خانواده کابوس رجوی ها

کمی به گذشته برمی‌گردیم در عراق و زمانی که صدام دوست عزیز رجوی رفت و آمریکا آمد و بعد تشکیل دولت عراق و باز شدن مسیر خانواده‌ها.

در ابتدا یک‌سری از خانواده‌ها از اروپا می‌آمدند تا اقوام و فرزندانشان را ملاقات بکنند. مدتی گذشت زمزمه این شد که خانواده فلانی آمده و مهمان فلان قرارگاه بوده است. حالا چرا دعوت یک جای دیگر شده. علت مشخص بود میترسیدن که مبادا هم‌محفلی‌های نفر مشخص در مقر خودش در مهمانی وارد محفل با خانواده بشود و نفر ظرف چند روز بگوید من دیگر نیستم.

این داستان ادامه داشت تا این‌که شنیدیم خانواده‌ها از ایران به کمپ اشرف آمده‌اند و به‌دنبال ملاقات با عزیزان گرفتارشان هستند. در ابتدا رجوی فکر می‌کرد می‌تواند سودی از این دیدارها ببرد چون تمام مسئولین زن را بسیج کرده بود که در کنار و همراه نفرات باشند تا نفر یک دفعه سر به هوا نشود و بگوید که با خانواده می‌رود.

چندین ملاقات انجام شد ولی رجوی فکری که می‌کرد اشتباه بود.
در چندین نوبت که خانواده‌ها آمدند و خیلی از نفرات با خانواده‌هایشان ملاقات کردند متوجه شدند که تمام حرفهای رجوی پنبه‌دانه است و فقط خریدار حرفهایش فرماندهان خودش است و هیچ خانواده ای از او حمایت نمی‌کند و فقط با دروغ میخواهد نفرات را نگه دارد.

رجوی که قافیه را باخته بود ملاقات‌ها را منتفی کرد و درب اشرف را بست. حتی برای این‌که مواد غذایی را به داخل اشرف بیاورد از درب دیگر می‌آورد تا مبادا نفراتی که برای تحویل‌دهی مواد غذایی می‌رفتند از آنجا با خانواده فرار کنند.

این کار رجوی باعث شد که جنگ با خانواده را استارت بزند. و خانواده‌ها ماه‌ها و سالها درب اشرف در عراق تحصن بکنند.
جنگ بلندگوها شروع شد. هر روز صبح تا عصر صدای خانواده‌ها در سرتاسر اشرف شنیده می‌شد و در داخل اشرف بخاطر این‌که نفرات صدای خانواده‌ها را نشنوند با سرودها و ترانه‌‌های سازمانی بلندگوها را با صدای گوش‌خراش زیاد می‌کردند.

رجوی به خیال خودش با این کار می‌توانست مانع بشود ولی هر بار می‌شنیدیم که فلان نفر یا فرار کرده و یا اعلام جدایی کرده است. و از همان عراق به کمیساریا خودش را معرفی کرده و کشوری خارجی رفته است.

بعداز چند سال و جنگهای مختلف با دولت وقت عراق، قرار شد اشرف را ترک کنیم و به کمپ لیبرتی که کنار فرودگاه بود، برویم. که رجوی باز هم با دروغ بزرگی برگشت و گفت: “لیبرتی پلی به سوی تهران” در سال ۱۳۹۰ اکیپ اکیپ به محل لیبرتی رفتیم و در آنجا هم داستانها داشتیم که در مقاله بعدی حتما به نکات اصلی در رابطه با خانواده‌ها اشاره خواهم کرد.

غلامرضا شکری

ادامه دارد

خروج از نسخه موبایل