در ابتدا، از تمامی زنان و خواهرانی که مطلب پیش رو را می خوانند، پوزش می طلبم، این بحث ها، همه بحث های فرقه ای هستند، مستنداتی هستند که مشاهده کردم و صرفا جهت تنویر افکار عمومی، نوشته می شود.
می گویند آدم های شیاد و کلاهبردار، حراف هستند و زیاد حرف می زنند، زیاد برنامه و طرح می دهند، اگر خام صحبت های آنان شویم، حسابی سرمان کلاه می گذارند، اما به عمل که می رسند، هیچ کاری نمی کنند و بقول شاعر به عمل کار برآید به سخندانی نیست. روز اول که به سازمان پیوستم، با کسانی روبرو شدم که خیلی کلاسیک از آزادی و دمکراسی حرف می زدند و از خدا و پیغمبر می گفتند و اینکه سردر اشرف تابلوی صداقت و فدا نصب شده است و در این سازمان “عدم صداقت و دروغ” بزرگترین گناه محسوب می شود. تقریبا هر روز و هر شب هم، روی این شعارهای واقعا توخالی، مانور می دادند.
مریم رجوی و مسعود رجوی، بارها در نشست ها می گفتند که: رژیم ایران سردمدار ایدئولوژی جنسیت است و زنان را اصلا به حساب نمی آورد (با پوزش از خوانندگان)، بزرگترین تابو و گناه هم در رژیم ، گناههای جنسی است و بشدت حقوق زنان نقض می شود. می گفتند: رژیم مردسالار آخوندی، زنان جامعه را له کرده است و این مردان هستند که زن را کالا دیده و جنس درجه دوم تلقی می کنند… بعد هم اضافه می کردند که ایدئولوژی ما درست در نقطه مقابل ایدئولوژی جنسیت آخوندی قرار دارد و معتقد به برابری زن و مرد است، جایگاه زن انقلابی در اوج است و هژمونی سازمان دست زنان است.
در خلال این بحث ها ، برای من سئوال شد و این سئوال را در نشست تشکیلاتی مطرح کردم که اگر سازمان معتقد به برابری زن و مرد است ، که در سازمان اینطور نیست و نگاه فمینیستی به زنان دارند و زنان در سمت های فرماندهی و ریاست هستند، هژمونی بصورت کامل دست زنان است.
مسئول نشست جواب داد که ، نه اصلا اینطور نیست ، خواهر مریم در انقلاب خود به ما یاد داده است که چون مرد تاریخا در صدر قرار داشته و برای مدت های طولانی مردان همه کاره بودند، اکنون برای اینکه نرینه وحشی درون مردان ، سرکوب شده و در تراز اعتقادی برابری زن و مرد قرار گیرد، می بایستی برای مدت محدودی نرینگی مردان با هژمونی زنان سرکوب شود ، تا این دیو درون مردان به جایگاه انسانی خود بازگردد. پس ما یاد گرفتیم که زنان در جایگاه هژمونی قرار گیرند، زنان را فرماندهان خود انتخاب کردیم و تابع محض فرامین آنان هستیم … برای همین هم شورای رهبری ما بدون حضور حتی یک مرد( نرینه ی وحشی )، کاملا از زنان ذیصلاح فرمانده تشکیل شده است و این بدین علت است که ذهن ما شکاف هم پیدا نکند که یک مرد می تواند در رده تشکیلاتی شورای رهبری حضور داشته باشد.
بحث در ظاهر یک بحث روانشناسانه منطقی بود، ذهن من قانع شد که باید سلسله مراتب فرماندهی زنان را بدون هیچ شکاف ذهنی قبول کنم.
اما در عمل وقتی به اولین نشست مسعود رجوی در نشست آ-77 رفتیم، همان زنان فرمانده و شورای رهبری متشکل از زنان، همه درجلوی مسعود رجوی ، تعظیم می کردند و فرمان ، فرمان مسعود بود و بس. حرف آخر هم ، حرف مسعود بود.
من به این نشست از زندان انفرادی اسکان آورده شده بودم، تازه دو یا سه روز بود که بعد از 6 ماه سلول انفرادی ، بیرون آورده می شدم، قبل از آزادی هم گفتند که هرکس سئوال کرد کجا بودی؟ بگو ماموریت بودم و تمام. برخی از دوستانم در نشست که مرا می دیدند، نزدیک آمده و سئوال می کردند ، کجا بودی؟ خیلی سفید شدی؟ اصلا رنگ و رویت باز شده است! مسئولم که از کنار من تکان نمی خورد ، ابوطالب هاشمی بود که بعدها در موشک باران لیبرتی کشته شد. تمام حواسش به پاسخ های من بود.( توی دلم می گفتم مثل اینکه خیلی دلتان می خواهد رنگ وبوی شما هم در ” ماموریت ” عوض شود؟)
من هم فقط با خنده جواب می دادم : ماموریت بودم.
خلاصه اولین نشست مسعود رجوی بود که حضور داشتم ، بعد از چند ماه که از این نشست گذشت، دلم را به دریا زده و شب موقع نگهبانی از ابوطالب پرسیدم که من سئوال و تناقضی دارم که جوابی برایش پیدا نکردم. مشتاقانه گفت بپرس ، بپرس. من سئوال کردم که مگر انقلاب نمی گوید برای اینکه نرینه وحشی درون ما باید تحت هژمونی کامل و بی شکاف زنان ، سرکوب شده و از بین برود، گفت بله، همینطور است، دوباره سئوال کردم ، من از نشست چندماه پیش برادر مسعود، متناقض شدم که بالاخره بالای تمام فرماندهان ، یک ” مرد ” به اسم مسعود نشسته است و تمام زنان تحت فرماندهی و هژمونی او قرار دارند و این امر دستگاه ذهنی مرا سوراخ کرده است.
