بیست و سومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین و همچنین ماهیت این سازمان به عنوان یک شخصیت حقوقی، روز سهشنبه (۲۹ آبان ماه) در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حجتالاسلام والمسلمین امیررضا دهقانی و مستشاران دادگاه مرتضی تورک و امین ناصری، وزیری نماینده دادستان، خانواده شهدا و وکلای آنها و همچنین وکلای متهمان در مجتمع قضایی امام خمینی بهصورت علنی آغاز شد.
قاضی دهقانی در ابتدای جلسه دادگاه گفت: با توجه به اینکه جمهوری اسلامی ایران با ارادهای مبتنی با قانون و رعایت عدل و انصاف و با رعایت تمام موازین قانونی و بینالمللی خود را بزرگترین قربانی اقدامات تروریستی میداند، براین اساس افراد صدمه دیده و خانواده شهدا به دلیل اقدامات تروریستی رخ داده، شکایتی را در دادسرای تهران، علیه اتهامات سازمان مجاهدین خلق و ۱۰۴ متهم آن ثبت کردند. براساس رسیدگی بازپرس و جمعآوری ادله و صدور کیفرخواست این پرونده مطابق آیین دادرسی کیفری، رسیدگی به این پرونده آغاز شده است.
وی افزود: دنیا باید بداند که اتهامات مطروحه در این پرونده، مصادیق نقض حقوق بشر و مصادیق اقدامات تروریستی است. علیرغم نوع اتهامات، این دادگاه با فرض بیگناهی و رعایت حقوق دفاعی برای متهمین و تعیین وکلای تسخیری، تشکیل شده و اعلام کرده متهمین میتوانند وکیل به دادگاه معرفی کنند. متهم ردیف اول از جلسات دادرسی و ابلاغ و حتی مشروح دادگاه به دلیل علنی بودن آن جز به جز اطلاع دارد و براساس اعلام وکیل شاکی، دفاعیاتی را در رسانههای وابسته به خود اعلام کرده است. براساس اسناد ارائه شده متهم ردیف اول تا متهم ردیف سوم قطعا از مشروح دادگاه مطلع هستند به همین دلیل مجددا اعلام میکنم که نظام قضایی ایران علیرغم اینکه اتهامات متهمان این پرونده در بسیاری از کشورها با آیین دادرسی افتراقی رسیدگی میشود و قضات بسیاری از اصول دفاعی را برای متهمین قائل نیستند، این دادگاه براساس آیین دادرسی یکپارچه، حقوق اصول دفاعی متهمان را پذیرفته است. براساس رأفت و رحمتی که از نظام جمهوری اسلامی ایران از بعد از انقلاب اسلامی شامل حال اعضای این گروه شده است، اعلام میکنم که حدود ۲۰۰ نفر حاضر به شهادت در دادگاه شدهاند و هر تعداد از اعضای این سازمان که جدا شده و در جلسه دادگاه حاضر شود، از تمام حقوق دفاعی برخوردار است و تمام ارفاقات قانونی در حدود قانون برای آنها قابل اعمال است.
قاضی گفت: با توجه به اینکه بسیاری از اعضای قبلی سازمان مجاهدین خلق از این سازمان جدا شدند و در صحن دادگاه حاضر و به صورت حضوری یا به صورت الکترونیکی از کشورهای دیگر به ادای شهادت پرداختهاند، اعضای فعلی ساکن در مکانهای وابسته این سازمان نیز هر زمانی که بخواهند، میتوانند با مراجعه به کنسولگریها، سفارتخانهها یا تمام نهادهای مرتبط به جمهوری اسلامی ایران در خارج از ایران، خود را معرفی کرده یا به هر طریقی با دادگاه یا نهادهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از ایران مرتبط شده و آمادگی خود را برای حضور یا شهادت در دادگاه اعلام کنند.
وی گفت: همانطور که بیان شد این دادگاه با پذیرش فرض بیگناهی و اصول دفاعی متهمین با حضور وکلا و حق آزادی انتخاب وکیل برای متهمین وارد دادرسی شده است.
قاضی افزود: آخرین بار در این جلسه به تمام اعضای این سازمان اعلام میکند حضور آنها در این دادگاه میتواند تامین کننده دفاع آنها برای اتهامات انتسابی بوده و از آزادی کامل برابر قانون آیین دادرسی در امور کیفری در دادگاههای عمومی و انقلاب تهران در انتخاب وکیل برخوردارند.
کاظمی وکیل شکات در ادامه گفت: گروه تروریستی منافقین تا کنون بیش از ۱۲ هزار نفر از شهروندان ایرانی را به صورت کور یا هدفمند و سازمانیافته ترور کردهاند، ضمن اینکه آمار مجروحین اقدامات تروریستی بیش از دو برابر کشتهشدگان است.
وی ادامه داد: گروهک تروریستی منافقین در یکی از اقدامات تروریستی خود و تنها ۷ روز پس از اعلام علنی ورود به فاز مسلحانه یعنی در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ با انفجار حزب جمهوری اسلامی از طریق بمبگذاری نسبت به ترور ۷۳ تن از افراد شاخص و تاثیرگذار نظام جمهوری اسلامی ایران اقدام کرد که غالب آنها از مسئولین و مقامات و عالی رتبه جمهوری اسلامی بودند. در میان این شهدا رئیس دیوان عالی کشور، تعداد زیادی از وزرا، معاونین و مشاورین وزیر، نمایندگان مجلس و اعضای حزب جمهوری اسلامی حضور داشتند.
کاظمی گفت: گروهک مذکور پس از آن و در ادامه با بمبگذاری در دفتر نخست وزیری در تاریخ هشتم ماه ۱۳۶۰ دو تن از عالیترین مقامات کشور یعنی رئیسجمهور و نخست وزیر وقت را ترور کرد، این گروهک همچنین در طول سالیان فعالیت خود همواره با ترور شهروندان عادی و زنان و کودکان اقدامات تروریستی خود را ادامه داد، در این راستا این گروهک ترور کاسب، کفاش، معلم و رهگذر عادی و شکنجه افرادی به نامهای طالب طالبی، محسن میرجدیدی و شاهرخ طهماسبی تحت عنوان عملیات مهندسی به فجیعترین شکل ممکن همچون سوزاندن و پوست کندن را در فهرست عملکردی خود دارند.
این وکیل در ادامه گفت: ترور نوجوانانی همچون زینب کمایی که از طریق خفه کردن صرفاً به اتهام ظاهر مذهبی و سوزاندن کودکان بیگناه ۲ و ۳ ساله به نامهای زهرا و مهناز نوربخش تنها نمونههای کوچکی از ترور اطفال زنان و کودکان توسط گروهک است، همچنین در طول جنگ تحمیلی نیز به صورت تمام قد در خدمت دشمن ملت ایران یعنی حزب بعث عراق بوده و به خدمت به حزب بعث پرداخت تا جایی که از آن به عنوان ارتش خصوصی صدام یاد میکردند، اقداماتی از قبیل جاسوسی، اقدامات تروریستی و خرابکارانه در تاسیسات و پایگاههای مرزی و مانند آن تنها بخشی از اقدامات این گروهک علیه ملت ایران در طول ۸ سال دفاع مقدس بوده است.
وی گفت: گروهک منافقین همچنین با تشکیل ارتش به اصطلاح آزادی بخش، در سال ۶۶ عملیات مسلحانه و حملههای نظامی تروریستی علیه جمهوری اسلامی را در فاز دیگری آغاز کرد که از مهمترین آنها میتوان به عملیاتهای موسوم به آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان اشاره کرد. حسب اعلام رسانهها و نشریات متعلق به گروههای تروریستی منافقین از جمله نشریه مجاهد و نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج از کشور هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران طی عملیاتهای مذکور به ترتیب ۳۵۰۰ تن، ۸۰۰۰ تن و ۵۵ هزار تن از شهروندان ایرانی کشته و مجروح شدند.
وی افزود: از دیگر عملیاتهای ارتش به اصطلاح آزادی بخش با فرماندهی مسعود رجوی میتوان به عملیات نظامی و حمله مسلحانه تروریستی علیه مردم عراق در عملیات موسوم به مروارید اشاره که طی آن در کمتر از ۱۴ روز مبادرت به قتل بیش از ۵۰۰ هزار تن از شهروندان و غیرنظامیان و زنان و کودکان عراقی مبادرت کردند، گروهک منافقین در ادامه جهت انجام اقدامات و فعالیت تروریستی همچنان ترور، بمبگذاری، خمپارهاندازی و … در داخل کشور ایران اقدام به تشکیل یک بخش نظامی تحت عنوان ستاد داخلی کرد، با تشکیل ستاد داخلی در دهه ۷۰ و ۸۰ نسبت به استمرار و ادامه اقدامات تروریستی علیه کشورهای ملت ایران اقدام کرد.
کاظمی گفت: ستاد داخله وظیفه جذب و آموزش نیروها، جمعآوری اطلاعات، طراحی عملیات، شناسایی اهداف در داخل کشور جهت انجام اقدامات تروریستی هدایت تیمهای تروریستی، آموزش و جذب نیرو را بر عهده داشت. ترور شهیدان صیاد شیرازی، سید اسدالله لاجوردی و همراهان ایشان، خمپارهزنی در مجمع تشخیص مصلحت نظام، خمپاره زنی به مجتمع نور که منجر به مجروحیت از ناحیه چشم و نابینا شدن یک خانم محصل بهنام مهرناز فروغی و مجروحیت فرد دیگری بنام مهدی چیذری که پایش قطع شده و حدود ۷۰ ترکش در بدن دارد تنها نمونهای از اقدامات ستاد داخلی در دهه ۷۰ بوده است.
