رابطه انسانی و عاطفی در تشکیلات رجوی

با سلام به دوستان

من موسی دامرودی که 29 سال در تشکیلات رجوی جوانی و عمرم را هدر دادم سازمانی که مدعی فدا و صداقت و عاطفه می‌باشد. می‌خواستم یک خاطره تلخی را برایتان از درون یک سازمان انقلابی که مدعی این است که ما گوهران بی بدیل آن بودیم را برایتان بگویم. در تشکیلات یکی از دوستان نزدیک و همشهری من مریض بود و به مدت سه ماه در بیمارستان بستری بود. بعد از بهبودی که از بیمارستان به مقر ما برگشت من و چند تن دیگر از دوستان که همشهری بودیم تصمیم گرفتیم با هم روز شنبه را برای تفریح به پارک جنگلی برویم که دوستمان فضایی عوض کند.

چون بعد سه ماه از بیمارستان مرخص شده است و باید از یک هفته قبلش به مسئولین خودمان می‌گفتیم که اوکی شود و بتوانیم ویزای خروج بگیریم که در ابتدا اوکی شد ولی شب جمعه که باید ویزای خروج برای فردا را که شنبه بود بدهند گفتند نه اوکی نیست و نمی‌توانید بروید ما در تشکیلات همشهری نداریم. این حرفها چیه اینها خوره عنصر مجاهد خلق است. باید فقط به سرنگونی فکر کند و عواطفش را نسبت به رهبری باید نشان بدهید نه به خانواده و دوست و همشهری این‌ها ممنوع و مرز سرخ است بله و اینطوری نگذاشتند ما به بیرون برویم بله این است واقعیت تشکیلات و سازمان انقلابی که با یک دورهمی همشهری سوراخ میشود و یا با یک حس عاطفی به خانواده تشکیلات سست و بی بنیاد رجوی از هم می‌پاشد.

روی حرفم با جوانان وطنم در کشورهای مختلف است که گول حرفها و وعده های پوشالی اینها را نخورند و گول ماده های مریم قجر را نخورند. این‌ها فقط برای بیرون از تشکیلات است مصرف بیرونی دارد در درون تشکیلاتی فقط شکنجه روحی و روانی است قهر و قیچی با دوستان و خانواده است.

موسی دامرودی – تیرانا

خروج از نسخه موبایل