دخترم سلام. پروانه جان دخترم امیدوارم که خوب باشی.
کجایی مادر؟ چرا تماسی با مادرت نمی گیری؟ من هم نگرانتم و هم دل تنگ. اگر از اوضاع و احوال من بخواهی حالم خوب نیست و خیلی دلم می خواهد تا زمانی که در قید حیات هستم تو را در آغوشم بگیرم. پروانه جان دخترم چرا جواب نامه های مرا نمی دهی؟ آیا جواب زحمتهای من مادر باید اینگونه باشد؟ من مادرم و تو جگر گوشه من هستی. مگر من تو را فراموش می کنم. وقتی به عکس هایت نگاه می کنم احساس می کنم پیش من نشستی. پروانه جان ماندن در کمپ برایت فایده ای ندارد. خودت را نجات بده مادر. تو زمانی از زندگی خود لذت می بری که در کنار خانواده باشی. من لحظه شماری می کنم تا تو را در آغوش بگیرم .امیدوارم که آن روز نزدیک باشد.
مادرت مهین حبیبی