خودم جواب سئوالم را بخوبی می دانستم، اما می خواستم توجیهات او را بشنوم، ابوطالب که از گستاخی من اندکی برآشفته شده بود، جواب داد: محمدرضا این تو نیستی که این سئوال را می کنی ، این همان نرینه وحشی درون توست، برادر مسعود رهبر است، او استثناء است، او سالهاست که سکان دار این کشتی طوفان زده است. درچهره اش می دیدم که خودش هم این تناقض را دارد ، اما از طرح این سئوال بزرگ و منطقی واهمه دارد، می ترسد با میدان دادن به این سئوال ، تمام دستگاه فکری و ذهنی اش ، بهم بریزد.
بعدها ، بیشتر متوجه شدم که زنان بدلیل همان سرکوب تاریخی ، تبدیل به عناصری شدند که بیشتر از مردان فرمان پذیرتر هستند، زنان همچنین مدیران موفقی هستند و کارها را بهتر از مردان می توانند به نقطه پایان برسانند، همچنین حیا در زنان باعث می شود که بلاهایی که بر سرشان می آید را کمتر مطرح کنند، همچنین مسعود رجوی یک هوسران شیاد به تمام معنا بود، او برای خودش حرمسرائی درست کرده بود که هر وقت دلش خواست ، کامجوئی کند، درحقیقت به بدترین شکل زنان در این سازمان، دچار استثمار مضاعف هستند، چند نمونه نام ببرم:
این زنان آگاه هرگز حق نداشتند در ساعات مراجعه مردان به پمپ بنزین اشرف ، آنجا بروند و پمپ بنزین جداسازی شده و ساعت مخصوص و مجزا برای مردان و زنان داشت.
زنان حق نداشتند بصورت تکی با مردان تحت مسئول خود ، صحبت کنند و همیشه یک زن به حالت کرو لال ، باید کنارشان می ایستاد و جاسوسی می کرد.
مسعود به زنان دستور داده بود که مبادا برای مردی که تحت فشار شدید کار اجرائی قرار دارد، دلسوزی کنید، دلسوزی برای مردان عین همخوابگی با آنان است.
در گرمای شدید عراق ، اگر زن فرماندهی با خودرو از کنار مردی عبور می کرد، زن راننده حق نداشت ، آن مرد را سوار کند، اگر هم زن دومی درکنار زن اول حضور داشت، مرد را باید قسمت بار ماشین سوار می کردند، مبادا که نفس شان بهم بخورد!
زنان حق رسیدگی های فردی ظاهری برای خود را نداشتند، تار موئی از زن اگر دیده می شد، زنان دیگر در نشستی بالاتر ، آن زن را به صلابه می کشیدند که برای مردان طنازی کرده ای!
اگر یکی از زنان ، حرکتی می کرد که نظر مردی حتی از چند صدمتری به او جلب شود، این حرکت زنانه ، مستوجب بالاترین مجازات ها بود.
اگر ” ج ” درون یک مرد، به هر علتی ، به سمت زنی تحریک می شد، علاوه بر مجازات مرد، آن زن باید در جمع زنان جواب می داد و اثبات می کرد که بله من عمدا با نازک کردن صدایم یا عقب دادن روسری ام ، یا با لباس تنگم یا شیوه خاص قدم زدنم، قصد شوم داشتم، اگر به این نقطه از اعتراف در جمع می رسید ، شاید دست از سرش بر می داشتند و جمع حاضر زنان ، می شدند تضمین او که حواسشان هر لحظه به آن زن گناهکار باشد. شخصیت آن زن در نشست های زنان بقدری له و لورده می شد که در مواجهه با مردان ، حرف زدن معمولی اش هم را فراموش می کرد.
بله این نمونه ها و صدها نمونه دیگر از این دست، همان راه گشائی بزرگ رهبری مجاهدین است که همان زنان در بالا قید شده را ، در حریم شخصی خود ، در زیرزمین های عمیق محل فرماندهی خود، به خلوت می برد و طبق اعتراف مستند زنان آزاده شده، از شب تا صبح مسعود را مثل یک مرد عادی روی رختخواب باید تحمل می کردند و به این کار، رساندن زن مجاهد انقلابی ، به ” قله آرمانی ” می نامیدند. باز هم همان زنان آزاد شده معترف شدند که در ” معراج جمعی ” مسعود با چند زن بصورت همزمان ، همان اعمال را انجام می داد.
زهی بی شرمی! زهی بی شرافتی! چقدر یک رهبر فرقه می تواند در مسیر ضدتکاملی خود، به چنین اعمال شنیعی دست یازد، مردانی که زنان خود را طلاق دادند و حق نداشتند نگاه جنسی به آنان داشته و حتی در افکار و خاطرات خود حق مراجعه به گذشته را نداشتند، چنین زنانی می باید توسط مریم رجوی ، دو دستی تقدیم رهبر فرقه می شدند، فرقه که می گوئیم ، یعنی این ، مسیر ضدانسانی فرقه ها ، به رذالت و حیوانیت رهبر فرقه می انجامد . پشت درب های بسته تمام فرقه ها، چنین جنایاتی همواره در حال وقوع است. لعنت به مسعود رجوی که در شناعت و قباحت و فسق و فجور ، حد و مرزی برای خود نمی شناسد.
محمدرضا مبین