تعهدنامه هایی که سازمان مجاهدین به زور از ما می گرفت

در تشکیلات رجوی، گاه و بیگاه و با مناسبت و بی مناسبت از ما تعهد می گرفتند. در واقع تصمیمات سازمان را به زور به خورد ما می دادند و برای محکم کاری تعهد می گرفتند.

خاطرم هست، بعد از انتخاب مریم قجر به عنوان رئیس جمهور منتخب من گزارشی در این باره ندادم. به همین دلیل مرا در نشستی سوژه کردند و بعد از توهین های فراوان و برچسب زنی و .. وادارم کردند تا پای یک تعهد نامه ای را که به من دیکته کردند امضا کنم. دلیلش این بود به که به سران رجوی گفتم وقتی خودتان می برید و می دوزید من نیازی نمی بینم گزارش بنویسم.

روال کار به این شکل بود که زمانی که می خواستند فرد را مجبور به امضای تعهدنامه ای بکنند اول او را در نشستی سوژه کنند. به این ترتیب در مرحله اول جمع را بر علیه فرد می شوراندند تا ترس به سوژه غلبه کند، سپس تعهد می گرفتند و فشار را کم می کردند.
موارد تعهدگیری بسیار متعدد بوده اند و من در اینجا چند مورد را به طور نمونه عنوان می کنم.

در نشست طعمه در سالن میله ای به صورت لایه ای کسانی که مسئله دار بودند را در سالن جمع می کردند، بعد از کلی تهدید توسط سران رجوی از تک تک افراد تعهد می گرفتند. یکی از سوژها من بودم. مهوش سپهری بعد از کلی بد و بیراه و برخوردهای غیر انسانی دو تعهد جداگانه از من گرفت: یکی اینکه دیگر در مناسبات به اصطلاح محفل نزنم و دیگری اینکه درخواست خروج از فرقه را ندهم و هر چه تشکیلات بگوید انجام دهم. مهوش سپهری علناً مرا تهدید می کرد و می گفت اگر به عههدی که دادی ملزم نباشی چند تا از کادرها را جمع می کنم آن کاری که نبایستی با تو بکنند، پس مراقب رفتارت باش! او در ادامه گفت تا به حال چند بار از تو تعهد گرفته ایم ولی گوش به فرمان نبوده ای حواست را کاملاً جمع کن این بار با دفعات قبل خیلی فرق می کند هر چه ما بگوییم درست است باید بپذیری.

مورد دیگر مربوط به زمانی بود که در مقر موزرمی بودم و در یکی از روزها با کارگرهای عراقی که آنجا مشغول بودند، هم صحبت شدم. همین صحبت ساده مدتها مرا درگیر برخوردهای تشکیلاتی کرد. در ابتدا تمام نفرات را در سالن غذا خوری مقر جمع کردند و مرا سوژه کردند.هر چه از دهانشان در می آمد به من گفتند. کار به جایی کشیده شد که مرا از مقر موزرمی به پادگان اشرف منتقل کردند. چند نفر از کادرهای فرقه تا توانستند با من برخورد کردند. بعد از برخوردها مرا به اتاق به اصطلاح عملیات منتقل کردند تا بازجویی شوم. آنجا مدام می پرسیدند با کارگرهای عراقی چی می گفتی.. به آنها گرای مقر موزرمی را می دادی تا با موشک مقر را هدف قرار دهند یا نقشه فرار را به آنها می گفتی تا بعد از فرار به تو کمک کنند.. راستش را بگو.. من هم در جواب به آنها گفتم من چند سال است در ارکان هستم و از گرا و مسائل نظامی سر در نمی آورم . اما آنها ول کنم نبودند. بعد از چند روز زندانی در روابط خراب شده اشرف وقتی دیدند مدرکی علیه من ندارند توسط چند نفر از کادرهای فرقه برای من نشست گذاشتند و گفتند باید تعهد بدهی از این پس در هر مقری که هستی با هیچ کارگر خارجی صحبتی نداشته باشی. روی برگه A4 یک سری مزخرفات در برگه نوشته شده بود جلوی من گذاشتند بایستی با زور و فشار برگه را امضاء می کردم.آن هم برای کاری که انجام نداده بودم اما بایستی می گفتم انجام داده ام! در ادامه گفتند در مقر زیر نظر هستی اگر یک بار دیگر با کارگران صحبتی داشته باشی برای همیشه به اشرف منتقل می شوی و دیگر از بازگشت هم خبری نیست. سپس مرا سوار خودرو کردند و دوباره به مقر موزرمی منتقل کردند.

فواد بصری

خروج از نسخه موبایل