وی ادامه داد: مشی مسلحانه و رویکرد تروریستی منافقین تاکنون نیز ادامه داشته و طی سالهای اخیر قالب فعالیتهای ایذایی و عملیاتی گروهک منافقین علیه نظام جمهوری اسلامی و شهروندان ایرانی در قالب کانونهای شورشی صورت گرفته است که جذب و استخدام افراد حاضر در این کانونها و همچنین هدایت پشتیبانی و سازماندهی آنها که در واقع هستههای تروریستی داخل کشور گروهک محسوب میشوند توسط سران و اعضای اصلی گروهک که در خارج از کشور و اغلب در آلبانی سکونت دارند صورت میگیرد.
کاظمی وکیل شکات گفت: با توجه به ماهیت تروریستی گروهک منافقین و جنایات این گروهک مذکور علیه ایران در طول بالغ بر ۴۰ سال گذشته به نظر میرسد سازمانها و نهادهای بینالمللی در صورت داشتن دغدغه مبنی بر مبارزه با تروریسم میبایست برخورد با گروهک ترویستی منافقین را در اولویت قرار دهند.
وی عنوان کرد: از این رو بنده بهعنوان یکی از وکلای پرونده که پخش کوچکی از قربانیان اقدامات تروریستی منافقین هستند از سازمان، نهادها و مراجع بینالمللی مربوطه در حوزه تروریسم و در رأس آن از شورای امنیت سازمان ملل متعهد درخواست دارم، تا گروهک مذکور را در لیست گروهکهای ترویستی قرار دهند.
کاظمی افزود: همچنین از کشورهای حامی این گروهک تروریستی از جمله آلبانی، فرانسه، آلمان و آمریکا که نسبت به حمایت از گروهک منافقین از جنبههای مختلف مالی، اطلاعاتی، سیاسی، دیپلماتیک و مانند آن اقدام میکنند، درخواست میکنم علاوه بر قرار دادن این گروهک تروریستی در لیست گروههای تروریستی خود بر اساس موازین حقوقی و بینالمللی نسبت به استرداد متهمین این پرونده که نام و مشخصات آنان در کیفرخواست مربوطه مندرج گردیده است، به منظور مجازات ایشان بر اساس فرآیند دادرسی عادلانه اقدام کند.
در ادامه اگر رئیس دادگاه صلاح بدانند در ادامه روند بررسی بحث اقدام تروریستی گروهک منافقین مخصوصاً درباره حادثه تروریستی هشتم شهریور از چند نفر از جداشدگان این گروهک به عنوان شاهد دعوت کنیم که در جایگاه حاضر شوند و به بیان مطالب خودشان بپردازند.
قاضی: بفرمایید دعوت شود.
کاظمی وکیل شکات: آقای عیسی آزاده از اعضای جدا شده گروهک تروریستی منافقین در دادگاه برای شهادت حاضر شده است.
عیسی آزاده عضو جداشده گفت: من ساکن فرانسه هستم میخواستم از طریق اسکایپ شهادت دهم، اما با توجه به اهمیت دادگاه این انگیزه را پیدا کردم که خودم شخصا حضور پیدا کنم.
قاضی: شما بخاطر حضور در دادگاه از فرانسه به ایران آمدید تا در دادگاه حاضر شده و شهادت دهید؟
عیسی آزاده: من از مسئولان و فرماندهان سابق و مدیریت اجرایی تشکیلات تروریستی هستم.
قاضی گفت: آیا حاضر به شهادت هستید؟
عیسی آزاده گفت: بله.
قاضی به عیسی آزاده گفت: قبل از ادای شهادت باید شما را به چند نکته قانونی اطلاع دهم، اظهارات شما باید مطابق واقعیت باشد و هرزمان مشخص شود اظهاراتتان مطابق با واقع نیست برابر با قانون آیین دادرسی کیفری و قانون مجازات اسلامی تعقیب و مجازات خواهید شد. متوجه شدید؟
عیسی آزاده گفت: بله.
قاضی گفت: حاضر هستید شهادت دهید و سوگند یاد کنید؟
عیسی آزاده در پاسخ گفت: بله.
عیسی آزاده از اعضای جدا شده مجاهدین خلق ادامه داد: خدمت ریاست دادگاه، حضار محترم و برادران عزیز سلام علیکم. من عیسی آزاده هستم از فرماندهان و مسئولین و عضو هیئت اجرایی تشکیلات تروریستی رجوی بودم. من اخیراً بر حسب وظیفه و مسئولیتی که احساس میکردم برای ادای شهادت در این دادگاه حضور یافتم.
وی عنوان کرد: خدا را شاهد میگیرم که جز حقیقت کلامی را بر زبانم نیاورم. از اینکه این فرصت فراهم شد و توانستم در این دادگاه حضور پیدا کنم خدا را بسیار شاکرم. بنده این دادگاه را از طریق صفحات مجازی به طور کامل دنبال کرده و در جریان هستم و نسبت به اسامی و متهمین پرونده اشراف دارم و عمده آنان را دیده و میشناسم.
عضو جداشده از سازمان مجاهدین خلق افزود: آنچه که امروز در این دادگاه شهادت خواهم داد پیرامون واقعه دردناک هشت شهریور ۱۳۶۰ و شهادت رئیسجمهور محمدعلی رجایی و شهادت دکتر باهنر نخست وزیر است. لازم میدانم که پیشزمینهای را در این رابطه جهت اطلاع شما و بقیه حضار بیان کنم.
آزاده تصریح کرد: در تابستان ۱۳۶۸ در قرارگاه موسوم به اشرف در نزدیک استان دیالی در عراق من در ستاد اطلاعات به عنوان افسر اطلاعات تحت مسئولیت فردی به نام محسن سیاه کلاه معروف به صمد و تحت مسئولیت مسئول ستاد فردی به نام ابراهیم ذاکری معروف به صالح در تشکیلات حضور داشتم.
قاضی: چند سال داشتید؟
عیسی آزاده: آن موقع تقریباً ۳۰ سال داشتم. اعضای این ستاد جمعاً هشت نفر بودند. بعد از عملیات مرصاد کل سیستم و سازماندهی این تشکیلات تروریستی تغییر کرد، چون بخش زیادی از نیروها در نبرد کشته و مجروح شدند و بخش زیادی هم در واقع جدا شدند و به کشورهایی که آن موقع بود رفتند. به همین خاطر آنجا سازماندهی را به صورت لشگری کرده بودند.
وی افزود: هر کدام از این ستادهایی که من عضو یکی از آنها بودم مسئولیت سه تا از آن لشگرها را بر عهده داشت. ما اعضای ستاد آنجا هشت نفر بودیم. یکی از این افراد شخصی به نام باقر بود که من این فرد را به عنوان سوژه امروز توضیح خواهم داد و مخاطب قرار خواهم داد. دوم فردی بود به نام غلامرضا قهرمانی و فردی بود به نام حامد که فامیلیاش را متأسفانه فراموش کردم و فردی به نام محسن سیاه کلاه و فردی به نام بیژن غیبی که این افراد در حال حاضر تحت حمایت دولت آلبانی در قرارگاهی تحت عنوان موسوم به اشرف سه، هستند.
آزاد گفت: یکی دیگر از اعضای ستاد،اسمش کاوه مقصودی بود که در جریان حمله شعبانیه در قرارگاه اشرف این فرد آنجا کشته شد. امروز تمرکزم روی فردی است به نام باقر که احتمالاً اینجا شما اسمش را شنیدهاید.
قاضی: منظور شما از باقر کیست؟
عیسی آزاده گفت: من در ادامه برای شما توضیح خواهم داد. اگر اجازه دهید. باقر به لحاظ کاراکتر یک فردی بود که ظاهری کاملاً مذهبی بود و فرم و روش برگزاری موارد مذهبی او با ما کاملا فرق داشت.
عیسی آزاده عضو جدا شده از گروه مجاهدین خلق در ادامه گفت: در لایههای پایینتر هنوز خیلی آن موقع طلاق نداده بودند، بر حسب کنجکاوی همیشه سوال میکردیم که باقر کجاست؟ تا اینکه به من گفتند که هر کاری کردند باقر گفت من همسرم را طلاق نمیدهم، همسرم را دوست دارم و شخصا رجوی با او صحبت کرده، اما او کوتاه نیامد. با دستور رجوی پاسپورت جعلی برای او تهیه کردند، آنجا یک بخشی وجود داشت بهنام بخش قانونی، اما کارهایش غیرقانونی بود. بعد از اینکه برای او پاسپورت جعلی درست کردند شنیدم که او را به انگلیس فرستادند. اما دیگر از تابستان ۱۳۶۸ تا به امروز اسمی از مسعود کشمیری (باقر) برده نشد.
قاضی در ادامه پرسید در اظهاراتی که بیان کردید آیا مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو مسئولیت انفجار حزب جمهوری و انفجار دفتر نخست وزیری را پذیرفتند؟
آزاده گفت: وقتی که فرمان داد اعلام کرد وی را به عنوان برادر قهرمان مجاهد خلق معرفی میکنم، مسعود کشمیری کسی بود که دفتر نخست وزیری را فرستاد هوا، بعد مریم با او دیالوگ میکند و میگوید کیف را تو بردی؟ میگوید بله، در واقع کشمیری را به عنوان مجری و طراح عملیات معرفی میکند.
