رونوشت اصلی حکم دستیگیری 3 نفر از مسئولین فرقه:عباس داوری-مژگان پارسائی و صدیقه حسینی
شبه تارم دلم خیلی بی قراره“>
ولی از چشم مهتاب امیده که می باره“>
وقتی نگات می کنم ؛
نگاه معصومانه ات شا دی و غم برام می یاره“>
زنده میشم دوباره با عشق تو سمیه“>
“>
“>
سمیه خواهر من“>
اسیر دست دیوه“>
این حکم تقدیم به خواهرمظلومم سمیه در اسارت نا "زنی " بنام مریم رجوی که از مظلومیت وی سو استفاده می کند.
“>
این حکم تقدیم به دائی هادی ام حمزه که در ایران اعدام شد و راهش توسط " نامردی " بنام مسعود رجوی به بیراه رفت.
“>
“>
و تقدیم به تمامی بچه های گل میلیشا که جوانی و بهترین دوران عمرمان توسط زن و شوهر " نا زن " و "نامرد " در اشرف وعلوی و جلولاو در کل مجاهدین تلف شد و تنها خاطرات اجباری آن دوران برای ما خاطره خوش هست.
“>
“>
“>
و تقدیم به بچه های تیف که قربانی رجوی نامرد و آمریکا شده اند و بلا تکلیف در آنجا سالهاست که معطل نگه داشته شدند“>
“>
نگران نباشید. خبرهای خوب تری در راه است. پد ر و مادر م رادعا کنید. دیگر خواست ما سمیه نیست ما همه بچه های اشرف را می خواهیم.
“>
دیروز کاردار کاناد ا در اردن به من تلفن کرد گفت رفته سمیه را دیده گفته نمی آم. بهش گفتم شما که دیپلمات هستی از خودت نپرسیدی این چه زندانی است که سمیه در آن بعد از صرف 9 سال و 110 ماه آزگار یک ساعت هوا خوری در بیرون و یا مرخصی به آنان داده نشده است؟“>
گفتم خود م ما که قبلا هم شنیده بودیم که سمیه می گه نمی آم. دیگه گی گفته بود بری آنجا. ار خودت نپرسیدی چرا سمیه را به بغدا د نیاوردند؟“>
گفتم مجاهد های قدیمی ترکه الان بیرون هستند همین حرف ها را وقتی در آنجا بودند می زدند.
گفتم خانم جان تو ی کانادازندانی هایی که آدم کشته اند بعد از 9 سال مشمول عفو می شوند تو از خودت نپرسیدی که این چه زندانی است که توش عفو وجود نداره؟“>
چیزی برای گفتن نداشت.
توی اشرف دل همه بچه ها ی میلیشیا برای اینکه با دوستشان درددل و یا خاطره ای تعریف کنند لک زده است و یا مردم را و شهر ی را ببینند تنگ شده است. دیدن مردم عادی برای آنها یک رویاست. رویایی که رجوی اجازه تحققش را نمی دهد شاید به تلافی اینکه خودش هم 4 سال است که در جائی است که مردم عادی را نمی بینید ولی انقدر بی معرفت است که به روی خودش نمی اورد. تازه این میلیشا هست که بدهکار است وقتی مریم دستگیر شد مسولین دیوانه شده بودند. می دویدند و مرتب به ما فحش می دادند بی عرضه ها اگر شما عرضه داشتید و رژیم را سرنگون کرده بودید الان خواهرمریم در تهران بود و در فرانسه دستگیر نمی شد.
سمیه لقمه بزرگی بود که مجاهدین بر داشته بودند این لقمه برای پیر کفتار اورسوراز و اسیر نا کجا اباد در عراق گلو گیر بود. مادر شیرم و پدر کاوه آهنگرم آن را از حلقوم تان با دعای خیر مردم ایران و عراق بیرون خواهند کشید تا درس عبرتی باشد برای آنها که از بچه های مردم بنام آزادی و انقلاب سواستفاده می کنند تا خودشان شاه شوند.