شکنجه های روحی و روانی در سازمان مجاهدین خلق

سازمان مجاهدین خلق از بدو تأسیس که شروع به عضو گیری کرد از انواع ترفندها برای جذب نیرو استفاده می کرد. تعدادی از افرادی که به سازمان پیوستند بعد از مدتی که متوجه مشی خشونت و فریب سازمان مجاهدین خلق شدند، در صدد جدا شدن از سازمان بر آمدند و  این مسئله را اعلام کردند.

در برهه های مختلف، سازمان رویکردهای متفاوتی البته همگی با محوریت خشونت و ارعاب، برای نگاه داشتن اعضا به کار می بست. از شکنجه های روحی و فشارهای جمعی در نشست های گروهی گرفته تا شکنجه و زندان و تبعید به زندان ابوغریب ،همه و همه ترفندهای سازمان برای جلوگیری از ریزش نیرو بوده و هست. بسیاری از رهایی یافتگان از گروه تروریستی فرقه ای مجاهدین خلق در خاطراتشان، این شکنجه ها و زندان ها را به تصویر کشیده اند.

سران مجاهدین خلق به شکنجه های روحی و جسمی بسنده نکردند و در صورت اعلام جدایی از سوی اعضا هر گونه تهمت و افترا و تحقیر و توهین و فشار به وی وارد می کردند تا بلکه بتوانند از ریزش نیرو جلو گیری کنند.

مسعود جابانی عضو نجات یافته از تشکیلات مجاهدین خلق در این باره می نویسد:”زمانی که در سازمان مجاهدین خلق بودم در نبردهای مسلحانه زخمی شدم اما زخمهایی که از مناسبات داخلی سازمان مجاهدین خلق بر دلم نشست جایگزینی نداشت و زمانی که لب به اعتراف گشوده و خواستار خروج شدم زیر فشار های روحی روانی قرار گرفتم تا از خروجم جلوگیری شود اما در مقابل این فشار ها ایستادگی کردم و بر تحقق خواسته ام اصرار کردم تا بالاخره موفق به خروج از سازمان شدم که باز هم مجاهدین خلق دست از سرم بر نمی داشت….سازمان برای جلوگیری از خروج افراد آنان را طوری به سازمان وابسته کرده بود که گویی فرد پس از خروج از سازمان حتی از بر آوردن اولیه ترین نیاز های خود عاجز و مستأصل خواهد ماند. بارها قبل از خروجم به من گفته شد که تو دیگر نمی توانی به زندگی عادی باز گردی اگر ماهی بتواند بدون آب زندگی کند تو هم می توانی خارج از روابط سازمانی زندگی معمولی داشته باشی. بالاخره پس از مدتها کلنجار رفتن با خود دیگر نتوانستم تناقضات سازمانی را تحمل کنم و از تشکیلات درخواست کناره گیری کردم .البته این را بگویم که درخواست جدائی از سازمان احتیاج به جرأت و جسارت فراوان دارد زیرا ازین پس برخوردها به کلی چه از جانب همرزمان و چه از جانب سران سازمان عوض می شود و مورد انواع و اقسام تحقیرها و ناسزاها و تهمتها قرار می گیری تا شاید فرد در اثر شدت بحران روحی بوجود آمده به روابط تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق برگردد.”

به هر ترتیب جابانی این مسیر پرمشقت را طی کرد و سختی ها را به جان خرید تا دوباره به زندگی عادی بازگردد و سکان زندگی اش را به دست بگیرد.

بعد از سرنگونی صدام حسین، دست سازمان در به اسارت کشاندن مطلق نیروها کمی بسته شد و ریزش نیرو شدت بیشتری گرفت. رهایی هر یک از اسرای رجوی، شادمانی را به دل خانواده ها، دیگر جداشده ها و افرادی که دغدغه حقوق بشری دارند و از اسارتگاه رجوی مطلع هستند می نشاند. این افراد گرچه خود را از جهنم رجوی نجات می دهند اما اثرات سالهای حضور در تشکیلات فرقه، تا مدت ها و گاهاً تا پایان عمر همراهشان هست.

انقلاب ایدئولوژیک کذایی رجوی و جدایی اجباری زوج ها و جدایی فرزندان از والدین ضربه ای مهلک بر پیکر خانواده ها و کودکانی بود که ناخواسته در تشکیلات رجوی چشم به جهان گشوده بودند.

کودکانی که در  سنین مختلف بودند و مجبور به جدایی از والدینشان و زندگی در کشورهای مختلف شدند. این کودکان یا در پانسیونهایی زیر نظر سازمان بودند و یا به خانواده های هوادار سازمان که ساکن این کشورها بودند، بدون در نظر گرفتن شرایط سپرده شدند . اگر پای صحبت این کودکان که الان افراد بالغی هستند و شاید در ظاهر زندگی عادی دارند بنشینیم نمی توانیم میزان آسیب روحی و روانی آنها را درک کنیم مثلا عاطفه سبدانی در کتاب خاطراتش از آسیبهایی که از جدا شدن از والدینش و سپرده شدن به یک خانواده هوادار به همراه برادران کوچکتر از خودش در حالیکه خودش کودک خردسالی بیش نبوده می گوید و در این رابطه انواع اذیت و آزار و فشارهای روانی و عاطفی و تربیتی بر این کودکان و نوجوانان روا می‌شده می گوید. سبدانی حالا مادر سه فرزند است اما روحش همچنان از آسیبهایی که مجاهدین خلق به وی زده اند، آزرده است که البته با جسارت با آنها مبارزه کرده است و خوشبختانه توانسته است به زندگی عادی دست پیدا کند. اما متاسفانه همه این  کودکان آواره اعضای سازمان، شانس بازگشت به زندگی عادی را در بزرگسالی نداشته اند و سرنوشت تلخ و مصیب باری پیدا کردند.

اگر بخواهیم از میزان آسیبهای روحی روانی که سازمان مجاهدین خلق به افراد زده است چه جدا شده ها و چه افرادی که هنوز جرأت و جسارت خارج شدن از فرقه مخرب رجوی را پیدا نکرده اند مثنوی هفتاد من خرمن می شود.

همه انسانهای روی این کره خاکی حق زندگی دارند حق ازدواج کردن و بچه دار شدن دارند ،حق رفت وآمد آزادانه دارند حق خرید کردن و خوردن و پوشیدن آنچه که مطابق با خواسته ها و ارزشهایشان هست دارند و حق دارند اگر مشکلی و یا بیماری داشتند بتوانند به اهلش مراجعه کنند. حق دارند بتوانند به کسی اعتماد کنند. حق دارند درک شوند، عشق بورزند و عشق بگیرند و حق دارند احساس امنیت کنند. اعضای سازمان فرقه ای تروریستی مجاهدین خلق هم از این قانون مستثنی نیستند این افراد هم انسانهای همین کره خاکی هستند و مطمئنا آزادی از مناسبات فرقه ای آرزوی آنان هم هست حتی اگر به دلایل مختلف نتوانند آن را بیان کنند.

خروج از نسخه موبایل