قاضی پرسید: وقتی به شخصی قهرمان مجاهد میگویند مراد و منظور چیست؟
آزاده گفت: در این تشکیلات تروریستی شاید سه نفر چنین لقبی داشته باشند، اولین فرد علی زرکش بود که بعدا مغضوب شد، دومین فرد مهدی افتخاری به نام ناصر که فرمانده عملیات فرار بزرگ از منظر ما و پرواز بزرگ از پایگاه ششم از نظر آنان که با خلبانی بهزاد معزی بود، مهدی افتخاری هم بعدها تبعید شد و به جایی رسید که در بیابانهای اشرف علف میخورد. در نشست ۴ هزار نفره کاری کردند که رکیکترین فحشهایی که حتی در قشر عادی جامعه هم مطرح نیست جلوی چند هزار نفر آدم به خودش میگفت.
وی ادامه داد: نفر سومی که به او لقب قهرمانی دادند باقر بود، در کل آدمهایی بودند که یک سری عملیات انجام میدادند و به آنها هم القابی میدادند. علت این امر این بود که اولا فرد را در شرمندگی قرار بدهند تا او جدا نشود، دومین علت این بود که به هر حال میگفتند این پرداخت را به او کردیم، اما او صلاحیت نداشت. در یک نشست خود ابراهیم ذاکری گفت در شب باقر بالاترین پرداختها از طرف رهبر به او شد ولی متاسفانه او نه ظرفیت داشت و نه فهم و شعوری داشت که بتواند اینها را درک کند.
آزاد گفت: باقر نمازش بسیار طولانی بود در صورتی که در تشکیلات نماز دو دقیقهای، سه دقیقهای بود و بعد سر نماز گریه و زاری داشت. این کار، این فرد را برجسته کرده بود، در اصطلاح تشکیلاتی بسیار در خود نهفته بود.
ما نمیدانستیم او چرا اینطوری است، چرا وضعیتش به این شکل است بعد هم به لحاظ تشکیلات امنیتی که آن جا وجود دارد کسی مجاز نبود پرسوجو کند. در نشستهای نوبهای که با ابراهیم ذاکری داشتیم گفتیم که وضعیت او نرمال نیست. ذاکری گفت که این گرایش راست، از نیروهای مذهبی است. زمان انشعابات داخل زندان در زمان قدیم به افرادی که مذهبی بودند راست میگفتند با گرایش مذهبی، البته او خود در جریان وضعیت بود ولی ما نمیدانستیم موضوع چیست؟
این عضو جدا شده سازمان گفت: یک مدتی گذشت یک روز ما را صدا کردند، گفتند که به زودی نشستهای انقلاب ایدئولوژیک برگزار میشود. منظور از نشستهای انقلاب ایدئولوژیک همان نشستهای طلاق اجباری بود. بعد به ما توضیح داده شد که نشست انقلاب ایدئولوژیک برای لایه اول که هیئت اجرای ارشد بودند برگزار شده و حالا نوبت شماست ولی معمولا زمان و مکان را نمیگفتند تا اینکه یک روز به ما گفتند نشستتان با خود مسعود است، هر سوال و هر کاری هست باید مستقیما به خودش بگویید.
وی گفت: چند جلسه که به این نشست رفتیم یک شب رجوی دیرتر و با تأخیر وارد سالن شد؛ یک سالنی بود که شاید ماکسیمم ظرفیت آن ۴۰ نفر بود که حدود ۱۰ تا ۱۵ خانم و حدود ۳۰ نفر هم مرد آن جا حضور داشتند.
این سالن چسبیده به دفتر مسعود بود و آن زمان محل استقرار رجوی در قرارگاه اشرف شمال استان دیاله شهر بغداد بود. سکوت خیلی وحشتناکی حاکم بود جو خیلی سنگینی بود بحث طلاق اجباری بود بعضا آن جا زن و شوهر هم حضور داشتند بسیار ادبیات وحشتناک و خیلی سخیفی هم آن جا مطرح میشد. به همین خاطر افراد وقتی آنجا میماندند به لحاظ کارکتر مثل یک جنازه بودند.
رجوی به همراه مریم قجر وارد شد جلو نشستند و اعلام کرد قهرمان مجاهد خلق، برادر مجاهد، مسعود کشمیری به نزد من پیش آید. این یک فرمان نظامی بود.
همه آدمها سر خود را این طرف آن طرف میکردند تا ببینند این مسعود کشمیری کیست که اینجا بوده و ما او را نمیشناسیم.
مسعود کشمیری کسی بود که در آن پروسهای که کار میکردیم محل استراحت او کنار ما بود یعنی ما یک جا بودیم.
قاضی گفت: شما با آقای مسعود کشمیری یک جا خوابیدید، یک جا کار کردید؟
این عضو جدا شده سازمان گفت: یک جا خوابیدیم، یک جا کار کردیم همیشه با هم بودیم.
قاضی پرسید: برای چه مدت؟
آزاده پاسخ داد: به مدت یک سال ما آن جا بودیم حتی میخواست به سالن برود من را صدا میکرد.
این عضو جدا شده سازمان مجاهدین خلق گفت: محل جلسه در سالن امام زمان که محل غذاخوری ما آن جا بود، من دیدم این فردی که کنار من نشسته سرش را پایین انداخته رعشهای بدن آن را گرفته به اضافه اینکه یک چیزهایی با خود تکرار میکند که مفهوم نیست. یک دفعه بلند شد رجوی دستش را به سمتش گرفت و گفت تو. باقر انتظار نداشت در نشست اسمش اعلام شود، چون از اول گفته بودند داستان عملیات و مجموعه آن سری است. ما همیشه در آنجا به او میگفتیم گردن شکسته، چون همیشه یک حالت خمودگی و وضعیت بسیار وحشتناکی داشت به محض آن که کنار میکروفن رفت آقای باقر سابق و مسعود کشمیری که آن جا اسمش اعلام شد گفت:برادر من را ببخش من را عفو کن من نفهمیدم، اشتباه کردم و اصطلاحات دیگری که در تشکیلات به کار برده میشد.
قاضی پرسید: اینها را به چه کسی گفت؟
عیسی آزاده گفت: اینها را مسعود کشمیری به رجوی میگفت. حالا اینکه اینها را چرا میگفت بعداً توضیح خواهم داد که چرا آن جا زیر گریه زد. گفت خواهران و براداران به شما معرفی میکنم برادر و قهرمان مجاهد خلق مسعود کشمیری، کسی بود که دفتر نخست وزیری را به هوا فرستاد.
وی ادامه داد: بعد مریم قجر شروع به صحبت کرد. مریم قجر به لحاظ تشکیلاتی و محتوای چیزی حالیاش نبود. فقط به عنوان یک مترسک کنار مسعود رجوی در نشستها مینشست ولی به لحاظ تشکیلاتی و به لحاظ سابقه مبارزاتی و به لحاظ سیاسی بسیار آدم کودنی بود. گفت که کیف را تو بردی؟ گفت بله خواهر. گفت در همان محلی که توجیه شده بودی آن را قرار دادی؟ باقر گفت: بله خواهر.
مریم قجر از باقر پرسید: میدانی چه کسی بمب را ساخت؟ باقری گفت: خیر خواهر.
قاضی پرسید: این صحبتهای مریم قجر با مسعود کشمیری بود که همه هم آن را میشنیدند؟
آزاده گفت: بله.
این عضو جدا شده سازمان گفت: مسئول کل سازمان بعد از رجوی، موسی خیابانی بوده که هم به لحاظ نظامی و هم تشکیلاتی، بالاترین سطح کارها را انجام میداده است. به عنوان مثال در یک عملیات ساده تروریستی مانند خمپاره زدن به دانشجویان جندی شاپور در اهواز، بعد از همه مراحل آمادهسازی، آن کسی که مهر تایید نهایی را بر آن میزند، مسعود رجوی بود و در دورانی که رجوی نبود و با بنی صدر فرار کرده بودند، کارها توسط این شخص صورت میگرفته است.
وی گفت: یک اصطلاحاتی در تشکیلات وجود دارد. برای مثال هر کسی براساس مسئولیت و کاری که داشت یک لقب میگرفت. آن شب در تشکیلات معروف به شب باقر شد، چون بعدا به عنوان یک اهرم قدرت در دست رجوی بود که در زمان لازم آن را متذکر شود. حال چرا باقر اینقدر از رجوی درخواست عفو و بخشودگی میکرد. چون این شخص چند ماه قبلتر درخواست جدایی از تشکیلات را داشت و ما هم خبر نداشتیم. اگر شخص سطح پایین هم درخواست جدایی میداد، هیچ کس خبر نداشت و نباید سوال میکرد. شاید در این رابطه ابراهیم ذاکری و صمد میدانستند که نامه را به رجوی داده بودند. به همین خاطر هم وقتی در مقابل رجوی قرار گرفت درخواست بخشش میکرد و باقر هیچ وقت نگفت که اشتباه کرده و فقط درخواست بخشش میکرد.
وی ادامه داد: دوم به این دلیل بود که افراد دیگر هم مشابه این شخص در تشکیلات تروریستی حضور داشتهاند و برای اینکه آنها بدانند اگر روزی لازم باشد اسرار آنها روزی علنی شود در آنجا رجوی ملعون به این صورت میخ را کوبید تا افراد حواستان باشد که اگر مشابه باقر در هر زمینهای که هستید، پایتان را از گلیمتان درازتر کنید شما هم همین خواهید شد. من مدت زیادی در حدود ۳۷ سال با آنها بودهام، از خیلی از گذرگاهها و تونلهای کاری بنا به مسئولیتی که داشتم عبور کردهام. خدا رو شاهد میگیرم که بنده به خواست خودم اینجا آمدم و هیچ اجباری در این کار برای من نبوده است.
