10 شهریور ۱۳۹۲ جنایتی دیگر از طرف مسعود رجوی

با سلام به همه دوستان عزیزم می‌خواهم در این مقاله درباره ۱۰ شهریور که ساخته و پرداخته خود مسعود رجوی بود برای شما مقداری از واقعیت‌های آن جنایت بگویم. زمانی که من در اشرف بودم یعنی بعد از تحویل دهی حفاظت اشرف از نیروهای آمریکایی به عراقی‌ها تحولات زیادی در اشرف رخ ‌داد یعنی شخص مسعود رجوی طوری برنامه‌ریزی کرده بود ما که در اشرف بودیم یک ساعت روز خوش نداشته باشیم.

از داستان خانواده‌های دردمندی که برای دیدار فرزندانشان آمده بودند و به جای پاسخ دادن به نیازهای خانواده‌ها آنها را با سنگ می‌زدند و آنها را مزدوران وزارت اطلاعات معرفی می‌کردند تا وقایعی که عمداً طوری برنامه‌ریزی می‌ کردند که به درگیری منجر شود و تعدادی از افراد به ناحق کشته شوند. مثال بارز آنها هم ماجرای  ۶ و ۷ مرداد و ۱۹ فروردین است که به دلیل سیاست های غلط رجوی تعداد زیادی کشته و تعداد زیادی مجروح شدند.  مسعود لجنی همون مسعود رجوی در نشست‌های داخلی که برای ما می‌گذاشت می‌گفت اینها فدیه‌های خلق هستند و کسی حق ندارد سر کشته شدن همرزم کنار دستش ناراحت باشد چون دارد به خلق خدمت می‌کند.

خیلی واضح و مشخص می‌گفت که شماها گوشت دم توپ هستید و من برای پیشبرد اهداف شوم سیاسی خودم باید از شماها استفاده کنم. به قول خودش می‌گفت من که پشتوانه ابرقدرت ندارم پس من شما را باید دم توپ قرار بدهم. خلاصه با مغزشویی اساسی روزانه که روی ما انجام داده بود روی غیرت ما سوار می‌شد و ای وای ای وای می‌کرد که اشرف نباید از دست برود تا چند سال همینطور کشته گرفت. مجروح گرفت. آمادگی برای ما درست کرد تا رسیدیم به نقطه انتقال به لیبرتی یعنی در توافقی که بین آمریکا و عراق و مجاهدین صورت گرفته بود قرار شد همه نفرات بدون استثنا اشرف را ترک کرده و به کمپ لیبرتی بروند. چون آمریکائیها آن کمپ را خالی کرده بودند و مجاهدین می‌خواستند آنجا مستقر شوند. آن کمپ هم در کنار فرودگاه بغداد بود. مسعود رجوی با حیله‌گری تمام و شیادی تمام برنامه را طوری تنظیم کرد که یک تعدادی را برای دوباره کشتن در اشرف باقی بگذارد. چون خود مسعود رجوی بارها در نشست می‌گفت که ما هیچ چشم داشتی به اموال و زمین نداریم و مثال‌های زیادی از پایگاه‌هایی که در سال ۶۰ در تهران و جاهای دیگری از کشور جا گذاشته و به خارج آمده بودند می‌گفت اما چون هدف یک مسعود رجوی ریختن خون ما بود تصمیم گرفت یک بحثی را بیاورد به عنوان اموال اشرف. آنقدر این بحث به قول خودش ایدئولوژیک کرد که یک تعداد مغزشویی شده‌های حرفه‌ای بودن گفتن ما برای حفظ اموال در اشرف می‌مانیم و در نهایت ۱۰۰ نفر را در اشرف نگه داشت و در داستان ۱۰ شهریور ۵۲ نفر از آنها به قتل رسیدند.

آن زمان ما در لیبرتی بودیم. دستور تشکیلاتی آمد که همه باید اعتصاب غذا بکنندو هرکس می‌گفت من مشکل دارم یا به لحاظ سنی توان این کار را ندارم اسم مزدور و خائن روشون گذاشتند. من خودم اصلاً تمایلی به اعتصاب غذا نداشتم اما بالاجبار و با دستور تشکیلاتی و با فشار یک سری آدم‌هایی که جاسوس تشکیلات بودند مجبور شدم مدتی را اعتصاب غذا کنم. در اواسط اعتصاب غذا وقتی یکی از زن‌های تشکیلات رجوی نشست می‌گذاشت من چند بار ازش سوال کردم دلیل ماندن ۱۰۰ نفر در اشرف چه بود؟ بهش گفتم مگه برادر نمی‌گفت ما هیچ چشم داشتی برای مال و اموال و زمین نداریم! مگر جان انسان‌ها برای برادر ارزشی ندارد؟ او در پاسخ گفت مسیر مبارزه ما فقط با خون باز می‌شود. ما اگر خون ندهیم هیچکس ما را تحویل نمی‌گیره بعد از آن من تصمیم گرفتم اعتصاب غذا نکنم و اعتصاب غذا را شکستم.

ته حرفم این است که مسعود رجوی برای پیش بردن سیاست‌های شوم خودش ما را گوشت دم توپ کرده بود و همه جوره از ما استفاده می‌کرد چون ما مجاهد بودیم و تماماً در اختیار مسعود رجوی فقط یک نکته را باید بگویم که واقعاً تاریخ متوجه نشد که در اشرف در خفقان تشکیلات چه‌ها بر ما گذشت چون برای ما همه چیز ممنوع بود از تماس خانواده تا حتی داشتن یک رادیو ممنوع بود ممنوع بود ممنوع بود.

باتشکر از همه دوستانم

با احترام – محمدرضا صدیق

خروج از نسخه موبایل