در جلسه بیستم دادگاه محاکمه سران مجاهدین خلق محمدرضا گلی اسکاردی عضو جدا شده از سازمان مجاهدین خلق به عنوان شاهد در جایگاه قرار گرفت.
این عضو جدا شده از سازمان مجاهدین خلق سپس اظهار کرد: ۲۳ سال در سازمان فعالیت داشتم. در ابتدای سال ۶۷ به صورت رسمی و با مجوز از کشور خارج شدم، به ترکیه رفتم و از آنجا جذب سازمان شدم. مدتی در ترکیه در پایگاههای سازمان فعالیت داشتم و بعد از عملیات چلچراغ ما را به عراق اعزام کردند.
وی افزود: در آستانه عملیات فروغ بود که به عراق رفتیم و در عراق در قرارگاه اشرف مستقر شدیم و تا سال ۹۰ این وضعیت ادامه داشت. در ۱۹ فروردین ۹۰ که با دکتر مالکی درگیری داشتم یک ماه بعد به همراه یکی از دوستانم که اهل گیلان است، طرح و برنامهای آماده کردیم و از قرارگاه اشرف فرار کردیم و سپس خود را به عراقیها معرفی کردیم.
گلیاسکاردی با بیان اینکه مدتی را در هتل مهاجر به سر بردیم که تحت نظارت صلیب سرخ بود، ادامه داد: وقتی خانوادهام مطلع شدند که من از سازمان جدا شدم در بغداد به دیدار من آمدند. البته تماسی که با خانواده داشتم در همان هتل برقرار شد، چون در اردوگاه اشرف تماس با خانواده ممنوع بود. سپس با تشویق و حمایت خانواده به ایران برگشتم. در حال حاضر ۱۰ سال است که به ایران برگشتم، تشکیل خانواده دادم و زندگی جدیدی را آغاز کردم.
عضو جداشده مجاهدین خلق اظهار کرد: من در سازماندهیها ثابت نبودم و جابهجا میشدم و یک مدتی در پشتیبانی و زمانی در ستاد تشکیلات بودم، در بخش ارتباط سازمان با بیرون از خودش کار کردم.
قاضی: آیا از ماموریتهایی که سازمان انجام میداد، مطلع بودید؟
گلی اسکاردی گفت: بله. من در ایران که بودم سربازی رفته و نزدیک به ۲ سال هم در جبهه بودم و وقتی آنجا ما را سازماندهی کردند و به عرصه وارد شدیم، متوجه شدم این کاری که انجام میدهند جز خودکشی، نتیجه دیگری ندارد؛ چراکه همه را راه انداخته بودند و میخواستند همه را به تهران بفرستند و ما شبیه سیبلی در مقابل ارتش ایران بودیم، این روند در من جرقهای ایجاد کرد، بنده که امدادگر بودم، مجروحان را جمع کردم و سوار ماشین کردم و وقتی در ایستگاهی آنها را به مأموران عراقی تحویل دادم که مجروحان را به بغداد ببرند من نیز با آنها رفتم و دیگر برنگشتم.
وی با توضیح اینکه من در همان یک روزی که در میدان حاضر شدم، شاهد بودم که افرادی را از کشورهای مختلف آوردند، این افراد اصلا سلاح را نمیشناختند، رجوی مخصوصا این افراد را به میدان نبرد آورده بود تا از آنها کشته بگیرد، بیان کرد: یک سری از افراد را هم از اسرای صدام به میدان آورده بودند، یکسری را نیز از اردوگاههای خود آورده بودند و اینها را در راستای اهداف خودشان به خدمت گرفته بودند و این افراد انگیزهای نداشتند، نیروی سازمانی نبودند و سازمان را نمیشناختند.
گلی اسکاردی با اشاره به اینکه با برخی از این افراد که صحبت میکردم آنها خواندن و نوشتن را بلد نبودند، بیان کرد: اینها را مثلا آورده بودند که بعد از جنگ به اروپا بفرستند. دست آنها به خون مردم خودشان آلوده است و تنها دلشان میخواست که کشته بگیرند و اعتبار در جامعه بین المللی کسب کنند و در اسناد بین المللی این طور ثبت شود که رجوی در ایران جایگاه دارد و او فردی است که مردم ایران برایش کشته میشوند.
این شاهد با بیان این که در عملیات مروارید هم من در صحنه بودم، گفت: وقتی رفته بودیم روی کوهها موضع بگیریم، به نیروها گفته بودند که میخواهند نیروهایی از ایران بیایند و اشرف را محاصره کنند و ما باید از خودمان دفاع کنیم. بعد که درگیر شدیم، متوجه شدم افراد طرف درگیر ایرانی نیستند، آنها از کردهای عراق و عشایر بودند که آنها را با توپ و تانک کشتند. رجوی انگیزهای جز کشتن بی گناهان نداشت.
