بعد از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ از سوی ایران، چشمانداز نامعلومی پیشروی سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت. چراکه روند امور بعد از امضای قطعنامه برای سازمان ناامیدکننده بود و دیگر حضور آنان در عراق دردسرآفرین تلقی میشد. بنابراین سازمان که همهی حیثیت و هستی خود را در گرو جنگ نهاده بود برای خروج از بنبست و نجات از وضعیت موجود، به فکر عملیات نظامی علیه ایران افتاد و در همین راستا عملیاتی را تحت عنوان فروغ جاویدان با ۲۵ تیپ و به فرماندهی شخص مسعود رجوی در ۳ مرداد ماه ۱۳۶۷ به مرحلهی اجرا گذاشت. آنها قصد داشتند طی ۳۳ ساعت از طریق تصرف ۵ شهر سرپلذهاب، اسلامآباد غرب، همدان و قزوین خود را به تهران برسانند و با تصورخام رساندن خود به تهران حکومت را به دست بگیرند. اما به لطف خداوند نیروهای موجود در عقبهی یگانهای سپاه پاسداران که عمدتاً پشتیبانی و ستادی بودند به مقابله با آنان شتافتند و در گردنهی چهار زبر ـ واقع در۳۰ کیلومتری کرمانشاه ـ توانستند آنان را متوقف کرده و تلفات سنگینی را بر آنان وارد نمایند. به همین مناسبت نگاهی داریم به فرازوفرود سازمان مجاهدین خلق و نقش آنان در جریان جنگ تحمیلی که با عملیات مرصاد خاتمه پیدا کرد.
سازمان مجاهدین خلق از جریانهای سیاسیای است که در اواسط دههی ۱۳۴۰ شمسی، توسط سه تن از دانشجویان مذهبی جناح چپ نهضت آزادی، که رهبران نهضت را به اندازهی کافی انقلابی نمیدانستند، تشکیل شد. آنان طی یک ارزیابی از روند مبارزاتی و مشی مسالمتآمیز جریانهای اسلاف به این نتیجه رسیدند که مبارزهی سیاسی و پارلمانتاریسم در برخورد با حکومت پهلوی به بنبست رسیده و تنها راه مبارزه، حرکت مسلحانه است که میتواند اهداف آنان را محقق سازد. در آغاز، مبانی اعتقادی و ایدئولوژی نسل اول رهبران مجاهدین خلق بر سه پایه (ناسیونالیسم، سوسیالیسم و اسلام رادیکال) بنا گردید. اما در سال ۵۴، سازمان به دست تقی شهرام دچار انشعاب درونی گردید که طی آن، اسلام از مبانی عقیدتی سازمان برداشته و مارکسیسم به عنوان علم مبارزه، انتخابگردید. با این حال نکتهی قابل ذکر، همگرایی سازمان با سایر مبارزین انقلاب تا سال ۵۷ است که البته دوام نداشت؛ چرا که بعد از پیروزی انقلاب، ناکامی در کسب قدرت سیاسی نظام حاکم، دستمایهی مخالفت و اعتراض اعضای سازمان، که خود را “انقلابیون راستین” میدانستند، گردید و در نهایت منجر به واگرایی آنان از حکومت انقلابی و مقابلهی رودررو با نظام انقلابی در قالب حرکات مسلحانه مبدل گشت.
مسعود رجوی در جمعبندی اینکه چرا بعد از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ وارد فاز مسلحانه شدند، میگوید: مرحوم مصدق وقتی که وارد مجلس شد و قرار شد به سلسلهی پهلوی رأی داده شود، مخالفت کرد. روزی که قرار بود جلسهی رأیگیری انجام شود، مستوفیالممالک به مصدق پیام میدهد که به مجلس نیاید وگرنه چماقداران رضاخان او را خواهند کشت. ولی مصدق یک جملهی تاریخی میگوید و آن این بود که به یک توپچی یک عمر مواجب میدهند تا در روز جنگ به میدان بیاید. اگر آن یک روز هم نیاید همهی مواجب او باطل است. اکنون بعد از ۳۰ خرداد ما چنین شرایطی داریم و نمیخواهیم سیر تاریخ ایران منحرف شود.