این عضو جدا شده سازمان گفت: به هر حال اگر واقعا شیطان را در تصویر یک انسان بخواهیم مجسم کنیم، واقعا شیطان مجسم رجوی است که فردی ضد انقلاب و البته بسیار هوشیار است. کتابها و فیلمهای مستند زیادی علیه من نوشته و در اروپا دادگاهی نیست که از من شکایت نکرده باشد، حتی در فرانسه هم که برای سخنرانی رفته بودم نزدیک بود بنده را با چاقو ترور فیزیکی کند که با حضور پلیس به خیر گذشت. رجوی یک شیطان به تمام معنا بوده، نه دوست، نه رفاقت، نه اصول و نه چارچوب و نه اعتقاد به اسلام دارد.
آزاده ادامه داد: در دستگاه و دیدگاه رجوی یک اسلام من درآوردی وجود دارد که خارج از اصول فقه شیعه و منهای مرجعیت باید باشد، در این دستگاه مجتهد و بالاترین مرجع علمی و فلسفی شخص رجوی است. در نشستی که به نشست امام زمان معروف بود و در آنجا افرادی بودند سطح بالا و از زندانیان سابق که به رجوی میگفتند اگر امام زمان هستی، به ما بگو. حدود یک ماه و شاید کمتر یا بیشتر، باقر را از پیش ما به بخش روابط رادیو بغداد در مخابرات که سازمان امنیت صدام حسین بود، بردند. به همین خاطر به وی باقر روابط، هم میگفتند.
قاضی پرسید: شما نامی از محسن سیاه کلاه بردید؟ نقش ایشان چه بوده؟
آزاده گفت: مریم قجر از کشمیری پرسید تو میدانی این بمب را چه کسی ساخت، گفت؛ نه.
وی ادامه داد: صمد قبلا فرمانده لشکری بود به نام لشکر ۶۱. از همان اواخر سال۱۳۶۳ که بحث هم ردیفی و ازدواج مریم پیش آمده بود اینها به شدت با دار و دسته پرویز یعقوبی و سعید شاهسوندی و اکبر حیاتی حتی محمود عطایی و خیلی دیگر از افراد آن جا شاخ و شانه کشیده بودند. یکی یکی رجوی داشت این جا گوش اینها را میکشید. یکی از اینها که مریم این را بلند کرد، صمد بود، یعنی صمد حواست باشد. صمد هم، چون خیلی سرپیچی کرده بود و شاخ و شونه کشیده بود خواستند یک هشداری آن جا به او بدهند.
این عضو جدا شده سازمان گفت: رجوی هیچگاه مسئولیت عملیات هفتم تیر و هشتم شهریور ۱۳۶۰ را علنی بر عهده نگرفته است البته اشاراتی داشته به صورت جسته و گریخته ولی به صورت علنی این را صریحاً اعلام نکرده است.
وی گفت: به چه دلیل و چرا؟ رجوی از چه میترسد؟ چرا رجوی از بیان آن ترس داشت؟ در دستهبندی اقدامات تروریستی دو عملیات هفتم تیر و هشتم شهریور در زمره عملیاتهایی طبقهبندی میشوند که در صورت افشا و اثبات میتواند تهدید وجودی برای تشکیلات تروریستی رجوی در پی داشته باشد. سطح چنین عملیاتهایی از نظر خطر و تهدید وجودی برای تشکیلات تروریستی حتی قابل قیاس با عملیاتی مانند شهادت سپهبد صیاد شیرازی نیست. از اینکه این فرصت به من داده شد بسیار سپاسگزارم و هر سوال دیگری هم باشد در خدمت شما هستم و امیدوارم با شهادتی که امروز دادم بتوانم گوشهای از این جنایات نگفته و افشا نشده این فرقه را بیان کنم.
عیسی آزاده ادامه داد: اما مسئولیت من؛ بعد از عملیات مرصاد یک جمعبندی صورت گرفت به مدت طولانی، در آن جمعبندی گفته شد که دیگر ما با دستگاه پیاده و با آن سازمان رزم قبلی نمیتوانیم عملیات انجام دهیم بنابراین باید بخشی باید کار تحقیقاتی و مطالعاتی انجام دهند و بخشی هم آموزش نظامی و جنگ افزار ببینند. کل نیروها را با دستور صدام هماهنگ کردند آنها را از دستگاه پیاده به دستگاه زرهی بردند یعنی راننده و فرمانده تانک تربیت کردند و تمام خدمهای که برای هر جنگ افزاری ضروری است.
این عضو جدا شده سازمان گفت: با استفاده از عکسها و نقشههای هوایی و نقشههایی که استخبارات ارتش صدام در اختیار ما گذاشته بود ما آنجا ماکت تهیه میکردیم و ماکت میساختیم در واقع ما سرکار بودیم.وی گفت: بنابراین آن جا با توجه به آن شکست و ریزش نیروی شدیدی که پیش آمد، همواره در این تشکیلات در هر زمان و برههای که یک اتفاق، رخ میداد، نهایتا اعضا به سمت خودکشی میرفتند یکی از موضوعات بعد از عملیات فروغ جاویدان و عملیات مرصاد بحث آموزشها بود. کارمان از صبح تا شب این بود که دنبال راه رفعی برویم.
قاضی پرسید: آیا شما در عملیاتی حضور داشتید؟ چطور شما رها شدید؟
عیسی آزاده گفت: رهایی من داستانهایی دارد. من در سال ۱۳۷۳ عضو هیئت اجرایی بودم. بالاترین سطح در سازمان آن هم به خاطر تخصص بنده بوده است. به لحاظ آموزش آموزشهای تاکتیک برای تربیت فرمانده، ما در دانشگاه تکنیک در عراق تحت مسئولیت ژنرالهای عراقی آموزشهای تئوریک میدیدیم تحت عنوان دانشگاه ایران. ما سه نفر بودیم یک نفر به نام محسن نیک نامی که در اتفاق شعبانیه گفتند اسیر شده است و دیگری سید ابراهیم موسوی که ویلچرنشین شده است و در آلبانی است. من سال ۷۳ در قرارگاه اشرف زندانی شدم. دلیل زندانی شدنم هم این بود که در این سال میزان نارضایتی از فرقه بسیار زیاد شد افراد زیادی بودند که اعلام میکردند میخواهند از سازمان جدا شوند.
وی ادامه داد: یک بخش از اینها افرادی بودند که اینها را از اردوگاههای صدام آورده بودند، یک بخشی هم از اسیرانی بودند که خودشان در جبهه گرفته بودند. آن اسیرهایی که از اردوگاه صدام آورده بودند یک کد به نام RD داشتند یعنی رزمنده داخله و آن افرادی که از اسیرهای خودشان بودند کد RP داشتند یعنی رزمندگان پیوسته. اینها خسته شده بودند و توان نداشتند و عمدتا درخواستی میدادند یک سری افراد هم از خارج آمده بودند یک بَلبشویی در تشکیلات ایجاد شده بود. برای اینکه رجوی جلوی این اعتراضات را بگیرد آمد یک فیلی هوا کرد دو یگان تأسیس کرد در یک نقطهای از ضلع شرق قرارگاه اشرف در عراق به نام آموزش نامنظم، بعد افرادی که به آنها شک امنیتی داشتند به آن جا میبردند و به آنها میگفتند شما اینجا بمانید بعدا ما به شما آموزش میدهیم.
وی در ادامه گفت: این افراد بهصورت شبانه توسط تیمهایی که مربوط به بخش امنیت و پرسنلی بودند (شامل نریمان، مختار جنت، اسدالله مسنا و مظلومی که رئیسشان فردی بود بنام عادل بود) آورده میشدند و به آنها میگفتند که هرچه دارید در کیسه زباله بریزید و بروید فلان مسئول کارتان دارد.
دو محل به عنوان زندان به تمام معنا بود، شامل اتاقهایی در ابعاد ۶ در ۴ که در داخل قلعهای بنام نهصد که در قدیم برای صدام بود، یک عدد سرویس بهداشتی داشت.
آزاده ادامه داد: وقتی من این موضوع رو فهمیدم اعتراض کردم که چرا ما اینکار را انجام میدهیم و ما چه ستاد آموزشی هستیم که از این جریان مطلع نیستیم. آن زمان مسئول ما فردی بود بنام افسانه شاهرخی (مسئول ستاد آمورشی) که من را صدا کرد و گفت این موضوعات به تو ربطی ندارد و وارد این مسائل نشو. من گزارشی نوشتم و آن جایی که محل نگهداری موقت این افراد بود نزدیک ستاد ما بود و من اینها را میدیدم و آدمهایی که آنها میبردند، زندانبان و شکنجهگر بودند.
