نگاهی گذرا به وقایع بحرانی مهر ماه در سازمان مجاهدین خلق

مقدمه

فرقه واپسگرای رجوی بطور ماهوی و ذاتی یک جریان ستیزه جوی جاه طلب، بحران زا و بحران زی میباشد. یعنی اینکه اساسا به خودی خود اصالتی ندارد و در دنیای سیاست با شگردهای دجالانه منحصر به فرد خود به سیاست پیشگی (بخوانید مزدوری) از برای کسب جاه و مقام و قدرت به هرقیمت بوده و هست، ذلیلانه تن به هر خیانت و جنایتی میدهد تا به حیات خفیف و خائنانه خود چند صباحی بیفزاید.

مهرماه گذشت و خاطراتی بمنظور آشنایی بیشتر مخاطبان بطور خاص نسل جوانتر که ممکن است ناآگاهانه و ساده لوحانه در معرض فریب شان قراربگیرند، برایم زنده شد که مشتاقانه خواستم به اختصار آنرا به اشتراک بگذارم .

شرح مختصری از خاطرات

رجوی در 26 مهر 1368 سرمست از غرور کاذب در میانه انبوه معضلات سیاسی و درون تشکیلاتی در یک جمع کوچک مسئولان و فرماندهان، طی حکمی مریم قجر عضدانلو را بعنوان مسئول اول معرفی کرد تا با تحکیم موضع بلامنازع خود در جایگاه رهبر عقیدتی، روند فرقه ای شدن به اصطلاح سازمان مجاهدین خلق را شتابان با سرکوب اعضای ناراضی به سرانجام برساند.

در آن مقطع اعضای زیادی در عملیات فروغ به قربانگاه رفته بودند و الباقی نیروها بریده و مستاصل شده بودند. اعضای قابل توجهی از مردان و زنان که در مقطع عملیات فروغ با فریب از خارجه به عراق کشانده شده بودند حال درخواست خروج و برگشت به کشوری که اقامت داشتند، داده بودند. اعضای زیادی همسران خود را از دست داده بودند و متقاضی ازدواج مجدد بودند.

و رجوی ناگزیر شد به یک ازدواج گله ای روی بیاورد تا اندک معضل خود در این خصوص را کاهش دهد که البته یکسال بیشتر طول نکشید و به طلاق اجباری تمام اعضا روی آورد که خودش سرآغاز یک بحران درون تشکیلاتی دیگر بود.

به خوبی بیاد دارم که صدایم کردند و گفتند چنانچه قصد ازدواج داری باید ضمن تماس تلفنی، از داخل کشور اقدام کنمی که پاسخ من منفی بود و مدعی شدم اصلا چنین درخواستی برای ازدواج نداشته و ندارم. زیر ضرب و تنبیه تشکیلاتی رفتم که پس چرا با خواهر الف – خ از تحت مسئولینم پیشنهاد ازدواج دادم و چون خودم از آن بیخبر و متعجب شده بودم طی نشستی طرف را با من روبرو کردند که معلوم شد خودش یکطرفه از تشکیلات تقاضای ازدواج با من را داشته است. که در یک پنجشنبه شبی با دعوت ازمن در یک سوله دانشکده یک جمع 12 نفره ای را در کنار هم نشاندند و بطور تشکیلاتی خطبه عقد جمعی خواندند که خانم الف – خ که دانشجوی پزشکی و از آمریکا به عراق کشانده شده بود نیز در کنار یک عضو ناراضی مرد به عقد هم درآمدند. اما یکسال بعد از تشکیلات جدا شده و با مشکلات زیاد خود را به آمریکا رساندند.

رجوی در میانه نارضایتی اعضا و جدایی شان از تشکیلات به سراغ اردوگاههای صدام رفت تا با فریب و نیرنگ اسیران جنگی را عضوگیری کند که موفق هم شد و چیزی حدود سه هزار نفر که بویی از تشکیلات رجوی نبرده بودند و کمتر آشنایی نداشتند را از صدام تحویل گرفت و به اشرف مضمحل شده انتقال داد که البته چندی بعد در مقطع تبادل اسیران جنگی ایران و عراق تعدادی از آنها به اردوگاههای عراق بازگشتند تا به وطن و خانواده خود بپیوندند.