در واقع برنامه سازمان بعد از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، که بنی صدر از ریاست جمهوری عزل شد، روی آوردن به استراتژی مسلحانه بود. هدف آنها ضربهزدن به قسمتهای اصلی بدنهی انقلاب و در ادامه تشکیل یک حکومت آلترناتیو بود. به هرحال تصور سازمان از نظام انقلابی در آن دورهی تاریخی اینگونه بود که به لحاظ نظامی، ایران به دلیل جنگ با عراق در حالت استیصال و درماندگی قرار دارد و از لحاظ سیاسی نیز، کشورهای منطقه این آمادگی را داشتند به یک جایگزین برای نظام جمهوری اسلامی که همگرایی با آنها داشت، کمک کنند. بعد از خرداد سال ۱۳۶۰ و فرار اعضای سازمان به خارج از کشور، رجوی طی یک مصاحبه با روزنامهی الوطنالعربی میگوید: مشکل شطالعرب ظاهر قضیه است. مشکل اصلی تهدید خمینی برای صدور انقلاب به خارج از کشور است که باعث بروز جنگ شده است و به نظر ما شطالعرب متعلق به عراق است. رجوی با این مصاحبهها سعی داشت سازمان را با عراق پیوند دهد و به دولت عراق بفهماند که از سازمان مجاهدین میشود به عنوان یک نیروی اپوزیسیون فعال استفاده کرد. بعد از این مصاحبهها، طارق عزیز در پاریس با رجوی دیدار میکند و به رجوی میگوید که امیدوارم در آیندهی نزدیک شما دوست عزیز را بهعنوان رئیسجمهور یا نخستوزیر ایران ملاقات کنم. بعد از این ملاقات، رجوی نیروهای سازمان را به عراق میبرد. حدود ۱۷ پایگاه در مرز عراق درست میکنند که معروفترین آنها پایگاه اشرف است که در ۱۰۰ کیلومتری شمال غرب بغداد واقع بود.عمدهترین فعالیت و اقدامات سازمان در این مدت عبارت بود از: اعزام گروه برای انجام عملیات ترور و خرابکاری به ویژه ترور فرماندهان نظامی، جاسوسی از تحرکات نظامی ایران، شایعهپراکنی در داخل ایران، شنود مکالمات بیسیمی رزمندگان ایرانی و نیز کمک به عراق در سرکوب قیامهای مردمی، مثل شورش کردهای شمال عراق و شیعیان جنوب عراق.
بعد از آن که ایران قطعنامهی ۵۹۸ را پذیرفت، در حالی که همگان با توجه به تبلیغات چند سالهی صلحطلبی صدام، انتظار استقبال عراق از تصمیم ایران را داشتند، اما او با تکرار اشتباه اول جنگ و به تصور استیلای ضعف و بیانگیزگی بر نیروهای ایران، دوباره در تاریخ ۳۱ تیر ماه ۱۳۶۷، با ۶ لشکر به خوزستان حمله کرد و با پیشروی ازمحور کوشک حدود ۳۰ کیلومتر ازجادهی اهواز-خرمشهر را به تصرف درآورد وخرمشهررا نیز محاصره کرد.
همزمان با حمله عراق به جنوب، در محور میانی نیز رژیم عراق درصدد بود تا در فاز جدید جنگ، از نیروهای سازمان مجاهدین خلق شبیه آنچه نیروهای ایرانی در قرارگاه رمضان در داخل خاک عراق انجام داده بودند، به اجرا بگذارد. برایناساس، نیروهای سازمان مجاهدین خلق با تجهیز و پشتیبانی عراق و با تصور خام رساندن خود به تهران ازمرز قصرشیرین وارد کشور شدند و با پشت سر گذاشتن سرپل ذهاب، کرند و اسلامآباد غرب، حرکت خود را به سوی کرمانشاه ادامه دادند. این درحالی بود که قریب به اتفاق یگانهای سپاه برای دفع تجاوز ارتش عراق در جنوب بودند. در آن مقطع، فرمانده نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که درجبههی جنوب بود به محض اطلاع از نقشهی نیروهای مجاهدین خلق و ورود آنها به داخل کشور، گردانهایی را از لشکرهای حضرت رسول، سیدالشهدا، بدر و روحالله اراک با هوانیروز و زمینی به سمت اسلامآباد اعزام کرد وخود نیز به کرمانشاه رفت.