وی گفت: تا اینکه در یک شب شخصی بنام محمود قائمشهر (که به خاطر بیماری فوت کرد) و جهانگیر آمدند و با من صحبت کردند که باید پیش خواهر سوسن (عذرا علوی طالقانی مسئول رئیس ستاد) برویم که فکر کنم اون هم مرد. در راه که میرفتیم مسیر ماشین را عوض کردند و جایی رفتیم که فردی بود بهنام سیگارودی که در تشکیلات، خود رجوی او را فاضل ۰۰۷ صدا میکرد. عینک سیاه میزد و عضو سیستم امنیت بود و توهم زده بود که مامور ۰۰۷ هست. یک برگهای در آنجا جلوی من گذاشتند که در آن چند خط نوشته بود شامل اسم و مشخصات من و اینکه من برای نفوذ در ارتش آزادی بخش و تشکیل سازمان مجاهدین خلق توسط وزارت اطلاعات استخدام و فرستاده شدهام. من این را که دیدم، برگه را پاره کردم، چون اصلا واقعیت نداشت و یک کشیده هم در گوش آن فرد زدم. حدودا هفت، هشت نفر در آنجا بودند که من با آنها درگیر شدم، حتی با چاقو من را زدند و بالاخره از هوش رفتم. به هوش که آمدم خود را در یک سلول انفرادی در جایی که بنام سه راهی چهارصد معروف بود و پانسمان شده دیدم.
عیسی آزاده ادامه داد: ما را از اینجا بردند و وارد جایی کردند و گفتند تمام لباسهایتان را کامل خارج کنید و چشمبند و دستبند زدند و داخل اتاق انداختند. شخصا به جز درگیری اولی که داشتم، شکنجه دیگری نشدم ولی آه و نالههای زیادی شنیدم و حتی میدانم یکسری افراد از جمله قربانعلی ترابی در آنجا کشته شدند. بعد از این واقعه یک روز من را صدا کردند و گفتند باید به بغداد برویم، آنجا فضایی مانند دادگاه بود و افرادی از جمله مسعود، مهدی ابریشم چی، عباس داکانی، احمد واقف که فامیلیش براهین بود، سوسن، رقیه عباسی، مهوش سپهری معروف به نسیم و محبوبه جمشیدی معروف به آذر در آنجا بودند.
وی گفت: در حدود یک ماه با باقر هم اتاق بودم ولی با وی صحبتی نداشتم. چون به ما گفته شده بود نه چیزی دیدیم و نه چیزی شنیدیم. بعد از آن نشستی که آنجا بودیم، توسط ابراهیم ذاکری که دست راست رجوی بود، ما رو توجیه کرده بودند. فکر میکردند باقر بعد از گذشت زمان از درخواست خود عقب مینشیند و به همین دلیل او را در انفرادی نگذاشته بود و همچنین ما در جایی بودیم که ایزوله و مقرِ رجوی بود. دو لایه پست بازرسی داشت. در کل باقر هیچ صحبتی نمیکرد و اهل حرف نبود. با توجه به وضعیتی که داشت قطعا توجیه شده بود که نباید مطلقا چیزی بگوید. فکر میکنم یکی از افراد متخصص در این رابطه، محسن سیاه کلاه بوده است. باقر به لحاظ سابقه تحصیلی، هیچ گونه تخصصی نداشته و فقط مسئول حمل ساک بوده است.
این عضو جدا شده سازمان گفت: اینکه ساک در چه نقطه و در چه جایی قرار بگیرد توسط شخص دیگری مانند محسن سیاه کلاه مشخص میشد. پروسههایی داشتند مانند اینکه در کردستان نیروهایی در کنار جاده برای ارتش و سپاه میگذاشتند و یا عملیاتی بود به نام عملیات نامنظم و در نقاط مرزی که در آنجاها بمب میگذاشتند.
وی افزود: خودم میدیدم این بمبها رو چه کسی میساخت و در موقع آزمایش هم خود فرد بمبساز باید حضور مییافت و نتیجه کار را میدید و سپس تایید نهایی را میداد. چون قبلا اتفاق افتاده بود که بمب عمل نکرده بود. خود شخص بمبساز (محسن سیاه کلاه) به صورت حضوری و به همراه کشمیری در دفتر نخست وزیری آمده و بازدید کرده بود. این موضوع به واسطه شکاف امنیتی که رخ داده بود، صورت گرفت.
این عضو جدا شده سازمان گفت: محسن سیاه کلاه یک دوره در لشکر ۶۱ فرمانده من بود و بسیار با هم دوست بودیم. راجع به همه چیز صحبت میکردیم ولی برای برخی از موضوعات از جمله عملیاتی که در داخل صورت میگرفت (حزب جمهوری)، مرز ساخته بودیم و حرفی نمیزدیم. هر وقت در این مورد سوال میکردم او انکار میکرد و میگفت اطلاعی ندارم.
وی افزود: کلا افرادی بودند در تشکیلات که کارهای عجیب و جنایات زیادی انجام داده بودند و کار خدا بود که به عذاب وجدان دچار میشدند. برای مثال جواد غدیری که از نفرات آموزش بود و باهم خیلی رفیق بودیم. الان هم هست و مثل آدم روانی بود و با خودش صحبت میکرد و یا فردی بنام حسین ابریشم چی که در عملیات شعبانیه کشته شد. آن فرد هم عدم تعادل داشت و در آخر کار هم در تشکیلات، ردهاش را گرفته بودند و از هیئت اجرایی به عنوان مسئول نهاد (مسئول ۱۰، ۱۵ نفر) تنزل پیدا کرده بود.
قاضی پرسید: محسن سایه کلاه اصلاً راجع به انفجار حزب و یا دفتر نخست وزیری کلمهای حرف زده؟
عیسی آزاده گفت: فقط همان شبی که نشست باقر بود، آنجا سوال کرد.
قضای پرسید: گفت چه کسی بمب را ساخته؟
آزاده گفت: نمیدانم. آنجا صمد سوال کرد.
قاضی گفت: پس علی رغم اینکه این محسن سیاه کلاه یا معروف به صمد مکرراً نزد شما این کار را انجام داده بود مریم قجر در آن جمع وی را بلند میکند و میگوید ایشان؛ و او هم از ترس سکوت میکند.
عیسی آزاده: بله. فکر کنم از آن جلسه فیلم هم گرفته شده. آن فیلم را ندارم.
قاضی گفت: شما باز بعد از این شب واقعه با صمد یا محسن سیاه کلاه صحبت کردید؟
عیسی آزاده: راجع به این موضوع؟
قاضی: بله.
عیسی آزاده: خیر.
قاضی: آیا بلندکردن صمد توسط شما در واقع یک نوع هشدار از جانب شما بوده که از سازمان نباید جدا شود؟
عیسی آزاده: صد در صد، بدون تردید.
قاضی: چرا؟
عیسی آزاده گفت: در پروژه افراد هم ردیفی بودند که مخالف مریم بودند. مریمی که سطح تشکیلاتیاش پایین وبه عنوان آبدارچی فیروزه بنی صدر و رجوی بود یک دفعه هم سطح آنها شد. مریم همسر مهدی ابریشمچی بود یک دختری هم داشت به نام اشرف، ولی به خاطر اعتماد او به عنوان آبدارچی گذاشته بودند در واقع مسئول آنجا معروف به آبدارچی بود.
قاضی: یعنی مریم قجر معروف به آبدارچی بود؟
عیسی آزاده گفت: بله. خودش هم این مطلب را بارها گفته بود گفته من کلفت و خدمتکار بودم.
قاضی گفت: این جدا شدن اتفاقی بوده یا به دستور مسعود رجوی؟
عیسی آزاده: بله، بله. جدا شدن خیلی از افراد که آن موقع آنجا بودند. سردسته آنها پرویز یعقوبی بود؛ که پرویز یعقوبی الان زنده است و من خودم بسیار اصرار کردم ولی هرچه به او گفتم حاضر نشد بیاید بعد از آن هم که دیگری علی زرکش بود که سر این موضوع اعتراض کرد. خیلی افراد دیگری هم بودند؛ محمود عطایی، اکبر حیاتی بود، سعید شاهسوندی بودند.
قاضی: کسی که آموزش ساخت بمب را میداد معمولاً همین آقای محسن سیاه کلاه بود؟
عیسی آزاده: آنجا یک نفر را تربیت میکردند در کل در این تشکیلات فقط یک نفر را توانستند تربیت کنند که از نظر فنی در این سطح باشد.
با دستور قاضی مقرر شد شاهدی از اعضا جدا شده سازمان مجاهدین خلق سندی را با عنوان اسناد پرونده به دادگاه ارائه کند.
شاهدی از اعضا جدا شده سازمان درباره فرقهگرایی اظهار کرد: بحث فرقهگرایی در سازمان یک بحث خلقالساعه نیست و یک روند تدریجی است و به تدریج انسانهایی را آن قدر تغییر میدادند که همه چیز را باید از سازمان دریافت میکردند هر چند که افراد آگاهی داشتند. اینکه در زندانی به سر میبریم هیچ وقت احساس ناراحتی نداشتیم و من تنها زمانی به این احساس رسیدم که قرارگاه اشرف به کمپ آمریکایی رفتم. در کمپ آمریکایی تعجب میکردم که من واقعا ۲۰ سال در قرارگاه بودم بدون اینکه احساس ناراحتی کنم این سوال مهمی است و بحث فرقهگرایی در مورد سازمان بحث عمیقی است و آدمها با پوست و گوشتشان استثمار ذهنی و جسمی را احساس میکنند.
وی افزود: سازمان با توجه به ایدئولوژی که داشت همیشه به دنبال هویت سازی بود و همیشه میخواست انسانها و اعضای سازمان را مستقل از سایر جوامع بشری تلقی کند و زمانی که اعضا کلماتو اصطلاحات را میشنیدند در درون به آنها اقناع دست میداد مثلا به یکی قهرمان مجاهد خلق میگفتند.
