازمان جدا شده اند. اعضای نگونبخت در آلبانی محصور هستند و در واقع گروگان هایی هستند بی مواجب و با اعمال فشار روحی و روانی اجبارا در کمپ مجاهدین مستقر هستند و صدایشان در گلو از جانب سازمان خفه می شود، تنها روزنه امیدشان حمایت خانواده ها و انجمن نجات است….

دستاوردهای مسعود رجوی از عملیات فروغ جاویدان

مرداد 1367 پایان جنگ ایران و عراق

… رجوی از سال 65 رسماً عملیات نظامی را علیه نیروهای نظامی ایران اعلام کرد و تا سال 67 با کمک ارتش عراق و پشتیبانی توپخانه چندین عملیات را در مرز انجام داد و تا حدودی موفق بود تا رسیدیم به اواخر تیر 67 که ایران قطعنامه سازمان را پذیرفت.
چند روز مانده به قرارداد آتش بس رجوی از هول حلیم افتاد توی دیگ و با بسیج نیرو از خارج کسانیکه حتی یک بار هم آموزش نظامی ندیده بودند را به عراق اعزام کرد و میزانی سلاح و خودروهای زرهی را از عراق تحویل گرفت تا به زعم خود که در کمتر چند روز تهران را تصرف کند. در آن دوران به دلیل به هم‌ ریختگی جبهه‌های جنگ رجوی هم فکر می کرد که نیرویی وجود ندارد و بدون درگیری تهران را فتح می کند و با این باور که مردم ایران چشم انتظار آن ها هستند تهاجم خود را به سمت کرند و اسلام آباد آغاز کرد. نیروها را هم تقسیم کرده بودند که شما فلان قسمت تهران مستقر می شوید و خلاصه همه وسایل دولت آینده را با خود برده بودند!
… خسارت ‌های ناشی از این عملیات کشته شدن بیش از 1300 نفر و تعداد زیادی ادوات جنگی و اقلام دیگر. دستاورد رجوی بیمه نامه عملیات فروغ جاویدان این همه کشته و زخمی فقط به خاطر این بود که به او نگویند تو زائده جنگ هستی و به قول خودش ماندگاریش را در عراق تثبیت کرد. این همه کشته از دو طرف چه دستاوردی داشت؟…

31 تیر، سالگرد آزادی‌ام از اسارتگاه رجوی

… ورودم به کمپ اشرف در عراق نه بر پایه خواست و انتخاب خود بلکه براساس وعده و فریبی بود که سازمان رفتن من را به اروپا تسهیل می‌ک ند، استوار بود. و با شرایطی که بعد از اشغال عراق و خلع‌ سلاح و حفاظت کمپ اشرف از طرف آمریکایی‌ ها، رجوی برای اعضایش در عراق پیش آورد، و با ترساندن افراد که چون در سازمان بودید در صورت برگشت به ایران تهدید زندان هست و بعد با تطمیع و گرفتن سوگند و تعهد برای ماندن در کمپ اشرف و با شروع نشست ‌های مغرشویی، ناخواسته ماندگار شدم. در این ماندگاری تحمیلی ۲۱ سال از جوانی و عمرم را در تشکیلات رجوی هدر دادم. اما در این سالیان دراز که در زنجیر و حصارهای ذهنی و فیزیکی گرفتار بودم، حتی یک روز نبود که به فکر نجات و آزادی خود از آن اسارت نباشم….

