نام قربانعلی ترابی یکی از اعضای مجاهدین خلق که زیر شکنجههای بازجویان خود تشکیلات کشته شد، حتی در اسناد رسمی بین المللی آمده است. در گزارش سازمان دیدبان حقوق بشر در سال 2005، رسما اعلام شده است که به شهادت چند تن از اعضای جدا شده، ترابی یکی از افرادی است که در تشکیلات مجاهدین خلق تحت حکمرانی مسعود و مریم رجوی کشته شده است. محمدرضا ترابی، فرزند قربانعلی تنها پس از خروج از تشکیلات از ابعاد فاجعه قتل پدرش در تشکیلات آگاه شد.
محمدرضا ترابی در مصاحبه با روزنامه لوموند شرح میدهد که از پیش از 17 سالگی در تشکیلات مجاهدین کودک سرباز بود و به مدت 18 سال به تشکیلات خدمت کرد، در حالی که همه اطرافیانش از جمله مادر و عمهاش میدانستند که پدرش زیر شکنجههای فرماندهان کشته شده است اما حقیقت را به او نمیگفتند. او پس از دست یافتن به اینترنت و خواندن مقالهای در سایت انجمن نجات با واقعیت چگونگی مرگ پدرش آشنا شد اما تنها پس از فرار از تشکیلات از طریق دیگر جدا شدهها با این حقیقت تلخ به طور کامل مواجه شد و از آن زمان دست از افشاگری علیه فرقه رجوی برنداشته است.
در پاسخ به افشاگریهای کودک سربازان سابق، پروپاگاندای تشکیلات مجاهدین خلق از هیچ گونه اتهام زنی به آنها فروگذار نمیکند. در ویدئویی که اخیرا ماشین تبلیغاتی مجاهدین خلق منتشر کرده است، احسان رحمانی، کودک سربازی که هنوز تحت مغزشویی تشکیلاتی رجوی است، با عناوینی توهین آمیز محمدرضا ترابی را متهم به مزدوری برای حکومت ایران میکند.
در پاسخ به این ویدئو، محمدرضا ترابی با نشان دادن اعتماد به نفسی عمیق، در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی ایکس پاسخی کوبنده به ماشین دروغ پراکنی مجاهدین داد: “من از تک تک برچسبها و تهمتها و فحشهای مجاهدین و هوادارهاشون علیه من لذت میبرم و بهش افتخار میکنم.”
برای درک میزان شقاوت مجاهدین خلق و میزان جسارت کودک سربازان پیشین این فرقه برای افشای ماهیت واقعی آن، یادآوری ویدئویی از محمدرضا ترابی که پس از به دنیا آمدن فرزندش در سال گذشته منتشر کرد، لازم به نظر میرسد.
در این ویدئو ترابی افشا میکند که چگونه مسعود رجوی با سو استفاده از قرآن، سعی کرد نه تنها بر قتل پدر او سرپوش بگذارد، بلکه از آن فاجعه دلخراش برای شستشوی مغزی یک نوجوان 17 ساله استفاده بکند.
در این ویدئو ترابی شرح میدهد که در سال 1378 محمدرضای نوجوان به شوق دیدار با پدر و مادر از آمریکا به عراق و کمپ اشرف قاچاق شد. او به رسم سوغات دو ساعت طلا برای پدر و مادر خویش خریده بود، اما در کمپ اشرف با جای خالی پدر مواجه شد.
زهرا سراج مادر محمدرضا او را مجاب کرد که ساعت را برای “برادر مسعود” هدیه بفرستد با این مضمون که محمدرضا باید مسعود رجوی را جایگزین پدر خود بداند. محمدرضا هدیه مورد نظر را همراه با نامهای به واسطه خانمی که مسئول بالاترش بود، به دست رهبر فرقه رساند.
پاسخ مسعود رجوی پس از مدتی به دست محمدرضا میرسد: شیشه کوچکی که روی آن سوره کوثر حک شده است. خواهر مسئول برای محمدرضا تفسیر میکند که او در قبال از دست دادن پدرش، خواهر مریم را هدیه گرفته است. “برادر به تو کوثر را داده است.”
بدین ترتیب مسعود رجوی سعی میکند که کشتن پدر محمدرضا را با استفاده ابزاری از یک سوره قرآن جبران کند اما محمدرضا تفسیر تازهتری از این ماجرا دارد. او به واژه “ابتر” در شان نزول سوره کوثر اشاره میکند و معتقد است که رجوی تلاش داشته همچون پیامبر اسلام دشمنانش را ابتر به معنای بدون دنباله خطاب کند.
ترابی برای نمایان کردن بی دنبالگی اعضای مجاهدین خلق از این تعبیر استفاده به جایی میکند چرا که به دستور مسعود و مریم رجوی، در سازمان ازدواج و زاد و ولد ممنوع است. ترابی که سرمست و شاد از تولد کودک خویش است میگوید: “من بالاخره دنبالهدار شدم، کسانی که بی دنباله هستند این خائنین به مردم ایران هستند.” او در ادامه برای اثبات سخنان خود به طلاقهای اجباری در فرقه رجوی، خانه سالمندان شدن کمپ مجاهدین در آلبانی و پیری و فرسودگی اعضا اشاره میکند. به باور او نسل مجاهدین خلق در حال انقراض است.
مزدا پارسی