چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت پنجم

در قسمت قبل از ماموریتم برای خاکسپاری اجساد کشته شده در عملیات فروغ جاویدان نکاتی را بیان کردم.
به اتفاق مهدی ابریشم چی و عباس داوری و ابوعلی مسئول قبرستان به محل قطعه جدید که قرار بود کشته شدگان عملیات فروغ را در آنجا دفن کنیم رفتیم. بعد از بحث های اولیه بر سر نحوه چیدمان و تعداد ردیف های محل دفن در نهایت با نظر مهدی ابریشم چی قرار شد که 150 قبر در 15 ردیف 10 تایی کنده شود که البته در عمل این چیدمان رعایت نشد و گاها در برخی ردیف ها 7 تا 8 جسد به خاک سپرده شد. بعد از مشخص شدن نحوه چگونگی خاک کردن اجساد، مهدی ابریشم چی وعباس داوری برای تحویل گیری اجساد به سردخانه کربلا و نجف رفتند. با رفتن آنها فرصتی شد تا بعد از یک کار فشرده و خسته کننده در خودرو لندکروز استراحتی داشته باشم.

ساعت یک نیمه شب اجساد را با خودروهای آیفا که کاملا با چادر پوشیده بود به قبرستان و قطعه 6 که برای دفن آنها مشخص شده بود آوردند. نیروهای تحت امر که همگی از فرماندهان عملیات فروغ در صحنه بودند، اجساد را از خودروها پیاده کرده و یک به یک در کنار قبری که برای آنها کنده شده بود قرار دادند. بدلیل اینکه برخی از اجساد بشدت از ناحیه صورت سوخته بودند شناسایی آنها امکان پذیر نبود و سعی کردیم از طریق پلاک های گروه خون شان آنها را شناسایی کنیم که متاسفانه در رابطه با برخی از اجساد چون پلاک های آنها وجود نداشت، امکان شناسایی ممکن نشد.50 جسد با همین وضعیت بنام شهید مجاهد خلق و بدون اینکه اسم یا فامیل آنها روی محل دفنشان مشخص گردد به خاک سپرده شدند که در لیست بنام شهدای گمنام از آنها نام برده میشود.

اشخاصی مانند سهراب پورعلی کزنی اهل ماهشهر خوزستان و فاطمه اوصیا دست و پاهای خود را از دست داده بودند. وضعیت بشدت سوخته پیکر اعضا صحنه تکان دهنده ای را بوجود آورده بود. در نهایت کار دفن کشته شدگان عملیات فروغ که تعداد آنها 150 نفر بودند بعد از سه شبانه روز به پایان رسید. 150 نفری که روز سه مرداد با فریب رجوی و القاء توهم فتح 33 ساعته تهران به صحنه رفتند و اکنون در حالیکه پیکر برخی از آنها بشدت سوخته و غیر قابل شناسایی بود بعنوان مرده های گمنام زیر انبوهی خاک سرد خفتند و هزاران آرزوی زیبا و از جمله جشن دیدار با خانواده هایشان را باخود به گور بردند، قطعه 6 قبرستان وادی السلام با 150 جسد سوخته تنها بخشی از جنایت رجوی در حق اعضایی است که در منتهای ساده لوحی و البته با صداقت، تمامی آمال و آرزوهایشان را در اهداف فریبکارانه او جستجو می کردند.

در میان اجساد دفن شده البته فرماندهانی هم بودند امثال اصغر زمان وزیری (رحیم)، بتول عبدی و یکی از مسئولین قدیمی بنام ذبیح که در آتش افروزی رجوی دست داشتند و خودشان در نهایت قربانی شدند. بعد از خاکسپاری اجساد قربانیان عملیات موسوم به فروغ که در حقیقت دروغ جاویدانی بیش نبود برای سفارش و تهیه سنگ قبر این کشته شدگان به بغداد برگشتیم. فردای آن روز عباس داوری (رحمان) من را به اتاقش صدا زد و کاغذی که نحوه نگارش و متن پیشنهادی برای حک بر سنگ مزار این قربانیان مشخص شده بود را به من داد و گفت: به اتفاق یکی از افسران بنام عامر به منطقه الکرخ می روی و نزد سنگ تراشی بنام ابوعلی 150 سنگ که باید دقت کنی همین متن روی آن نوشته شده باشد سفارش می دهی و بعد از آماده شدن آنها را به کربلا برده و روی مزار کشته شدگان نصب می کنی.

همزمان بعد از اتمام سفارش سنگ ها به منطقه سعدون عکاسی ادیب برو و این تعداد عکس را سفارش بده که رنگی چاپ کند. عکس ها پرسنلی و در اندازه شش در چهار بود. که تعداد آنها 100 قطعه بود. بعد از توجیهات رحمان به اتفاق افسر عراقی ابتدا به منطقه الکرخ نزد سنگ تراش ابوعلی رفتیم . وی که بزبان فارسی تقریبا مسلط بود می گفت از اهالی کربلا و شیعه است و اجداد او ایرانی بوده اند. ولی در برخوردهای بعدی مشخص شد که برای اداره اطلاعات (مخابرات) عراق کار می کند و بدلیل اعتمادی که به او داشتند برای انجام این کار به ما معرفی شده بود .

بعد از توجیه قول داد ظرف یک ماه سنگ ها را آماده کند. ما کلیشه ای که ارم مجاهدین خلق روی آن حک شده بود را به او دادیم و او را توجیه کردیم که با رنگ قرمز آرم بر بالای سنگ ها حک و نقاشی شود. هزینه هر سنگ قبر 100 دینار عراقی در آن زمان شد. بعد از اتمام کار به منطقه سعدون نزد عکاسی ادیب رفتیم. او هم از افراد مرتبط با اطلاعات عراق بود که عکاس مسابقات ورزشی و فوتبال هم بود و با بسیاری از بازیکنان تیم ملی ایران و از جمله علی دایی آشنایی کامل داشت. اصولا بدلیل ملاحظات امنیتی تمامی نفرات بیرونی که با مجاهدین خلق کار می کردند وابسته به اطلاعات (مخابرات) بودند و ما در بغداد حق نداشتیم بجز اشخاصی که در زمینه های کاری مختلف مخابرات به ما معرفی می کرد به دیگر اشخاص و یا مکانها مراجعه داشته باشیم و در صورت مراجعه با ما برخورد میشد. بعد از توجیه ادیب عکاس که زمینه عکس ها می بایست قرمز و آیه فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما باید بالای سر افراد مکتوب شود و پرداخت بیعانه به اتفاق افسر عراقی به پایگاه برگشتیم و قرار شد یکماه دیگر برای گرفتن عکس ها مراجعه داشته باشیم. در ضمن از ابتدای شروع این پروژه از طرف مهدی ابریشم چی و عباس داوری به من گوشزد شده بود که می بایست اطلاعات تمامی مراحل کار و مکانهایی که به آنجا مراجعه می کنیم سری بماند و کسی در جریان ان قرار نگیرد.

ادامه دارد…

علی اکرامی

خروج از نسخه موبایل