مجاهدین خلق پسرم را ربودند

هزاران مورد نقض حقوق بشر توسط سازمان رجوی که هنوز افشا نشده

… من هم به اتفاق خانواده‌ام یعنی دختر ۷ ساله و پسر ۱۶ ساله و همسر سابقم، به جهت زندگی بهتر و با وعده سازمان مجاهدین برای اعزام مان به خارج، راهی کمپ اشرف در عراق شدیم. غافل از این که سازمان مجاهدین نه تنها کاری برای اعزام ما به خارج نکرد بلکه از بدو ورود خانواده ۴ نفری ما را از هم جدا کردند و من بعد از یک روز دیدم به پسرم که ۱۶ سال بیشتر نداشت لباس فرم نظامی پوشانده اند و او را ترساندند که حالا که لباس سازمان را پوشیده‌ ای اگر به ایران بروی توسط حکومت ایران کشته خواهی شد. من دیگر پسرم را ندیدم. در واقع او را از من ربودند. نمی ‌دانستم چه کار کنم سازمان مرا در یک شرایط خیلی بغرنجی قرار داده بود و من هم می ‌ترسیدم که به ایران بروم و دوست و فامیل از من بپرسند پس پسرت کجاست؟ در واقع ترس از گرفتار شدن هم توسط حکومت ایران داشتم به دلیل این که پسرم را نزد مجاهدین گذاشته ام. من ماندم با همسر سابقم و دختر ۷ ساله ام. در این شرایط یک ورقه ‌ای هم جلوی من گذاشتند که از همسرم طلاق بگیرم، همان طلاق اجباری که می ‌گویند….

*چهارشنبه 3 مرداد

در این روز مجموعاً 10 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

فروغ جاویدان، عملیاتی که کمر نیروهای مجاهدین خلق را شکست – قسمت دوم

… همه تحت تاثیر مغزشویی هایی بودیم که رجوی انجام داده بود و خام خیالانه فکر می کردیم که در عملیات پیش رو پیروز خواهیم شد و ظرف چند روز آینده به تهران خواهیم رسید. غافل از این که رجوی با چه نیتی با این سرعت می خواهد همه را وارد عملیات کند. حتی به این فکر نمی کردیم که در این زمان کوتاه چگونه ممکن است چنین عملیات بزرگی را طراحی کرد! رجوی می گفت: “باید برویم و اگر نرویم فردا خیلی دیر است.” آن زمان این جمله رجوی را درک نمی کردم و تنها بر اساس اعتماد و اعتقادی که به او داشتم، حرف هایش را می پذیرفتم. بعدها فهمیدم او می خواست این حقیقت که ارتش آزادیبخش زائده جنگ است را با فرستادن نیروهایش به یک عملیات دیوانه وار و مرگ آفرین تحت الشعاع قرار دهد و به این دلیل بودکه عجله داشت و فردا برای او خیلی دیر بود….

48 ساعتی که رجوی را به خاک سیاه نشاند

عملیات فروغ جاویدان

… رجوی گفت ما 48 ساعته به تهران خواهیم رسید و کاری که ما می کنیم در اشل ابر قدرت ها است. او در توجیه عملیات گفت: از پایگاه هوایی نوژه ترسی نداشته باشید زیرا به دوستان عراقی گفتم هر سه ساعت به سه ساعت آنجا را مورد هدف قرار دهند و بمباران کنند و ایضاً در رابطه با پایگاه هوایی تبریز هم همین کار را انجام می دهیم و ضمن این که از موشک سام 7 هم برخوردار هستیم و به نیروهایش خاطر جمعی داد که از نظر هوایی ناراحت نباشند و از سوی عراق پشتیبانی می شویم. همین فاکتور نشان دهنده وابستگی رجوی به ارتش صدام بود.
به رجوی خرده می گرفتند که نقش ستون پنجم را برای صدام بازی می کند و هم چنین انتقاد می کردند که مجاهدین خلق زائیده جنگ ایران و عراق هستند. او هرگز جواب قانع کننده ای نداشت اما برای طفره رفتن همواره شعارش این بود که ما مستقل هستیم و فاکتور خرید نشان می داد و می گفت از تانک گرفته تا سایر ادوات را از صدام می خریم در حالی که واقعیت این نبود و برای همگان روشن است رجوی دستمزد مزدوری هایش را از صدام می گرفت….