قاضی: درباره انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر اطلاعی از اقدامات سازمان دارید؟
گلی اسکاردی پاسخ داد: اطلاعاتی کلی در این باره دارم. در نشستهایی که با رجوی بودیم، شاهد بودم که به خود درباره اقدام ۷ تیر و ۸ شهریور میبالید. چندین بار در نشستها دیدم که به خود میبالید و به اسم خشم خلق از آن نام میبرد. او میگفت ۷ تیر کار ما (سازمان مجاهدین خلق) بود، نمیگفت که کار کلاهی یا شخص خاصی بود. میگفت ما با این اقدام توانستیم نظام جمهوری اسلامی را بی آینده کنیم. درباره ترورهایی هم که داشتند به صراحت بدون اینکه مطالب به بیرون از سازمان درز کند، میگفتند ما این کار را کردیم، میگفت که مدنی را ما زدیم، صیاد شیرازی را ما زدیم و آیت الله دستغیب، آیت الله اشرفی را زدیم و ترور آنها کار سازمان بود.
اسکاردی گفت: این افراد به هیچ کسی رحم نمیکردند و حتی کاسب و مردم عادی را ترور میکردند. قبل از اینکه کسی دست به سلاح ببرد سازمان برای اقدامات تروریستی برنامه ریزی کرده بود تا با نظام جمهوری اسلامی ایران درگیر شود.
قاضی گفت: برای صحبتهایی خود باید سند داشته باشید. ساختار سازمان به چه شکلی بود و معمولا چه افرادی از ماموریتها مطلع بودند؟
این شاهد گفت: فرماندهان رتبه بالا مانند خانم مهوش سپهری؛ این فرد بسیار خشن بود و در نشستها افراد را تحقیر میکرد. داخل تشکیلات، کاری بدون اجازه مسعود و مریم رجوی انجام نمیشد و همه کارها با اجازه رهبری سازمان بود.
قاضی پرسید: آیا مریم رجوی از واقعه انفجار دفتر حزب جمهوری مطلع بوده است؟
اسکاردی پاسخ داد: آن زمان مریم رجوی جایگاه بالایی نداشت و در حد یک عضو بود و به نظرم اطلاع نداشت، اما افرادی که اعضای سیاسی سازمان بودند مانند عباس داوری، مهدی ابریشمچی و سیاوش مطلع بودند و هر کاری میخواستند انجام دهند با هم مشورت میکردند.
محمدی، وکیل شکات از این شاهد پرسید چارت تشکیلاتی سازمان به چه شکل بود؟
گلی اسکاردی گفت: شورای رهبری در رتبه بالا قرار داشت و فرماندهان زیر دست شورای رهبری قرار داشتند.
قاضی پرسید: شورای رهبری از انفجار حزب اطلاع داشتند؟
گلی اسکاردی پاسخ داد: شورای رهبری میپرسیدند که چه افرادی حاضر به انجام عملیات هستند. افراد انتخاب و برای آموزش به قرنطینه میرفتند تا کسی از عملیات مطلع نشود. اعضای سازمان اجازه دیدن تلویزیون نداشتند، اما افرادی که برای عملیات انتخاب میشدند اجازه دیدن تلویزیون پیدا میکردند تا با جو جامعه آشنا شوند. آموزش نظامی میدیدند و چند نفر آنها را تا مرز همراهی میکردند.
وی ادامه داد: بعد از شورای رهبری، فرماندهان و معاونین بخش، اعضا و زیرعضوهای چارت سازمان هستند. شورای رهبری سازمان بیش از ۱۰۰ نفر هستند. نسرین و زهره عباسی، سپیده از اعضای حزب رهبری هستند.
محمدی وکیل شکات پرسید: آخرین باری که مسعود رجوی را دیدید چه زمانی بود؟
گلی اسکاردی با بیان اینکه قبل از سال ۱۳۸۰ بود که نشستی برگزار کرد، گفت: بعد از آن دیگر ظاهر نشد و صوت صحبتها در جلسات پخش میشد که تا سال ۱۳۹۰ ادامه داشت.
محمدی گفت: به هر کسی که عملیات می کردند مدال میدادند.
گلی اسکاردی گفت: خیر فقط به دو نفر که چندین بار به ایران آمدند و عملیات موفق داشتند مدال دادند.
گلی اسکاردی گفت: افراد ناراضی که میخواستند از سازمان جدا شوند را در قرارگاه اشرف در محلهایی که داشتند قرنطینه و زندان میکردند؛ شاهد بودم که با این افراد چگونه رفتار میکردند. افرادی از اطلاعات از اینها بازجویی میکردند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار میدادند، چون معتقد بودند آنها خائن هستند و جلوی آنها برگهای برای امضا قرار میدادند که در آن نوشته شده بود مأمور جمهوری اسلامی هستند و قصدشان از حضور ضربه زدن است. به خاطر دارم فردی به اسم مجید که زندانی بود از شدت فشار و شکنجه خودزنی کرده بود.
