اعضای سازمان مجاهدین خلق اکنون در آلبانی، دقیقا مشغول چه کاری هستند؟ آیا حقوق بشر در مورد تک تک آنها رعایت می شود؟ آیا از بدیهی ترین حقوق انسانی برخوردار هستند؟ چرا آمار افراد سیگاری در این سازمان بسیار بالاست؟ آیا برای رهبر این فرقه، انسان ها با اشیاء پیرامونش، تفاوتی دارد؟ کشته شدن یک عضو این فرقه، آیا تفاوتی با شکستن یک گلدان در اتاق رهبر فرقه دارد؟ ما به عنوان دارایی رهبر فرقه محسوب می شدیم. حتی مسعود رجوی و مریم رجوی، مکررا در نشست ها می گفتند که کسی حق ندارد برای عضو دیگر که کشته می شود ، اشک بریزد و سوگواری کند، چرا که به رهبر امضای خون و نفس داده است، رهبر صاحب تک تک خون هاست، اما ما او را هرگز ندیدیم که برای کشته شده ای، اشک بریزد یا سوگواری کند.
در دوران برده داری، برده ها هم حق و حقوقی برای خودشان داشتند، برده ها صبح تا شب برای ارباب کار می کردند، اما شب در کنار همسر و فرزندان خود در اتاق های کوچکی بسر می بردند. نوکری و کلفتی می کردند، اما مجبور به تجرد اجباری نبودند. برخی برده دارها هم حق و حقوق ناچیزی برای برده های خود قائل بودند، حتی مردم عادی نیز دارای برده بودند، اما با ذکر این نکته که بردگان می توانستند اموالی داشته باشند، با فرد آزاد ازدواج کنند و گاه حتی در دادگاه حضور پیدا کنند.
به عنوان مثال تاریخی باید عرض کنم که : وضع رعایای مصر را قبل از اسلام و مقارن تصرف آن کشور توسط عمرو عاص، از گفته های او می توان درک کرد. او پس از فتح مصر درباره اوضاع اجتماعی آنجا چنین نوشت :
در اینجا مردمانی زندگی می کنند که گویی فقط برای این خلق شده اند که مثل زنبورعسل به نفع دیگران کار کنند و از ثمره کار خودشان بهره مند نشوند.
تنها مزیت بردگان در سازمان مجاهدین این بود که مثل دوران باستان، رسم زنده زنده سوزاندن و در دریا انداختن بردگان برای خاموش کردن خشم خدایان وجود نداشت!!! و از این بابت باید از رهبران سازمان مجاهدین قرون وسطائی، تشکر کرد و ممنون بود.
یا مثال دیگر :
بخت النصر پادشاه کلدانی، پس از تصرف بین النهرین و قتل عام یهود، جوانان و دوشیزگان آنها را به اسارت به بابل آورد و یهودیان در آنجا به تاسیس کارگاه های صنعتی و بانکها پرداختند (بانک ”اجی بی و پسران“ و ”پسران موراشو ازنیپ پور“) لذا گرچه رفتار بخت النصر و سلاطین آشور در واداشتن اسرا به خشت زنی و آجرپزی ظالمانه بود اما آنها می توانستند با استفاده از حق مالکیت به تاسیس موسسات اقتصادی بپردازند که پلب های رومی و هلوت ها از آن بی بهره بودند.
در اواخر دوران برده داری ، برده ها گاه وام هائی ازارباب خود می گرفتند، اما اگر وام خود را به موقع تسویه نمی کردند، باید زن ، یا دختر و یا پسر خود را برای خدمت به وام دهنده می سپردند، اما این اشخاص در سال چهارم آزاد می شدند. این رسم برده دارها ، اما به گونه ای دیگر و با عناوینی دیگر در سازمان مجاهدین خلق وجود داشت، مردها اگر با زنهای خود وارد این نظام برده داری رجوی می شدند، در همان بدو ورود باید زنان خود را طبق “بند الف” انقلاب رجوی ها، طلاق داده و طبق “بند ب” این باصطلاح انقلاب درونی، در حریم رهبری قرار می دادند و تقدیم حرمسرای رهبر می کردند و دیگر حتی حق نداشتند به آن زن ، لحظه ای فکر کنند، چه برسد به اینکه با او یک کلمه صحبت کنند، اگر مرد یا زنی در سازمان مجاهدین خلق با همسر سابق خود، بصورت اتفاقی روبرو می شد، یا در نشستی او را می دید، در صورت حتی سلام کردن ، باید روزها و ساعت ها از این عمل خود ، ابراز ندامت و انزجار و پشیمانی می کرد. زن ها فقط حق ارتباط با یک مرد و آن هم مسعود رجوی را داشتند. شاید این حرفهای ساده ، برای برخی غیرقابل باور و مسخره باشد، اما در این سازمان یک قانون است که مردان حق ندارند با هیچ زنی صحبت عادی داشته باشند، زنان هم حق دلسوزی برای مردان را ندارند.
