فرقه رجوی، به رهبری مسعود و مریم رجوی، خود را به عنوان یک سازمان سیاسی و اجتماعی معرفی میکند که برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر در ایران میکوشد. این فرقه به طور مداوم ادعا میکند که به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارد و خود را به عنوان یک جنبش آزادیبخش معرفی میکند. اما در عمل، رفتارها و سیاستهای این فرقه نشاندهنده یک تضاد و دوگانگی عمیق بین ادعاها و واقعیتها است.
1- مطیعسازی در برابر مذهب واحد
در اردوگاههای فرقه رجوی، اعضا ملزم به تعهد به مکتب فکری و مذهبی خاصی هستند که مسعود و مریم رجوی پایهگذاری کردهاند. این امر به معنای آن است که هیچ یک از اعضا نمیتوانند به سادگی به اعتقادات و رسوم مذهبی خود پایبند باشند. به عنوان مثال، اعضای اهل سنت در این فرقه مجبور به تبعیت از دستورالعملها و روشهای نمازخواندن خاصی هستند که منطبق بر تعالیم این گروه است. آنها حق ندارند که بر اساس عقاید اهل سنت، که ممکن است به آنها حق ادای تکالیف شرعی را بدهد، عمل کنند.
2- محدودیتهای دینی برای اهل سنت
در فرقه رجوی، اعضای اهل سنت تحت فشارهای روحی و روانی قرار میگیرند تا به شیوهای غیرمجاز برای عزاداری و دیگر مناسک مذهبی عمل کنند. به عنوان مثال، برگزاری مراسم سینهزنی برای اهل بیت (ع)، حتی با توجه به عدم تجویز این عمل در مذهب اهل سنت، به عنوان یک الزام و ضرورت مطرح میشود. این محدودیتها نشاندهنده عدم تسامح مذهبی در این سازمان است و به خودی خود سوالاتی را درباره ادعای جدایی دین از سیاست مطرح میکند.
3- عدم تحمل اختلافات مذهبی
فرقه رجوی به هیچ عنوان تنوع مذهبی را تحمل نمیکند و اعضا را به پیروی از خط مشی و دستورات خاصی که آنان بر اساس تفکر خود مشخص کردهاند، ملزم میسازد. هرگونه اعتراض به این رویهها، با عواقب جدی و سرکوب مواجه میشود. در واقع، در این فرقه ادعای جدایی دین از سیاست، تنها به یک شعار تبدیل شده و هیچگونه اعتبار واقعی ندارد.
با توجه به مشاهدات موجود، میتوان گفت که فرقه رجوی در عمل نه تنها به جدایی دین از سیاست اعتقاد ندارد، بلکه در پی تحمیل یک مکتب مذهبی خاص بر اعضا و سرکوب هرگونه تنوع مذهبی و اظهارات اعتراضی است. به نظر میرسد سرکردگان فرقه در حال ایجاد یک نظام دینی استبدادی در درون خود بوده اند. در شرایطی که اعضا نمیتوانند آزادانه به باورهای مذهبی خود پایبند باشند، ادعای جدایی دین از سیاست به وضوح یک فریبکاری است که تنها برای توجیه خط مشیهای درونفرقهای به کار میرود. این واقعیت نه تنها در تضاد با حقوق بشر و آزادیهای فردی قرار دارد، بلکه نشاندهنده نیاز به آگاهی و اطلاعرسانی درباره واقعیات فرقههای این چنینی است.
سالاری