مجاهدین خلق، شهریور امسال 60 سالگی حیات ننگین سازمان شان را در حالی جشن گرفتند که خود به خوبی واقف هستند که در سراشیبی سقوط محتوم قرار دارند. به همین دلیل سعی می کنند از خود چیزی بسازند که به واقع نیستند.
به صورت شرم آوری دروغ های بزرگ مطرح میکنند. مثلاً می گویند که از درون و برون صدق ورز هستند و مدعی هستند که این صفت برتر را در دوران زندگی خفت بار و ننگ آلود بیش از 4 دهه موجودیت خود به نحو تمام و کمالی بروز داده اند؟!!
آنها با بیشرمی هر چه تمامتر مدعی شده اند که با “صدق ورزیدن” توانستند سالهای سخت مبارزه را در هجرت و غربت و نیز زیر بیشترین فشارهای نظامی و سیاسی نه تنها تاب آورند، بلکه همواره بنبستشکنی کرده و راهگشای افقهای نو به جانب تحقق آزادی مردم و میهن شان بودهاند.
به ادعای بالا به سادگی میتوان جواب داد که رهبران جنایتکار مجاهدین به غیر از کشتن و به کشتن دادن افراد خود، اعمال خشن ترین دیکتاتوری ها و نقض فاحش حقوق بشر درمورد اعضای اسیر، ساده یا ربوده شده در جنگ عراق و استفاده وسیع ازامکانات بطور حرام جمع شده ، تا هرجا که مقدور بود به خیانت وجاسوسی علیه میهن خود ادامه داده و اعضای خود را از رویت چهره افسرده شده اعضای خانواده های خود و حتی شنیدن صدای دردآورآنها محروم نموده و بزرگترین تضییع حقوق بشری را در مورد کسانی که ظاهرا میبایست بهترین یاران و دوستان آنها باشد، انجام داده و عمر آنها و خانواده های پرتعداد آنها را برای نزدیک به نیم قرنی هدرداده وبه جهنمی تبدیل کرده اند که این مسائل وحوادث هیچگونه همخوانی با صدق ورزیدن نداشته و بلکه در تعارض کامل با آن هستند!
مجاهدین رجوی با کمال وقاحت ادعا دارند که خود پرستی و فردیت گرایی را که ضد ارزش های انسانی و مترادف بت پرستی هستند بطور کلی نفی کرده اند و این موفقیت بزرگ را تنها از کاربست مبارزه جمعی بدست آورده اند!!
و آیا چنین است و دادن زمام امور بدست مسعود رجوی و مشاطه های خاصی که دارد و قبول بی قید و شرط فرامین مالیخولیایی او و عدم شرکت در برنامه های تدوین شده که از انتقاد و بحث و جدل بدون ترس ناشی میشود ، میتواند همردیف و همساز مبارزه جمعی باشد؟؟
چیزی که رجوی کرده و میکند عین دیکتاتوری لجام گسیخته است و شماها که برنامه های تراوش کرده از این مغز بیمار را اجرا میکنید نمیتوانید از فواید خرد و مبارزه جمعی که نافی خود و بت پرستی است، بهره ای ببرید و بنابراین یا صراحتا دروغ میگوئید یا درکی از تفاوت اساسی بین فرد گرایی و جامعه گرایی یا دموکراسی و دیکتاتوری ندارید و این مقالات شما حتی بشرط طولانی تر بودن از اینکه هست به کار رجوی ها از حیث عوامفریبی نخواهد آمد و حتی ممکن است اسکنجبین صفرا بفزاید!
نویسنده این مقاله طولانی مجاهدین رجوی، سومین صفت نداشته باند رجوی را بیچشمداشتی و بینام و نشانی منسوبان این باند معرفی میکند و میگوید که آنها چقدر بی نام و نشان زیستند و مردند و توقعی هم از کسی از بهر اینکه بخاطر آنها جانفشانی کرده اند، ندارند و مسلما جواب صریح من در مورد این جانفشانی های مفروض، آن خواهد بود که اگر این زیستن در سادگی و مرگ در خفا و سختی کشیدن خوب بوده، چرا مسعود رجوی خودش اینها را امتحان نکرده است!
پس ادعای مداوم و کر کننده یگانه آلترناتیو بودن از طرف شما چطور شد که علامت بی چشم داشتی و… را صراحتا از بین میبرد؟!
ادامه دارد…
رضا اکبری نسب