نامه حمیده آغاسی به برادرش محمد رضا آغاسی در کمپ آلبانی

محمد رضا برادر عزیزم سلام

امیدوارم حالت خوب باشد. خدا را شکر همه ما خوب هستیم. اما متاسفانه از حال و احوال شما خبری نداریم. چقدر دوست داشتم از نزدیک ببینمت و با هم خاطرات گذشته را مرور کنیم. برادرجان ایام محرم و صفر است و طبق روال سالهای گذشته که من سن و سال کمی داشتم با تشویق مادرمان نذری میدهیم و مادر به یاد تو و خاطرات تو اشک می ریزد. من همیشه و هر لحظه به یادت هستم و دلتنگ تو.

محمدرضا جان خبر داری که خانواده ات و برادرانت نگرانت هستند، بخصوص مادرمان خیلی زیاد غصه تو را میخورد و برایت شبانه روز دعا میکند که هر چه سریعتر خودت را از زندان فکری و ذهنی فرقه رجوی نجات دهی و مثل دوستانت که هم اکنون در کشور آلبانی هستند و یا به کشورهای دیگر رفتند ازدواج کنی و زندگی جدیدی را شروع کنی. تا کی و چند سال دیگر میخواهی به این وضعیت ادامه دهی؟! تلنگری به خودت بزن، چشمان قشنگت را باز کن و زندگی بسیار زیبا و رها شدن از غل و زنجیر را تصور کن. خودت را از زندان مجاهدین خلق خلاص کن و مثل یک انسان آزاد زندگی کن و دل ما را هم شاد کن. برادرم تو در یک کشور اروپایی زندگی می کنی، زودتر تصمیم درست زندگی ات را بگیر. برادرم باور کن بسیاری از دوستانت که سالها در این فرقه بودند، جدا شدند و به میل خودشان زندگی آزاد دارند. تا دیر نشده بهتر است برای خودت زندگی جدیدی را شروع کنی. سخت نیست. کافیه شجاع باشی و تصمیم قاطع بگیری. مابقی به خودی خود درست می شود. همه ما لحظه شماری میکنیم که خبر آزادی ات بهمان برسد. مراقب خودت باش. به امید دیدار.

به همراه این نامه چند عکس از مراسم عزاداری که گرفتیم برایت ارسال میکنم.

خانواده خواهر محمد رضا آغاسی

خواهرت حمیده

خروج از نسخه موبایل