ما دیگر مبارزه مسلحانه نمی کنیم – قسمت چهارم

استراتژی جنگ چریک شهری به بن بست خورد و در ادامه راه نوکری برای صدام حسین شروع شد

در قسمت های قبلی از اعترافات مسعود رجوی در جمع بندی جنگ مسلحانه بعد از یکسال (1361) ذکر کردیم که به هر قیمت باید مبارزه مسلحانه کرد، همچنین نتیجه گیری شد که او در بن بست فاز سیاسی و در آستانه حذف شدن، دست به سلاح برد و به قول معروف زیر میز زد، جدول عملیات نظامی سازمان بعد از در راس قرار گرفتن مسعود رجوی، شدت یافت و او هیستریک وار لوله سلاح هایش را به سمت همه روانه کرد. در حقیقت به اریکه قدرت نرسیدن مسعود رجوی، عامل تمامی اقدامات تروریستی بعدی او شد. اکنون به واکاوی بیشتر این موضوع می پردازیم:

در این شرایط ، تصور سازمان این بود که مبارزه مسلحانه با همراهی مردم با آنان به سقوط حکومت منجر خواهد شد اما این مسئله محقق نشد و اولین اقدامات تروریستی آنان در تهران، حداقل 30 کشته و 200 مجروح بر جای گذاشت. بر این اساس، با عدم اقبال مردمی در همراهی با این اقدامات مسلحانه، سازمان برنامه خود برای سرنگونی نظام حاکم را در سه مرحله تدوین و عملیاتی کرد:
مرحله اول از 30 خرداد 1360 تا تابستان 1361، شامل بی‌آینده کردن نظام، بر هم زدن نظم و امنیت و ثبات نظام سیاسی و تثبیت نظامی سازمان و معرفی خود به عنوان آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی ایران بود.

مرحله دوم اقدامات تروریستی سازمان از تابستان 1361 تا پایان سال 1362 بود. در این مرحله، سازمان با این تصور که مرحله اول برنامه سرنگونی نظام جمهوری اسلامی یعنی هدف قرار دادن رأس هرم قدرت در ایران با موفقیت سپری شده است، ضربه به بدنه حکومت یا به تعبیر سازمان، “سرانگشتان رژیم” شامل پاسداران، بسیجیان و همچنین افراد انقلابی طرفدار نظام از عامه مردم را در دستور کار خود قرار داد. با توجه به تعریف چنین نشانه‌هایی برای ترور به اصطلاح سرانگشتان رژیم توسط سازمان، عملاً اکثر ترورها شامل کشتار مردم عادی و غیرنظامی شد، چنانکه بر اساس گزارش‌های سازمان از میان 2800 نفری که از 30 خرداد 1361 تا 30 خرداد 1362 به شهادت رسیدند تنها 40 نفر عضو سپاه بودند و مابقی را شهروندان عادی غیرنظامی تشکیل می‌دادند. این مرحله با اجرای طرحهای کنترل گلوگاهها و معابر ورودی و خروجی، کنترل شهرهای بزرگ و طرح مالک و مستاجر ، تقریبا به بن بست رسید، نیروهای عمل کننده نیز عموما به دلیل عدم اعتقاد عمیق و قلبی به صحت خطوط سازمان، دستگیر یا فراری شدند.

از سال 1363 علی زرکش ( که بعد ها توسط مسعود رجوی حکم اعدام او صادر شد ) معاون رجوی ورود به مرحله سوم اقدامات سازمان را از سال 1363 به عنوان دستور کار سازمان اعلام کرد:

در واقع سازمان با اعلام شروع مرحله سوم اقدامات تروریستی یعنی “سرنگونی رژیم” از سال 1363 به بعد، سه هدف تداوم فعالیت‌های مسلحانه علیه نظام، قیام توده‌ای در شهرها به ویژه تهران و تمرکز بر آزادسازی منطقه‌ای مرزی از ایران (به ویژه کردستان) و در نتیجه تشکیل ارتش خلق برای تصرف تهران را پیگیری می‌کرد. بدین منظور سازمان در سال 1363، باقیمانده نیروهای خود را از ایران خارج کرد و به کردستان عراق انتقال داد. سازمان به دلیل دستگیری تعداد زیادی از افراد هوادار آن در سال‌های 1363 و 1364 در داخل ایران، عملاً با استقرار در پایگاه‌هایی در کردستان عراق، از جمله پایگاه‌های موسک، جلیلی، تدین و سلیمانیه، جذب نیرو و آموزش نظامی آنان را در این منطقه پی‌گیری می‌کرد. همچنین سازمان با استقرار رادیو مجاهد و دستگاه‌های شنود در ارتفاعات سلیمانیه، ارتباطات بی‌سیمی نیروهای نظامی ایران را شنود می‌کرد. بر این اساس، عملاً با استقرار سازمان در کردستان در سال 64 و سپس انتقال مرکز فرماندهی مجاهدین در سال‌ 1365 به عراق، سازمان رسماً به بخشی از ارتش متجاوز صدام تبدیل شد. با استقرار سازمان در عراق، همکاری مشترک اعضای سازمان و صدام حسین در خلال جنگ تحمیلی در سال‌های 1365 تا 1367 مبتنی بر اهداف و انگیزه‌های مشترک پیگیری شد.

بر این اساس، نیروهای مجاهدین خلق با همکاری دولت عراق و با پشتیبانی و آموزش ارتش عراق، با ایجاد ارتش آزادیبخش ملی ایران در سال 1366 عملاً پایان استراتژی مبارزه مسلحانه شهری که از 30 خرداد 1360 به مدت 6 سال به عنوان خط‌مشی سازمان بود را اعلام کردند. بنابراین، شیوه عملیات تروریستی سازمان از شکل شهری و ترورهای انتحاری و جنگ‌های پارتیزانی در کردستان و جنگ شهری در شهرهای ایران به شکل جنگ‌های گردانی و حمله به پایگاه‌های مرزی ایران تغییر پیدا کرد.

پایگاههای اشرف، انزلی، بنیاد علوی، حبیب، همایون، فائزه، پارسیان، حنیف، سعید محسن، بدیع ، جلولا، دبس، ذاکری ، خیابانی، ضابطی، خانقین، مرزاردن، و… از جمله پایگاههای اهدائی صدام حسین به مسعود رجوی بود.

کسانی که بعد از تاسیس ارتش باصطلاح آزادیبخش رجوی ، وارد عراق شدند، به چشم دیدیم که سازمان در نوکری به صدام حسین، ازهیچ خدمتی فروگذار نبود، تقریبا در تمامی این پایگاهها ، قسمت های مجزایی بعنوان زندان وجود داشت و اعضای مخالف و خواهان جدایی را در سلول های انفرادی برای مدت های نامعلوم ، محبوس می کردند. سلاح و مبارزه مسلحانه، پایه ای ترین بحث بود و ناموس هر مجاهد خلق نامیده می شد، آنروزها احدی فکر نمی کرد که روزی مجاهدین خلق در دادگاهی اروپایی، هر گونه مبارزه مسلحانه را نفی کرده و گذشته خود را انکار خواهند کرد . . .

ادامه دارد …

محمدرضا مبین

خروج از نسخه موبایل