دم فروغی ها چه کسانی بودند؟

گفتگو با عبدالحمید رئوفیان، عضو سابق مجاهدین خلق درباره عملیات فروغ جاویدان

… عبدالحمید رئوفیان یکی از اسیران جنگی می باشد که در سال 1367 در عملیات آفتاب فرقه رجوی، گرفتار سازمان ضد انسانی مجاهدین خلق شد.
… او توضیح می دهد که چگونه با فشارهای روانی سران فرقه مجبور به شرکت در این عملیات شد و در طول مسیر نیز با کسانی که مسعود رجوی خائن آن ها را دم فروغی می نامید روبرو شده که حتی طرز کار با اسلحه را نمی دانستند و در همان لحظات آخری و در داخل ماشین های حامل آن ها، طریقه کشیدن گلنگدن و کشیدن ماشه را به آن ها یاد می دادند….

پول هایی که مجاهدین خلق و هوادارانشان به نام کودکان به جیب ریختند

… مورد عاطفه سبدانی بسیار تلخ است چرا که او نه تنها مورد سوءاستفاده مالی بلکه از سوی سرپرست خود مورد سوءاستفاده جنسی نیز قرار گرفت اما برخی از کودکان مجاهدین خلق اگر نخواهند به او برچسب مزدوری حکومت ایران بزنند، در منصفانه ‌ترین حالت می ‌گویند که تجربه متفاوتی از فرزند خواندگی داشته ‌اند و سرپرست‌ های مجاهد آن ها افراد خوبی بودند. آن ها شاید نمی ‌دانند یا نمی‌ خواهند بدانند که همین حقوق سوسیال که در کشورهای اسکاندیناوی به سرپرست ‌های کودکان مجاهدین خلق داده می ‌شد، در شهر کلن آلمان مستقیماً به جیب عوامل مجاهدین خلق به عنوان سرپرست یتیم‌ خانه‌ های مجاهدین خلق، ریخته می ‌شد چرا که آن ها ده ها کودک را در چند ساختمان در کلن نگهداری می‌ کردند….

آنان که شرف و غیرت خود را به مشتی دلار و یورو فروختند

… همنوایی با جانی ترین خائنان و میهن فروشان، در روزگاری که دشمنان مردم ایران دندان هایشان را تیز کردند تا بیشتر مردم را در مخمصه های اقتصادی درگیر کنند، دیگر خیلی ننگین است. تنها خواست این افراد فرقه گرا، محکومیت های بیشتر جهانی علیه مردم ایران است، همه سعی می کنند که به نوعی به دامان دشمنان مردم ایران بیاویزند، خائنانی که با بدخواهان درآمیختند و البته نفرین شدند.
… دادگاه محاکمه 104 تن از شکنجه گران و رهبران این گروه امروز به نقطه ای رسیده است که دیگر پلیس اینترپل و قضائیه کشورهای اروپایی باید اقدام قانونی علیه اعضای این گروه تبهکار بکنند و حمایت های خود را از این گروه تروریستی سلب کنند. گروهی که نه رهبر دارد، نه دمکراتیک است، نه به اعضای خودش رحم می کند و نه به دیگران، مسلما به قلم به مزدان خود نیز رحم نخواهد کرد. ما جداشدگان و مردم ایران مصمم هستیم که آنان را در برابر قانون قرار دهیم تا جوابگوی جنایات این سال های خود باشند. امروز روزی است که همه باید در صفی واحد علیه این گروه قرون وسطائی، منسجم شویم.