قاضی در ادامه پرسید آیا اعضای اصلی سازمان از این شکنجهها باخبر بودند؟
وی گفت: مسعود و مریم رجوی، نسرین، فهیمه اروانی، ابریشم چی و همه اطلاع داشتند.
قاضی از وی پرسید آموزشهایی که در آنجا داده میشد چه نوع آموزشهایی بود؟
گلی اسکاردی در پاسخ به سوال قاضی گفت: با توجه به بخشهایی که در آن کار میکردیم آموزشها متفاوت بود مثلا فردی که در قسمت نظامی بود آموزشهای او نظامی بود.
قاضی گفت: در مورد عملیاتی که در ارتباط با ایران انجام دادند افرادی از خارج آورده بودند؟ وی گفت برخی از آنها در خارج آموزش دیده بودند.
قاضی از وی پرسید آیا حقوقی هم از سازمان دریافت میکردند؟
گلی اسکاردی گفت: در مدت ۲۳سال که در سازمان بودم چیزی دریافت نکردم. در سازمان جز بیگاری چیزی نبود، چون هدف چیز دیگری بود.
قاضی از وی پرسید در سازمان در مورد انقلاب چه میگفتند؟
وی گفت: همواره میگفتند وضعیت در ایران خوب نیست همه معتاد هستند و در سر خیابانها اعدام میکنند. یکسره به ما دروغ میگفتند.
قاضی از وی پرسید شما آنجا ازدواج کردید؟ توانستید با خانواده خود ملاقات کنید؟
گلی اسکاردی گفت: خیر.
وی ادامه داد: برادرانم برای ملاقات به اشرف آمده بودند، اما چون سازمان میدانست من برای ملاقات آنها میروم من را جابه جا کردند که نتوانم صدای آنها را بشنوم.
این عضو جدا شده سازمان گفت: تا زمانی که صدام بود به سازمان نفت میداد و آنها میفروختند. حتی اعضایی که خارج از کشور بودند برای سازمان پول جمع میکردند.
وزیری، نماینده دادستان گفت: سوالی که بنده دارم در خصوص چگونگی تامین مالی تروریسم از طریق بنگاههای اقتصادی است. لطفا در این باره توضیح دهید.
گلی اسکاردی جواب داد: منافقین در کشورهای مختلف تیم داشتند و از این افراد تعهد میگرفتند که برایشان کمک مالی جمعآوری کنند. مثلاً تعیین میکردند که هر شخصی روزی باید ۵ هزار دلار تامین کند. این افراد از قبل آموزش میدیدند و با حضور در اجتماعات و منازل مردم از مردم کمک جمع آوری میکردند. این افراد تصاویری را از اعضای منافقین با خود به همراه میبردند و ادعا میکردند که این پولها را برای حل مشکلات آنها میخواهند در حالی که به نام این افراد کمک جمعآوری میکردند، اما در اصل این پولها به جیب سازمان میرفت. برخی افراد هم از داخل ایران به گروهک کمک میکردند. خودشان میگفتند بازاریها به آنها کمک میکنند.
وزیری نماینده دادستان پرسید: از کسانی که در حوزه مالی و اجتماعی فعالیت داشتند کسی را میشناسید؟
گلی اسکاردی گفت:: خیر. اما به صورت کلی با نحوه فعالیت آنها آشنایی دارم.
وزیری سوال کرد: پولی که جمع میشد کجا هزینه میشد؟ اطلاع دارید؟
این عضو جدا شده سازمان گفت: برای ارتش و در رابطه با عملیاتهایی که انجام میشد، هزینه میشد. البته برای تامین سلاح نیز از این هزینهها استفاده میشد. در داخل هم بعضی افراد بودند که نفوذی گروهک بودند و از این پولها برای تامین رشوه به این افراد استفاده میکردند، چون بیشتر این افراد را با پول میخریدند.
وی ادامه داد: من مدتی در بغداد در پایگاهی کار میکردم که در آن پایگاه افرادی که نفوذی بودند مورد استقبال قرار میگرفتند و از آنها پذیرایی میشد. زمانی که کاک صالح زنده بود به آنجا میآمد و با این افراد صحبت میکرد و به آنها ماموریت میداد تا این افراد برای گروهک اطلاعات جمعآوری کنند. مصرف این پولها بیشتر در رابطه با عملیاتهای تروریستی سازمان بود.
این عضو جدا شده مجاهدین خلق بیان کرد: کار این گروهک بیشتر شبیه گدایی بود و با سوء استفاده از تصاویر اشخاص کمک مالی جمع میکرد. این اقدام شبیه به گدایی مدرنیزه بود.
وزیری نماینده دادستان پرسید: آیا این گدایی مدرنیزه شده، یک امر سازماندهی شده بود؟
وی پاسخ داد: بله. تمامی این اقدامات سازماندهی شده بود و از افرادی که در این زمینه فعالیت داشتند تعهد میگرفتند که روزانه مبلغی را باید جمع آوری کنند و اگر این کار را نمیکردند بازداشت میشدند.