یگانهای اعزامی از جنوب در محور اسلامآباد وارد عمل شده و مجاهدین خلق را که درمسیر جادهی اسلامآباد به کرمانشاه قرار داشتند، محاصره کردند و با کمک هوانیروز تحت فرماندهی شهیدصیاد شیرازی اقدام به پاکسازی کردند. دراین عملیات ظفرمند که مرصاد نام گرفت، حدود ۲۰۰۰ نفر از اعضای سازمان مجاهدین کشته شدند. به گفتهی هاشمی رفسنجانی زمانی که عملیات اتفاق افتاد، به نظر ما کاملاً روشن بود که عراق دنبال گرفتن امتیاز است. اسنادی هم هست که شاید اثبات کند عراق شرایط را مناسب دید تا در آستانهی اجرای آتشبس، دوباره در ایران جایگاه مهمی داشته باشد. اما جنگ و صحنه به گونهای درست شده بود که اینها (مجاهدین خلق) توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم. در کتاب “عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین” نوشتهی محمدعلی صدر شیرازی که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر گردیده است، علاوه بر بررسی پیامدهای داخلی، منطقهای و تأثیرات مهم عملیات مرصاد بر سرنوشت جنگ تحمیلی، از عملیات مرصاد به عنوان تقابل جبههی اسلام و کفر و از تنگهی چهارزبر به عنوان میعادگاه فتحالفتوح سپاهیان اسلام یاد شده است. محسن رضایی نیز در خصوص عملیات مرصاد چنین میگوید که جام زهر قطعنامهی ۵۹۸ در اوج ضعف پذیرفته شد ولی در پایان جنگ در اوج اقتدار به صدام تحمیل شد.
به هر حال با ناکامی عراق در حملهی مجدد به ایران و با شکست تهاجم مجاهدین خلق در عملیات مرصاد، راهی جز قبول آتشبس در برابر دولت عراق باقی نمانده بود. با این وجود عراق تلاش داشت تا آنچه را که نتوانسته بود در جنگ به دست آورد، با آتشبس به دست آورد. لذا اعلام کرد گرچه قطعنامه را پذیرفته ولی برای برقراری آتشبس، ایران بایستی اروندرود را به عراق تحویل دهد. اما ایران از پذیرش خواستههای عراق خودداری کرد و به دنبال نشستهایی که نمایندگان ایران و عراق وسازمان ملل درنیویورک برگزار کردند و فشار سران امریکا و شوروی به عراق برای پذیرش آتشبس بدون قید و شرط، سرانجام صدام در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۶۷، یعنی یک ماه پس از ایران، آتشبس را پذیرفت.
*دکترای تاریخ انقلاب اسلامی پژوهشکده امام خمینی
پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،هادی قیصریان
منابع:
محمد علی صدر شیرازی؛ عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۲
کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی؛ پایان دفاع آغاز بازسازی، تهران: انتشارات معارف انقلاب اسلامی، ۱۳۸۹
عزت الله شاهی؛ خاطرات عزت شاهی، تهران: انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۵
وحید خضاب؛ مروری بر تاریخچه و تفکرات سازمان مجاهدین خلق از زمینه های تاسیس تا عملیات فروغ جاویدان، تهران: انتشارات سوره مهر،۱۳۹۷
محسن رضایی میرقائد؛ جنگ به روایت فرمانده، تهران: بنیاد حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۹۰