قاضی گفت: شما با چه نیتی به سازمان ملحق شدید؟
شاهدی از اعضا جدا شده سازمان بیان کرد: با افکار آرمانگرایی و ایدهآلیستی به سازمان ملحق شدم پس از انقلاب زمانی که سازمان در دانشگاهها نماز جماعت برگزار میکرد و خانمها با حجاب در کنار مردها نماز میخواندند ما خیلی انگیزه میگرفتیم. در واقع ما مغفول ظاهرسازیهای سازمان قرار گرفتیم ولی از ماهیت هیچ اطلاعی نداشتیم. پس از انقلاب فضایی ایجاد شد که در هر خیابان ۱۰ الی ۱۵ حزب و گروه را میدیدید که روزنامه میفروختند و آدمها به راحتی جذب این گروهها میشدند و من هم به لحاظ افکار ایدهآلیستی و آرمانگرایی که داشتم که جذب سازمان شدم بدون اینکه از ماهیت سازمان اطلاعاتی داشته باشم.
قاضی سوال کرد: تحصیلات شما چیست؟
وی پاسخ داد: کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه پیام نور تهران غرب هستم البته در ترکیه نیز دانشجو رشته مکانیک بودم که به دستور سازمان ترک تحصیل کردم و به عراق رفتم.
شاهدی دیگر به صورت غیرحضوری به بیان شهادت خود در دادگاه پرداخت و قاضی در ادامه بیان کرد رسانهها میتوانند اظهارات شهود را بدون ذکر نام شهود منتشر کنند.
در ادامه یکی دیگر از اعضای جدا شده از سازمان که درخواست داشت نامش فاش نشود در جایگاه قرار گرفت و قسم یاد کرد که جز حقیقت را بیان نکند.
قاضی در ابتدا از وی پرسید چند سال در سازمان عضو بودهاید؟ وی گفت: مجموعا ۲۳ سال در سازمان بودم، اما به واسطه اینکه سنم کم بود ۱۸ سال آن را در تشکیلات بودم، در سن ۱۱ سالگی توسط خانواده به آنجا رفتم و در سن ۱۶ سالگی وارد تشکیلات شدم و اکنون ۱۸ سال است که از سازمان جدا شده و در ایران هستم.
وی در پاسخ به سوال قاضی که چه جایگاهی درسازمان داشتهاید گفت: سال ۶۳ سال در پایگاهی در بغداد بودیم آن زمان رجوی هنوز فرانسه بود و به بغداد نیامده بود.
این عضو جدا شده در پاسخ به این سوال قاضی که آیا پدر و مادر شما هم از اعضای سازمان بودهاند گفت: مادرم از اعضای سازمان بود کماکان نیز فکر میکنم هستند، پدرم نیز بعدها پیوست آن موقع زندان بودند و بعد از آزادی به سازمان پیوست، اما اکنون از آنها اطلاعی ندارم.
وی گفت: در سال ۶۳ در پایگاهی بودم آن موقع پایگاه مقر فرماندهی عراق بود، عباس داوری با نام مستعار رحمان مسئول این پایگاه بود، در آن پایگاه مدرسهای تاسیس کرده بودند که میرفتم و شبها به پایگاه بر میگشتم آنجا. باقر آنجا بود و در موقعیت دفتر رحمان فعالیت داشت یک اتاق بود که در آن نشسته و ظاهرا به زبان عربی هم مسلط بود و در ارتباطاتی که با استخبارات عراق داشت در فعالیتها از او استفاده میکردند.
این عضو جدا شده سازمان گفت ما در این پایگاه بودیم و بعد از این کلا پادگان جمع شد و به مقر سازمان که آپارتمان ۴ طبقهای بود همه به آنجا منتقل شدند تا آن زمان وی را به اسم قادر میشناختند و نکته دیگری از وی نمیدانستند. بعد از این دیگر او را ندیدیم تا اینکه سال ۷۵ نشستی در فرانسه بود و مریم رجوی آن را برگزار کرده بود و از وی دعوت کرده بودند تا در آنجا صحبت کند که خیلی هم ظاهر خوبی نداشت و بعد از آن دیگر خبری از او نداشتم و نمیدانستم که او همان کشمیری است.
وی ادامه داد: سال ۸۵ که از سازمان جدا شدم، آمریکاییها یک مقری را درست کرده بودند که به آنجا رفتم با دوستان دیگری که در این مقر بودند در حال تماشای تلویزیون بودیم که حرف ۸ شهریور پیش آمد و گفتند کار کلاهی بوده و کلاهی همان باقر است و اینجا متوجه شدم باقر همان مسعود کشمیری است. دوستان میگفتند که ایشان است. بعدها نیز که عکس ایشان را در فضای مجازی دیدم متوجه شدم که صد درصد خود اوست. انفجار دفتر نخست وزیری را به کرات از زبان خود مسعود رجوی شنیدیم در نشستهای عمومی که حضور داشت و بارها انفجار ریاست جمهوری و نخست وزیری را مطرح کرده بود. میگفت این کار ما بوده است. مسعود کشمیری همان باقر است و در انفجار هم دست داشته و من میخواستم در این باره شهادت دهم.
قاضی گفت: شما با کشمیری صحبت کرده بودید؟
شاهد گفت: خیر من با وی صحبت خاصی نداشتم و سن من خیلی کم بود ولی معمولا زیاد با کسی صحبت نمیکرد.
قاضی گفت: سمتتان چه بود؟
شاهد گفت: من انباردار سلاح و مهمات ساختمان مرکزی بودم.
قاضی: مادرتان چه میکرد؟
شاهد گفت: ارتباط خانوادگی نداشتیم و همیشه جدا بودیم و شاید آخر هفته میتوانستیم دیدار خانوادگی داشته باشیم. در سال ۷۰ به بعد بحث انقلاب ایدئولوژیک شکل گرفت و اساساً حتی همان دیدارهای هفتگی از بین رفت. در یک جلسهای شاید یک شامی دعوت میکردند تا یکی دو ساعت کنار هم باشیم و فقط همین حد بود.
شاهدی از اعضا جداشده سازمان مجاهدین خلق گفت: زمانی که من از آنجا خارج میشدم مادرم فرمانده یکی از محورها بود و طبق خبری که پس از آن من دارم توسط کسانی که جدا شدند و در خارج هستند، مادرم به شدت تحت غضب قرار گرفت و از مسئولیتهایش خلع شده و در جلسات برنامه تلویزیون اصلاً حضور نداشت برخی مواقع شک میکنم که احتمالاً سر به نیست شده است، چون اصلا وجود ندارد.
قاضی گفت: چند نفر دیگر مانند شما از کودکی در سازمان بودند؟
وی پاسخ داد: حقیقتاً آمار دقیق نمیتوانم ارائه کنم ولی حدوداً ۷۰۰ نفر بودند و سیستم سازمان بدین صورت بود که نمیگذاشتند کسی ارتباط خانوادگی داشته باشند و ارتباط خانوادگی را یک نوع ایجاد زندگی، زندگی طلبی و گرایش به زندگی قلمداد میشد.
قاضی سوال کرد: آیا کسی کمتر از سن ۱۲ سال در سازمان بود؟
شاهدی از اعضا جداشده سازمان مجاهدین خلق گفت: در عملیات فروغ جاویدان یا همان مرصاد دو نفر که سن آنها زیر ۱۵ سال بود محمدعلی و فریده را با شروع برنامه آمادهسازیها از مدرسهای که بودند بیرون آوردند و سلاح به دست آنها دادند و روانه میدان جنگ کردند که هر دو آنها کشته شدند. کسانی که در یک موقعیتی بزرگ میشوند اساساً تحت سیطره آموزشها و تعالی آن سیستم هستند و زمانی که من آنجا بودم هیچ وقت نمیتوانستم یک تاریخی را برای پیوستن و ورود به سازمان برای خود قلمداد کنم من هیچ وقت انتخاب نکردم رفتم و آنجا بزرگ شدم. ارتباط ما با دنیای بیرون کلاً قطع بود ما فقط به در و دیوارهایی که برای ما درست کرده بودند محدود شده بودیم.
وی ادامه داد: زمانی که به تشکیلات رفتیم همیشه در اشرف بودیم و از آنجا خارج نمیشدیم. حتی زمانی که میخواستیم از یک مقر خارج شویم و به مقر دیگر برویم همه چیز کنترل شده بود و ارتباط پنهانی وجود نداشت تا من با مادرم ارتباط داشته باشم.
قاضی گفت: معمولا سازمان از بچهها و امثال شما در چه اموری استفاده میکرده و میکند؟
وی پاسخ داد: بسیاری از بچهها را در سال ۷۰ از پدر و مادرشان جدا کرد و به کشورهای خارج فرستاد تا میان هواداران سازمان پخش شوند و بسیار از آنها سوءاستفاده شد.
وی گفت: در خود اشرف سو استفاده جنسی داشتیم مواردی که سنشان کم بود مورد تعرض قرار میگرفتند من خودم شنیدم کسی را مورد تعرض قرار داده بودند.
قاضی از وی پرسید اطلاعی در مورد انفجار دفتر نخست وزیری دارید؟
وی گفت: در مورد این موضوع اطلاعاتی ندارم در آن موقع در موقعیتی نبودهام که بتوانم اطلاعی کسب کنم.
وی در ادامه در پاسخ به سوال قاضی در مورد اینکه آیا خواهر و برادر دیگری هم در آنجا دارید، گفت: بله یک خواهرم دارم که از کودکی آنجا بود، اما هنوز هم هست که از سرنوشت او نیز خبری ندارم.
