دلنوشته آمنه یوسفی برای محمد تقی یوسفی گرفتار در فرقه مجاهدین خلق

سلام نازنین برادرم محمد تقی جان. امیدوارم حالتون خوب و در سلامت کامل باشید.

داداش جان. اینجا ما همه خوب هستیم و تنها آرزوی ما در آغوش کشیدنت است.

از قضا همین جمعه گذشته به مناسبت تولد آبجی زهره خونه بابا در زادگاهمان گیلاکجان رودسر جمع شده بودیم و لحظه ای از یاد تو غافل نبودیم و جای تان خیلی خالی بود.

عزیز برادر. سالهاست که فرقه منفور و ابلیس رجوی ما را از هم دور نگهداشته است ولی غافل از اینکه نمی فهمد روح مان به هم نزدیکتر شده است.

داداشی جان قربونت برم فصل دیگری از سال گذشت و تابستان با همه گرمی و شرجی بودنش تمام شد و جای خودش را به پاییز هزار رنگ داد. واقعا فکر نمیکنی وقتشه توهم تحول اساسی در درونت بوجود بیاوری و نزد خانواده ات برگردی.

الان بالغ بر ۳۵ سال است که در کنار شیاطین انسان نما هستی. کنار کسانی هستی که آدم شرمش می شود انسان خطابشان کند. فکر کن ببین تا حالا برایت چه کردند؟ جز اسارت و بندگی و فراموشی خانواده.

تماس تلفنی که کمترین چیزی است که از تو دریغ کردند. بعد فکر میکنی صلاح شما را میخواهند یا فقط به فکر خودشون هستن که به قدرت برسند تا عقده هاشونو خالی کنند.

داداش جان بقول قدیمی ها، ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه هست. عزیزم تا الان که عمر گران بهای خودت را هدر دادی. از این به بعد بیا و آزاد زندگی کن. با یک عزم راسخ، یک گام بلند بردار تا آنها را بسوزانی و خودت را نجات بدهی.

انشالله خدا هم به کمکت می آید برادر عزیزم. آخر فراق تا کی؟ دوست نداری ایران بیایی؟ نیا. ولی از آن لانه شیطان بیرون بیا و برای خودت آزادانه زندگی کن. اختیار دست خودت باشه نه دست افعی چند سر. قربونت برم من همیشه منتظر تماست هستم.

میبوسمت مواظب خودت باش. 09384905140

خروج از نسخه موبایل