وقایع 6 و 7 مرداد 1388 در کمپ اشرف به روایت محمدرضا صدیق

پس از سقوط صدام حسین و روی کار آمدن دولت جدید قانونی عراق، با مذاکراتی که با نیروهای امریکایی انجام شد کنترل کمپ اشرف به ارتش عراق سپرده شد. از همان ابتدا رجوی در این مسیر سنگ اندازی می کرد و در واقع با ارتش عراق همکاری نمی کرد. رجوی نمی خواست بپذیرد که در خاک کشور دیگری مستقر است و باید تابع قوانین آن کشور باشد.
اوج درگیری میان مجاهدین خلق و ارتش عراق در 6 و 7 مرداد سال 1388 رخ داد. ارتش عراق، پس از روزها مذاکره با سران سازمان مجاهدین و حاصل نشدن توافق، برای ورود به قرارگاه اشرف و احداث ایستگاه پلیس در این قرارگاه به زور متوسل شد.
مسعود رجوی نیروها را وادار کرد تا نیروها را وادار کردند تا با دستان خالی مانع ورود نظامیان عراقی به قرارگاه اشرف بشوند و به این ترتیب روزی خونین در تاریخ قرارگاه اشرف رقم خورد….

رسوایی های یاران مریم رجوی در عرصۀ بین المللی

… در هفته های گذشته خبری مبنی بر رشوه خواری و فساد مالی از سناتور 70 ساله “باب منندز” در آمریکا و جهان خبرساز شد. جناب سناتور به اتهاماتی از جمله رشوه خواری و مال اندوزی با شمش های طلا در خانه اش و چند فقره دیگر از اتهامات در دادگاهی در آمریکا محکوم شناخته شد و نتوانست از خود دفاعیه ای که بتواند قاضی و هیات منصفه را قانع کند ارائه دهد و گفته می شود که ممکن است به 200 سال زندان محکوم گردد.
… مهم خانم مریم رجوی است که بعد از شنیدن این اخبار شروع کرد به جمع آوری اخباری که در سایت هایش از سناتور باب منندز داشت. زیرا این سناتور که به عنوان یک چهره ی خاص در جلسات مجاهدین شرکت می کرد (یا حضوری و یا آنلاین) وجهه خاصی به جلسات مجاهدین خلق می داد، به ویژه در میان سیاستمداران آمریکایی که مخالف مجاهدین خلق بودند….

مردادماه خونین اشرف را چه کسی رقم زد؟

… در 6 و7 مرداد 1388 دولت عراق وقتی دید طرف مقابلش حرف خوش حالیش نیست از نیروی نظامی استفاده کرد و از سه جهت به اشرف تهاجم کرد و به هدف خود رسید که در این بین 11 کشته و تعداد زیادی زخمی و تعدادی را اسیر کردند. رجوی چند اشتباه محاسباتی داشت.
یک کم فکر می کرد نیروهای آمریکایی مانع از خشونت خواهند شد و طرف رجوی را خواهند گرفت. دوم این که فکر می کرد اعضا در صحنه تا به آخر خواهند جنگید و مانع پیشروی نیروهای عراقی خواهند شد. ولی همه این ها عکس شد و جلو چشمان نیروهای آمریکایی که قول حفاظت داده بودند اعضای سازمان را می‌ کشتند. رجوی باز وارد صحنه شد البته نمی دانم در کدام ساحل امن گفت شلیک یک کیفیت بود. آقا انتظار داشت نیروهای عراقی تا دندان مسلح با شیرینی و شربت به استقبال اعضای مجاهدین بیایند؟! حالا قضاوت با شما است که رجوی چند دهه بود که اشتباه محاسبه داشت به خصوص آمدن به عراق به عراقی که در حال جنگ با ایران بود با این حال هیچ وقت نگفت که من اشتباه کردم و می ‌توانستیم با مسالمت همه چیز را حل کنیم ولی از آنجایی که رجوی همه کسانی که با او مخالف هستند را منتسب به ایران قلمداد می کند لذا عده دیگری باید بهای آن را بپردازند و خون بدهند وی گفت من به هیچ کس پاسخگو نیستم. این یعنی انسان غیرمتعهد به تمام موازین شناخته شده در جامعه….

خروج از نسخه موبایل