قاضی از وی پرسید آیا شما فرار کردید یا با تمایل به صورت عادی جدا شدید؟
وی گفت: طی چهار سال تلاش میکردم که جدا شوم، چون احساس میکردم به شدت از من سوء استفاده میشود. من درخواست میکردم که جدا شوم آنها با ۱۰ تا ۲۰ نفر از مسئولین در ۲۴ ساعت نشست میگذاشتند و من را قانع میکردند تا بمانم، در مرحله آخر موفق شدم آنها را به این نقطه برسانم که دیگر مرا رها کنند و کاری نداشته باشند.
وی ادامه داد: در لحظه آخر احمد واقف تلاش داشت من متنی را امضا کنم و بگویم که نفوذی هستم در هر صورت آنها موفق شدند که من را بزنند که از آنجا خارج شوم تقریبا نزدیک بین ۱۰ تا ۲۰ روز در ساختمانی قرنطینه بودم و با کسی ارتباط نداشتم، اسفند ۸۵ درخواست دادم که برگردم ایران و به صلیب سرخ درخواست دادم و وقتی صلیب سرخ در ارتباط با دولت ایران درخواست من را مطرح کرد دولت ایران این موضوع را پذیرفت که بدین ترتیب از طریق وزارت خارجه به طور قانونی به ایران برگشتم.
در ادامه ابراهیم خدابنده در جایگاه حاضر شد و به عنوان شاهد سوگند یاد کرد که جز حقیقت چیزی را نگوید.
وی گفت: چون صحبت تخلیه تلفنی مطرح شد به سراغ متهم هادی روشن روان که مسئول بخش اخباری سازمان مجاهدین خلق معروف به هوشنگ اخباری بود میروم، او مسئول بخش اخبار و وظیفه صفحه که پایگاهی در آلمان داشتند و حدود ۱۳ نفر بودند را بر عهده داشت و یکسری آموزشها از جمله آموزش اطلاعات را دیده بودند. آنها میگفتند اطلاعات مثل آجرهایی است که وقتی کنار هم قرار میگیرد پردازش اطلاعات انجام میشود.
خدابنده با بیان اینکه سازمان با همه سرویسهای اطلاعاتی اروپایی ارتباط داشت، گفت: من مدتی مسئول سوئد بودم و جلساتی داشته و حتی سفارشهای در این موارد وجود داشت باید اطلاعاتی به همین هوشنگ اخباری منتقل میکردم و او هم میگفت که به من فرصت دهید تا طراحی کنم و بتوانم اطلاعاتی به دست بیاورم. در آموزش میگفتند که تخلیه تلفنی اینطور نیست که یک تخلیه کنیم و همه چی دستمان بیاید، ممکن است در یک تماس اطلاعاتی بگیرید که آن زمان به درد نمیخورد ولی برای تماسهای بعدی همان اطلاعات میتواند اعتماد را جلب کند. مثلا با یک نماینده مجلس تماس میگرفتند از هفته قبلی یک چیزهایی میگفتند که طرف اعتماد میکرد حتی مثل یک روحانی برای جلب اعتماد صحبت میکردند. تابلوهایی زده بودند و روی آن نوشته بود اطلاعات در حد ضرورت یعنی هیچ کس حق ندارد بیشتر از آن چیزی که ضرورت دارد سوال بپرسد و یا دنبال جستجوی اطلاعات باشد، حتی اکنون که کسانی که از سازمان جدا شده اند صحبت میکنم هیچ کس جرأت ندارد بپرسد مثلا مسعود رجوی اکنون کجاست؟ زنده است؟
ابراهیم خدابنده شاهد اخر گفت: در عراق هم که بودیم باز هم بحث اطلاعات و ارزش آنها بود. بیشتر ماموریت هایم خارج از ایران بود. اما ما را برای نشستها میبردند و وقتی به عراق میرفتن نوار این نشستها را برای ما میگذاشتند و از صبح تا شب مینشستیم و این نوارها را نگاه میکردیم. از جمله همان نشستی که باقر در آن حضور داشت.
وی گفت: بعد یک بار ما را به گردان عراقی بردند و افراد سازمان را با لباس عراقی به آنجا بردند و لباس جندی به من پوشانده بودند و بعد گفتند کسی که لباس جندی دارد باید سیاه باشد به همین دلیل لباس افسری تنم کردند. آنجا سازمان اتاقی در گردان فکه داشت و دستگاههای شنود داشتند و تمام صداهای نیروی انتظامی ارتش را در آنجا گوش میدادند افرادی بودند که قبلا در نیروی انتظامی و ارتش بودند و بعدها به سازمان پیوسته بودند.
وی گفت: مصطفی بنی هاشم سرگرد ارتش ایران بود و درآنجا به ما آموزش میداد و حتی فرم لباس هم پیگیری میکرد که چطور باشد و هر روز اینها روی کاست ضبط میشد و پردازش میشد و بولتن شده و ترجمه میشد و به مسئول استخبارات داده میشد و وقتی به رمز صحبت میشد همه این رمزها را میدانستند. فردی به نام اسد رمزگشایی میکرد. وقتی رمز عوض میشد به فاصله کمی رمزها را عوض میکرد و هر شب بولتنی به استخبارات میداد و اینها بیشتر تحت مسئولیت مهدی قرایی متهم شماره ۷ انجام میشد که از فرماندهان ارتش بود.
خدابنده گفت: مهدی قرایی یک مدت به ما آموزش تاکتیک میداد و اینها به ما فنون را آموزش میدادند و سبکها را به ما آموزش میدادند. سبکی بود که هیتلر برای ۶ روزه برای فتح فرانسه استفاده کرده بود که آن را ارتقا دادیم و برای عملیات فروغ جاویدان ۲ میخواستند استفاده کنند در عملیات فروغ جاویدان یک هم که پاتک آن در مرصاد برای تسخیر کرمانشاه استفاده شد. عملیات فروغ قرار بود در پاییز انجام شد، اما چون ایران قطعنامه را پذیرفت اینها زودتر عملیات را انجام دادند.
وی افزود: قرار بود کرمانشاه را تصرف کنند و آنجا را به عنوان سکو قرار دهند و اگر میخواستند کرمانشاه را پس بگیرند عملیات در این منطقه مستلزم کشته شدن افراد زیادی از مردم عادی میشد که بعداً من چند مقاله نوشتم مقایسه تطبیقی فروغ جاو یدان با اشغال موصل در عراق و بعد در سوریه که توسط داعش صورت گرفت با آموزشهایی که در سازمان میدادند مشابهتهای زیادی داشت و غیر کلاسیک بود و به شکلی پیش میرود که ارتش کلاسیک نمیتواند در مقابل آن پیش برود و به سرعت وارد جنگ میشوند.
ابراهیم خدابنده گفت: یکی این بود که از جاده اصلی میرفتند و قاطی مردم میشدند حد فاصل قصر شیرین و اسلام آباد و سرپل ذهاب ماشینهای عادی هم در جاده بودند و شهروندان عادی و ماشین هایشان در بین اعضای سازمان بودند و میآیند و هواپیماها که میآمدند نمیتوانستند بمباران کنند از ترس اینکه مردم عادی هم صدمه ببینند.
قاضی گفت: یعنی یکی از ارکان عملیات فروغ جاویدان تاکتیک استفاده از نیروی غیرنظامی به عنوان سپر انسانی است؟
ابراهیم خدابنده گفت: دقیقا. داعش هم از این تاکتیک استفاده میکرد و وقتی خواستند موصل را از آنها پس بگیرند، نمیتوانستند داعش را بمباران کنند. از آن طرف ایجاد رعب و وحشت بدین ترتیب که مزرعهها را آتش زده و گاو و گوسفندان را میکشتند و ۲۷ نفر از استان گیلان اضافه شدند و اسرا را آوردند در حیاط بیمارستان تیر باران کردند و ترس ایجاد میکردند. اینها را مهدی قرایی به عنوان تاکتیکهای نظامی آموزش میداد. از زرهیهای چرخدار استفاده میکردند؛ و به این شکل وارد شدند. محمد محدثی متهم ردیف ۱۴ مسئول روابط بینالملل که مسئولیت ارتباط با سرویسها برعهده او بود. ملاقاتهایی با او داشتم در یک دیدار که با مقامات سرویسهای اطلاعاتی انگلیس بود که یک سری اطلاعات از ما میخواستند و میگفتند شما با صدام حسین رفتید. او هم به آنها پاسخ داد، ما زمانی به عراق رفتیم که او محبوب غرب بود و بعد اوضاع چرخید و دست غرب را گاز گرفت و بعدا در کتاب ارتش خصوصی صدام نوشته است که آمریکاییها آمدند و مأموریت داشتند که عراق را تحویل صدام دهند و بعد که صدام سقوط کرد تحویل ترکی فیصل دادند.
وی ادامه داد: در این روابط بخشی بود که به آن دیپلماسی عربی میگفتند و مسئول آن زاهدی بود که اسمش در میان متهمان نبود ولی کشورهای عربی ملاحظه داشتند که ارتباطاتشان لو نرود مثلا با کویت و سعودی و اردن و الجزایر ارتباطات قوی داشتند. ما ارتباطی با سفیر کویت در لندن داشتیم از اول تا آخر میگفت عکس نگیرید و اسم ما را جایی نگویید.
