فریدون مراد خانی از برادران داوود مرادخانی و از خانواده های فعال مرتبط با انجمن نجات گیلان متاسفانه مریض احوال است و بواسطه عمل باز قلب و. .. با مشکلات زیادی روبرو است. طوریکه خانه نشین شده است. ایشان در تماس تلفنی خود با مسئول انجمن نجات گفت:
جناب پوراحمد با تقدیر از زحمات شما و دیگر اعضای انجمن نجات، درست است که مدتی توان مراجعه به دفترانجمن نجات و دیدار با شما را ندارم، ولیکن بواسطه عشقی که به برادرم داوود دارم، همواره مطالب شما و در کل سایت انجمن نجات را دنبال میکنم و منتظرم که اتفاق خوبی در این دنیا رقم بخورد و موجب رهایی تمام اسیران رجوی از جمله نازنین برادرم داوود شود.
ایشان در ادامه افزود:
“داوود خیلی روحیه شاد و بشاشی داشت و اصلا یک جا آرام و قرار نداشت و اصلا نمی فهمم که چطور توانسته است بالغ بر 35 سال در یک تشکیلات بسته و فریبنده دوام بیاورد! هرچند پیشتر برایتان تعریف کردم که داوود ابتدا به ساکن در نیروی دریایی ثبت نام کرده بود و حتی نزدیک به دو سال را در نیروی دریایی واحد حسن رود رشت خدمت کرده بود. که به تصمیم خودش از آن حوزه کناره گیری کرد و داوطلبانه به جبهه رفت. خودم هم همزمان در جبهه بودم تا اینکه خبر اسارتش بعدها به ما رسید که توسط عراقیها در اردیبهشت 1365 اسیر و به کمپ شماره 9 صدام ملعون منتقل شده است و پس از 4 سال تحمل سختیهای اردوگاه مرگ صدام، فریب رجویها را خورد و از خانواده خود دور شد و هم اکنون در زندان مانز آلبانی بسر میبرد و این غم بزرگ بنده است و خدمت شما عرض کنم که سوای از ناراحتی قلبی به درجه ای از افسردگی رسیدم .”
جناب فریدون مراد خانی که کارنامه درخشانی اززحمات ستودنی در خصوص رهایی برادرش در اعزام چندین باره به اشرف و لیبرتی مضمحل شده دارد در خاتمه درد دل خود گفت:
“ما بیخبر از فریب خوردن داوود و پیوستنش به گروه رجوی وطن فروش در مقطع تبادل اسیران در اواخر سال 1369 منتظر بازگشتش به وطن و کانون گرم خانواده بودیم و خانه و اطراف آن واقع در چابکسر را چراغانی کرده و خودمان را آماده کرده بودیم که به میمنت ورودش از فامیل و همسایه ها پذیرایی کنیم و جشنی داشته باشیم که متاسفانه طولی نکشید که شادی ما به غم بزرگ تبدیل شد و خبر آمد که داوود ازچاله صدام به چاه عمیق رجویهای خائن افتاده است .”
مسئول انجمن نجات گیلان ضمن همدردی و دعای خیر برای سلامتی این برادر منتظر، برای رهایی تمام اسیران رجوی قول مساعد دادند و چونان قبل بنا بر وظیفه به دیدارشان بروند .
داریوش احمدی