در این مطلب قصد داریم به چرایی فوت افراد در درون سازمان مجاهدین بپردازیم تا مشخص شود آمار بالای مرگ و میر در کمپ اشرف 3 آن هم اغلب از رده های پایین تشکیلات چه دلیل و دلایلی می تواند داشته باشد و عوامل تأثیر گذار کدامند!
از ابتدای سال 1403 تاکنون چهار مورد مرگ اعضا توسط خود سازمان مجاهدین اعلام شده است که دلیل سه مورد آن به ادعای دستگاه تبلیغاتی سازمان ایست قلبی اعلام شد.
عموماً استرس و اضطراب و کمبود شدید اکسیژن و … عوامل سکته یا همان ایست قلبی در افراد است که سالانه در سراسر جهان گریبان گیر افراد متعددی می شود. درباره اعضای مجاهدین خلق اما، به طور خاص مسئله ای که وجود دارد آمار نسبی بالا و در کنار آن رخ دادن این موضوع برای اعضای رده پایین است.
همانطور که گفتیم یکی از عوامل اصلی سکته یا همان ایست قلبی استرس و اضطراب است و سئوالی که ایجاد می شود اینکه چه استرس و اضطراب مزمن و یا حادی وجود دارد که منجر به ایست قلبی تعداد قابل ملاحظه ای از اعضا می شود؟!
واقعیت این است که اعضای رده پائین در درون سازمان به طور مستمر و روزانه و ساعتی با استرس و اضطراب سر و کله می زنند. از جمله اینکه در پایان روز باید در نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی شرکت کنند. در طول روز حق ندارند بطور خصوصی با دوست شان حرف بزنند ، قدرت انتخاب آزادانه در مورد زندگی و یا نوع مبارزه را ندارند و سالهای طولانی است که از خانواده دور هستند و قطع ارتباط می باشند. کارها و مسئولیت های سخت و دشواری بر عهده دارند. تمام طول روز در خدمت سازمان هستند و همیشه هم بدهکار به رهبری و مناسبات. جداسازی جنسیتی به شدت پیاده می شود و مدام در ترس و اضطراب هستند که ناخواسته نگاهی به کسی نیانداخته باشند که سوژه نشست ها شوند. نباید به خانواده خود فکر کنند و بطور مستمر باید به آنها فحش و ناسزا بگویند.
آیا انسانها در چنین محیطی می توانند زندگی سالمی داشته باشد؟! در چنین محیطی قلب بعد از مدتی از دور خارج می شود، چون نمی تواند ناگفته های خود را بیان کند و شاهد هستیم چند وقت یکبار دچار مرگ از نوع ایست قلبی می شوند .
حالا این سئوال پیش می آید که چرا نفرات بالا یا مسئولین سازمان دچار ایست قلبی نمی شوند؟ اولا رسیدگی پزشکی آنان بیشتر از اعضای رده پائین می باشد و دوم اینکه آنان در منجلاب تناقض فرو رفتند و دیگر حمل تناقض معنا و مفهومی برایشان ندارد. آنان انتخاب کردند که این گونه زندگی کنند و دیگر برایشان مهم نیست که چه اتفاقی می افتد. به عبارت ساده تر مادون این مسائل هستند و از آنجایی که به دوران کهولت رسیده اند دیگر برایشان مهم نیست چگونه به حیات خفیف و خائنانه شان ادامه دهند. دیگر برایشان خانواده مهم نیست چون رجوی همه چیزشان را از آنان گرفته و سعی می کنند با همین وضعیت در کنار رجوی تن به مرگ بدهند اما در اعضای رده پائین سازمان حمل تناقض به وفور فراوان است و این حمل تناقض روزی باعث مرگ شان می شود .
آیا در سازمان مجاهدین خلق که خود را انقلابی می داند این تناقض باید وجود داشته باشد؟
سازمان مجاهدین اصلا انقلابی نیست و تبدیل به فرقه شده است . در درون تشکیلات، رجوی سعی کرد که افراد تناقض حمل نکنند. او با اجرای شوهای عملیات جاری ، غسل هفتگی ، نشست های صفر صفر ، نشست های دیگ و طعمه افراد را در کنترل داشت ولی عملا این گونه نشست ها به ضدش تبدیل می شد و افراد باز حمل تناقض می کردند و برگزاری این گونه نشست های رجوی را مسخره می کردند. پس می توان نتیجه گرفت سازمانی که پایه های آن روی دروغ و فریبکاری بنا نهاده شده باشد نمی تواند انسانهای درون را یکدست بار بیاورد.
من در درون مناسبات شاهد بودم اعضای سازمان در نشست های مختلف به رجوی ها تعهد می دادند ولی باز آنرا نقض می کردند و یا حتی از مناسبات جدا می شدند چون اگر در درون سازمان صداقتی وجود داشت این گونه نمی شد. افرادی مانند شکرالله ربیعی و رحیم احرار و بقیه افرادی که به خاطر ایست قلبی فوت کردند تا فرق سر در تناقض فرو رفته بودند ولی به خاطر مغزشویی مستمر قدرت تصمیم گیری و جدا شدن از مناسبات را نداشتند و این گونه مرگها تا وقتی سازمان وجود دارد خواهد بود.
در پایان باید به نیروهایی که هنوز با وجود حمل تناقض در تشکیلات حضور دارند بگویم که مسئولین سازمان شما را وصله ناجور و حلقه ضعیف می دانند پس بیهوده عمر خود را تلف نکنید. رجوی ها اصلا به فکر شما نبوده و هیچ ارزشی برای شما قائل نیستند. در نهایت هم بعد از مرگتان مریم رجوی پیامی داده و همه چیز را فراموش خواهد کرد .
شما می توانید معنی آزاد بودن را خارج از سازمان حس کنید. این حق شماست. هر چه سریعتر خود را رها کنید تا به این حقتان برسید.
هادی شبانی