در سازمان مجاهدین به رهبری مسعود رجوی ، هیچ حقی برای هیچ برده ای متصور نبوده و نیست، زنجیر بردگی تا به ابد بر گردن تک تک برده ها سنگینی می کند و رهایی از آن متصور نیست، تجربه شخصی من این بود که روز، ساعت و ثانیه ای نبود که به فکر آزادی نباشم، به فکر نجات خود نباشم، در اندیشه آزادی و پرواز برای خود نباشم، دیگران هم مثل من بودند، همه در قفس های تنگ و تاریک محبوس شده بودیم، حتی اکنون نیز کابوس سیاه آن سالیان بر زندگی ما سایه افکنده است. هر روز و هر شب، با دیدن صحنه های مختلف در جامعه، یا خواندن کتاب و دیدن یک کلیپ ساده در فضای مجازی، آن کابوس ها از نظرم می گذرد. جالب هم این است که با تکنیک های مغزشوئی مثل عملیات جاری و غسل و گزارش نویسی و در جمع موضع گیری کردن و … ما را وادار می کردند که همیشه اذعان و اعتراف کنیم که خود این زندگی بردگی را انتخاب کردیم و کسی ما را زور نکرده است! این بدترین نوع برده داری است که خود برده باید هر لحظه و هر روز به زنجیرهایش بوسه بزند.
لازم به یادآوری است که اگر برده داری نوین جاری در فرقه رجوی از بیخ و بن و از برگ و شاخه نابود نشود، گوئی که اصلا از بین نرفته است. باید با تمام مظاهر این سازمان ، به مبارزه برخاست و تا آخرین تفکرات برده داری این رهبران فاسق را از بین نبریم، نباید ساکت بنشینیم .
اگر چه امروز برده داری طی جنبش های متعدد مدنی ملغا شده است، اما اشکال گوناگون و جدید آن همچون اقامت اجباری انسان ها در فرقه هایی نظیر فرقه رجوی، قاچاق انسان به ویژه زنان و کودکان، قاچاق اعضای بدن، بهره کشی از پناهنده ها در کارخانه ها و صنایع کشورهای توسعه یافته و کار اجباری بدهکاران در مناطق روستایی همچنان ادامه دارد.
امروز نیز که این نوشتار به رشته تحریر در می آید، صدها و هزاران انسان، در جای جای سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی و مریم رجوی ، برده رهبر هستند، حق تماس با دنیای بیرون را ندارند، حق ازدواج ندارند، آزادی پوشش ندارند، حق پوشیدن پیراهن آستین کوتاه و رنگی را ندارند، حق انتخاب غذا را ندارند، حق صحبت کردن آزاد با نفرات دیگر را ندارند، حق صحبت به زبان مادری و محلی خود را ندارند، در یک کلام هیچ حقی ندارند، متاسفانه و با عرض معذرت از خوانندگان محترم، هیچ حق انسانی و حتی حیوانی ، شامل اعضای این سازمان نمی شود.
امروز در آلبانی و در مجاورت روستای مانز، صدها انسان، زندانی افکار پوسیده رهبران این سازمان هستند، در درون حصارهای بلند اقامت اجباری می کنند، همه چیزشان تحت کنترل است، حقوق اولیه بشر در مورد آنان رعایت نمی شود، حق آزادانه استفاده از امکانات پزشکی را به صورت استاندارد ندارند، اکثرا افسرده و درخود و ناامید از آینده هستند، سالخورده و پیر شدند، اما تا لحظه ای که نفس می کشند باید در خدمت ارباب فرقه باشند. متاسفانه هیچ رسانه ای حق ورود به این منطقه بشدت حفاظت شده را ندارد، هیچ عضو این فرقه هم حق دسترسی آزادانه به فضای مجازی و اخبار آزاد را ندارد و لذا نمی توان به صورت مستقیم به کمک آنها شتافت .
اما ما جداشدگان امیدواریم با فعالیت های حقوق بشری در قالب انجمن نجات، که به کابوس رهبران این فرقه تبدیل شده است، برای آزادی تک تک دوستان سابق خود، تا لحظه آزادی آنها در تلاشی بی وقفه باشیم.
محمدرضا مبین