وی گفت: متهم ردیف ۱۶ معروف به یاسر که من مدتی تحت مسئولیت وی بودم و مسئول مالی بود و من مسئول دبی بودم و مسئول هامبورگ بودم و تجارت فرش و قطعات یدکی داشتیم و اجناس فیک را در دبی بستهبندی میکردند و روانه ایران میکردند و تجار ایرانی در دبی با ما ملاقات میکردند و نمیدانستند ما کی هستیم و این اجناس را با بستهبندی بنز تحویل میگرفتند و به ایران میآوردند.
ابراهیم خدابنده از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق اظهار کرد: زمانی که در رابطه با امور کار داشتم دو نفر بیجهت به همراه من میآمدند، چون ضابطه این بود که حتماً سفر باید سه نفره باشد و اینها باید در ملاقات باشند ولی این شخص تنها کسی بود که به تنهایی به سوئیس سفر میکرد و حسابهای بانکی رجوی در سوئیس در اختیار این شخص قرار داشت. مهبود عطایی از فرماندهان ارتش بود یک سری از این افراد مانند مهبود عطایی مسئول آموزش در ارتش بود که یک سری آموزشها را نیز به ما میداد.
وی افزود: من یک جمله از این شخص شنیدم که تکاندهنده بود و از قول رجوی میگفت که شما وقتی از مرز ایران پای خود را این طرف گذاشتید به هر کسی که رو به رو میشوید دشمن است. بعد میگفت که تیمهای عملیاتی که به داخل میفرستیم میگویند که ما در مسیر به چوپان برخورد میکنیم که این چوپان ما را میبیند این احتمال دارد که بعداً به یک پاسگاه اعلام کند که این چنین افرادی رفتند و کسانی به دنبال ما بگردند بنابراین خوب است که این افراد را به یک درختی ببندیم و در راه برگشت آنها را باز کنیم ولی رجوی گفته که این چه کاری است این فرد هم دشمن بوده و همان جا طرف را بکشید.
قاضی گفت: یعنی شما مدعی هستید که مسعود رجوی به تمام اعضای سازمان که وارد خاک ایران شدند دستور قتل تک تک ایرانیها را صادر کرده است؟
خدابنده بیان کرد: بله این را بعداً افراد دیگری که در ایران من دیدم و تیمهای عملیاتی بودند، دستگیر شدند زندان رفته محاکمه شدند و بعداً آزاد شدند و برخی نیز به خارج رفتند آنها نیز میگفتند این طرف مرز همه دشمن هستند به هر کس که برخورد کردید باید همانجا آن را به قتل برسانید تا امکان این را نداشته باشد که به جایی برود و بگوید.
وی ادامه داد: مهدی ابریشمچی متهم ردیف ۴ مسئول روابط خارجه بود. روابط خارجی در سازمان یک بخش بود و روابط بینالملل یک بخش دیگر و کاملاً متفاوت بود مسئولیت روابط خارجی فقط ارتباط با عراق بود مجاهدین خلق حق نداشتند با وزارت خارجه عراق و هیچ دستگاه دیگری ارتباط بگیرند و فقط ارتباط آنها باید با استخبارات یعنی اطلاعات ارتش عراق بود حتی با مخابرات که دستگاه اطلاعاتی عراق بود ارتباط چندانی نداشتند مثلاً باقر روابط، نیز مدتی در آنجا بود باقر روابط یا همان مسعود کشمیری از قرار معلوم سابقه حوزوی داشت و مذهبی بود و به عربی نیز آشنا و مسلط بوده بنابراین او را آنجا گذاشته بودند تا با ارتباطات عراقیها ارتباط داشته باشد.
خدابنده گفت: تمام هماهنگیها با عراق انجام میشد مثلاً تیمهایی که میفرستادند در نشستها مشخص میکردند که عراقیها تیم را از میدان مین رد میکردند و آن طرف جاده مرزی ایران آنها را رها میکردند و برمیگشتند و مجدد با یک کدهای ارتباط میگرفتند و میرفتند تیمی که میخواست به ایران برود و عملیات انجام دهد هماهنگی آنها تحت مسئولیت مهدی ابریشمچی در بخش روابط خارجه انجام میشود. قرارگاه اشرف که بودیم بخشی بود به آن عارفی میگفتند در مکالمات به جای عراق میگفتند عارفی. در بخش عارفی افسرهای عراقی مستقر بودند کار افسرهای عراقی آموزش بود مهارتهایی را به سازمان آموزش میدادند و انواع و اقسام آموزشها را داشت من در آموزشهای متفجرات بودم.
خدابنده گفت: یک مهندسی انجام میشد که دقیقاً یک بمب کجا قرار گیرد که بیشترین تخریب را داشته باشد، مثلاً شما ممکن است یک تن سی ۴ در جای غلطی قرار دهید که هیچ آسیبی هم وارد نکند، برای اینکه بیشترین آسیب انجام شود باید محاسبات مهندسی دقیق و آموزش انجام شود. تعمیر و نگهداری و فرماندهی قرارگاه هم با آنها بود. فردی بنام محمد مقدم سرهنگ دوم بود که فرمانده قرارگاه اشرف در دستگاه عراق بود که امین رحیم و حمزه نیز تحت نظر او بودند. قرارگاه اشرف مثل دیگر قرارگاهها جیره مشخص ارزاق و مهمات خود را همچون ارتشی عراقی داشت همه این هماهنگیها در دستگاه مهدی ابریشمچی انجام میشد.
وی در مورد یکی دیگر از متهمان یعنی محمد جواد قدیری گفت: او نیز شرایط مشابه مثل کریم رادیو یا کریم تاسیسات داشت مدتی در تاسیسات بود و توسط رجبی معرفی شد. وی در فرقان مسئول حادثه ۶ شهریور بوده است، او به این اشاره کرد که رجوی از این حادثه بسیار دلخور بود و معتقد بود فرقان با این کار مسجد ابوذر استراتژی ما را بهم ریخت و باعث شد که آن تئوری بیآینده کردن نظام با واقعه ۷ تیر عملی نشود.
قاضی از وی پرسید: این موضوع را چه کسی بیان کرد؟ یعنی مسعود رجوی قصد ترور رهبر انقلاب را داشته است؟
خدابنده گفت: خیر او معتقد بود این کار غلط بوده است و میخواسته که وی نیز در ۷ تیر حضور میداشت از این رو آن را غیر حرفهای میدانست نباید این کار یک دفعه در ۷ تیر انجام میشد. از این بابت از فرقان شاکی بود و آن را به محمد جواد قدیری که گویا وی نیز هم در بیت رهبری هم آن زمان در جماران تردد داشته و از نفوذیها بوده است که از فرقان به مجاهدین پیوسته را گفته است. این افراد مثل کشمیری، کلاهی عضو سازمان نبودند کار راحتر این بود که آنها را جذب و به آنها وعده دهند. بعد از اینکه آنها جذب میشدند و در نشستها معرفی میشدند خود مسعود رجوی به آنها میگفته شما شناسایی شدهاید و دیگر امنیت ندارید.
خدابنده گفت: با این اوصاف باز هم باقر را در آلمان با خانوادهاش دیدم. کسی محل زندگی او را نمیدانست، اما برای ما کار میکرد و پول جمع میکرد و میگفت دولت آلمان برای من حفاظت گذاشته است. یعنی دولت آلمان میدانست که او چه کسی است.
وی در مورد کلاهی گفت: کلاهی ارتباطش را با سازمان قطع کرد. بعدها گفتند که کلاهی را در هلند کشتهاند.
قاضی پرسید: چه کسی او را کشته است؟
خدابنده گفت: سازمان کشته است. اگر چنین فردی میتوانست به ایران بیاید میرفت و همه چیز را میگفت. سازمان مستقیما حوادث ۸ شهریور و ۷ تیر را قبول نمیکند. این موارد از نظر قوانین کشورهای اروپایی تروریسم نیست و خیانت به کشور از و بالاترین مجازات یعنی اعدام را دارد.
وی ادامه داد: برخی گفتهاند این مجازاتها مربوط به جرایم فردی میشود. این جرایم سازمان یافته است و مشمول تمام افراد سازمان میشود.
خدابنده گفت: رجوی گفته است وقتی ما ۷ تیر و ۸ شهریور را به وجود آوردیم و ترور کردیم کسی به ما تروریست نگفت، اما در حال حاضر که ۱۰ سال است دست به سلاح نبردهایم آمریکا به ما تروریست میگوید.
وی بیان کرد: سازمان یک نفر را در مرز میگذاشت تا مدام تغییرات را در مرز گزارش کند. با توجه به اطلاعاتی که به دست میآوردند متوجه عملیاتهای ایران میشدند و این اطلاعات را بولتن میکردند. تماسها را رصد میکردند و اطلاعات اصلی را از آنها استخراج میکردند. همه جا در دیوارهای سازمان زده بودند سوال بیجا ممنوع و ما نمیدانستیم فردی که کنار ما نشسته است چکار میکند.
قاضی در ادامه گفت: این دادگاه به اعضای سازمان مجاهدین اعلام میکند، هر کدام از اعضا اگر به صلیب سرخ و هر نهاد دیگری مانند کنسولگریهای ایران مراجعه کنند، با رعایت موازین قانون و اصل بی گناهی، میتواند در دادگاه شرکت کند. هر کسی چنانچه اطلاعاتی در مورد اتهامات مطروحه در این پرونده دارد در دادگاه حاضر شود. جلسه بعدی دادگاه ۱۳ آذر ماه برگزار میشود.