نامه جهاد مطوری به برادرش ولید اسیر در فرقه رجوی

سلام ولید جان برادرم. خوبی؟ امیدوارم که سلامت باشی. برادر جان ما همچنان نگران وضعیت تو هستیم و منتظریم تا شاید بتوانیم صدایت را بشنویم. برادرم ببین کار به کجا رسیده که دیگر حتی شنیدن صدایت برای ما آرزو شده است. ببخشید از اینکه مدتی نتوانستم برایت نامه بنویسم. البته نه اینکه تو را فراموش کرده باشم، بگذار به حساب گرفتاریها و مشغله های کاری وگرنه مطمئن باش ما هرگز تو را فراموش نکرده و نخواهیم کرد. هرچند از تو گلایه دارم که جواب نامه های قبلی ام را هنوز ندادی.

بگذریم، برادرجان سالهاست که تو رفتی و ما به جز اینکه در همان سال 82 که درعراق بودی و برحسب شانس به دیدنت آمدیم دیگر از وضعیت تو خبری نداریم . البته در سال 89 تا 91 هم چندین بار به همراه دیگر خانواده ها به پشت درب کمپ اشرف آمدیم که متاسفانه مسئولین مجاهدین اجازه دیدار با شما را نه تنها به ما ندادند بلکه در کمال تعجب بدترین و زشت ترین برخوردها را با ما کردند که واقعا من تعجب کردم مجاهدینی که دم از خلق می زنند چرا با خانواده های اعضای خود چنین می کنند؟!

ولید عزیزم حرف های زیادی از دوران بی خبری و دلتنگی و نگرانی از تو دارم. واقعا نمی دانم چرا رهبران و مسئولین مجاهدین خلق حتی درآلبانی هم نمی گذارند تو با ما ارتباط داشته باشی؟ آیا این حق ما است ؟ برادر خوبم به نظرم دیگر وقت آن رسیده که تو به خودت بیآیی و بدانی دیگر ماندن در سازمانی که نشان داده نمی خواهد شما زندگی واقعی خودتان را داشته باشید، فایده ندارد.

ولید جان من شنیدم خیلی از دوستانت رفتند به دیگر کشورها بدنبال زندگی خودشان، خیلی از آنها هم به ایران برگشتند و بخوبی زندگی می کنند و کسی با آنها کاری ندارد. حرف من این نیست که تو هم حتما به ایران برگردی، من دوست دارم تو به هر کشوری که دوست داشته باشی بروی اما آزاد باشی و واقعا برای خودت زندگی کنی. شاید هم در آنجا بتوانی حداقل آزادانه با ما تماس صوتی و یا تصویری بگیری. برادرجان واقعا دوست دارم دوران بی خبری و دلتنگی ما از جانب تو تمام شود. به امید آن روز

برادرم در پایان برایت آرزوی موفقیت، تندرستی و درنهایت برگشتن به یک زندگی که بتوانی درآن خودت برای خودت تصمیم بگیری، دارم.

برادرت جهاد – خرمشهر

خروج از نسخه موبایل