رجوی در 26 مهرماه 1370 در یک نمایش مضحک و خنده دار در میانه انبوه مشکلات لاینحل تشکیلاتی صرفا بخاطر برون رفت از مشکلات، نا بخردانه از به اصطلاح یگانهای خود در یک رژه پوشالی سان دید تا به صدام و دیگر اربابانش برساند که ما بعد شکست خفت بار جنگی در عملیات فروغ جاویدان زنده و پا بر جا هستیم و میتوانیم ادامه دهنده جایگاه مزدوری در دنیای وطن فروشی باشیم.

رجوی درخصوص رژه یگانهای تروریستی خود باد به غبغب انداخت و گفت :
“جهان شاهد اقتدار و درخشش رژه با شکوه ارتش آزادی بخش ملی ایران در قرارگاه اشرف بود .”

و اما حقیقت امر چیز دیگری بود که رجوی میخواست آنرا با اجرای رژه یگانهای کاغذی خود بپوشاند. من بعنوان شاهد عینی به عرض تان می رسانم که واقعا رژه یک نمایش پوشالی و توخالی بود. بدین صورت که دوهفته قبلتر تدارکات وسیع و آماده سازی ادوات جنگی را استارت زدند به این صورت که هر یگانی موظف شد نیروها و ادوات جنگی را که بیشترش را از صاحبخانه صدام تحویل گرفته بودند را برای این رژه آماده سازی کنند و خودم درآن وقت در یگان مهندسی بودم. ما مامور شدیم در لشکر خودمان ادوات جنگی را رنگ آمیزی کنیم تا نو و تازه جلوه داده شود و یا ناگزیر با پوشاندن خاک و گل آنرا از قدیمی بودن درمی آوردیم تا قابل ارائه در رژه باشد .
تمام اعضای یگانها ما بعد رژه رفتن با یگان خود مجددا در یگانهای دیگر تزریق می شدند تا آمار را افزایش دهند. به طور مثال من با 4 نفر تحت مسئولیتم که با یگان مهندسی در موضع فرمانده دسته با ماشین آلات مان لودر و بلدوزر و اسکانیا و… رژه رفتیم متعاقبا به یگانهای دیگر تزریق شدیم و به عنوان سیاهی لشکر روی نفربرها و تانک ها نشستیم و در یک نوبت دیگر بعنوان راننده خودرو دیگر که از پشت سر رجوی در حرکت بودند انتخاب شدم. این بود نمایش به اصطلاح اقتدار ارتش آزادیبخش رجوی که تماما زائیده ارتش صدام بود .

رجوی همچنین در 30 مهر 1372 در منتهای دجالگری همسر نامشروع سومش مریم قجر عضدانلو را بعنوان رئیس جمهور برگزیده خود خوانده مقاومت ایران! معرفی کرد تا ضمن دپو کردن اعضای شورایی و دیگر رقیبان درون تشکیلاتی، خود را در موضع رهبرعقیدتی بلامنازع به همگان تحمیل کند .

قبل از آنکه مریم رجوی را بعنوان مترسک در جایگاه رئیس جمهور خودخوانده و بقول خودش برای انتقال حاکمیت به مردم ایران ! منصوب کند، مریم موضع مسئول اولی تشکیلات را پشت سر گذاشته بود و اندکی بعد یک شورای رهبری 24 نفره از زنان را نیز راه انداخته بود و حال در ادامه سناریوی رسیدن به موضع بلامنازع رهبرعقیدتی، بر خلاف تمایل اعضای شورایی، او را به عنوان رئیس جمهور علی الدوام به نیروهایش قالب کرد که متعاقبا درصدد برآمد به زعم خود بمثابه موشک در جنگ سیاسی به خارجه پرتاب نماید که البته سه سال بعد بی ثمر و شکست خورده در خاک عراق و اشرف فرود آمد و به گل نشست و جالب اینکه تاکنون با گذشت 31 سال از منصوب کردن مریم قجر بعنوان رئیس جمهور دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران، آب از آب تکان نخورده است.

حال میتوان نتیجه گرفت که بنیاد رجوی درسازمان مجاهدین خلق کج بود و چه درست گفته اند که بار کج هیچگاه به مقصد نمی رسد و مهمتر اینکه رجوی متوهم نه تنها به رویاهای احمقانه اش نرسید بلکه باید در انتظار محاکمه و مواخذه در پیشگاه عدالت باشد و به سزای اعمال جنایتکارانه اش برسد .

آن روز دور نیست.

علی پور احمد نجات یافته از فرقه تروریستی رجوی

خروج از نسخه موبایل