تعیین مختصات وضعیت اعضا در تشکیلات فرقه با ترفند نامه نوشتن

اصولا هر فردی که وارد تشکیلات فرقه می شد از روز اول مسئولین به او اعلام می کردند که تو برای مبارزه آمدی! پس باید زندگی، خانواده و پدر و مادر را کلا فراموش کنی و می گفتند که ما اینجا امکان ارتباط تلفنی با خانواده و یا ارسال نامه به آنها را نداریم. سال 66 وقتی من وارد تشکیلات شدم نمی دانم چه اتفاقی افتاده بود که به ما اعلام کردند هرکس خواست می تواند به خانواده اش نامه بنویسد! اما حتما قید کنید که من برای مبارزه آمدم و پیگیر من نباشید ولی به زودی با سرنگون کردن رژیم بر می گردیم ایران! من و تعدادی دیگر نامه نوشتیم.

در سال 67 بخصوص بعد از شکست ماجراجویی رجوی موسوم به عملیات فروغ جاویدان یاس و نا امیدی، اعضا را فرا گرفت. بطوریکه تعداد قابل توجهی از تشکیلات جدا و به دنبال زندگی خود رفتند و بقیه هم سردرگم اما مسئله دار!

کار به جایی رسید که رجوی نشستی تحت عنوان “تنگه و توحید” گذاشت و با ارائه یکسری بحث های احساسی همراه با رنگ و بوی مذهبی به زعم خود خواست جلوی ریزش اعضا را بگیرد که باز موفق نشد. چون همچنان موضوع درخواست ها برای جدایی از تشکیلات معضل تشکیلات رجوی بود. بطوریکه او تهدید فروپاشی تشکیلاتش و قدرت پوشالی که از خود در عراق درست کرده بود را احساس کرد، به همین خاطر طرح خود ساخته انقلاب ایدئولوژیک درونی با محوریت طلاق را که در سال 64 پایه گذاری کرده بود در تشکیلات همگانی کرد و البته همزمان با آن جو سرکوب و اختناق به راه انداخت و اعلام کرد کسی حق خروج از تشکیلات را ندارد و بنا به دستور او از آن زمان به بعد مسئولین برای ایجاد رعب و وحشت، هر نفر که درخواست جدایی می کرد را با تحریک دیگر نفرات مورد شدیدترین و رعب انگیزترین برخورد های روحی و روانی و حتی فیزیکی قرار می داندو هجمه ای بر علیه او راه می انداختند تا برای بقیه درس عبرت شود.

البته این روش برخورد توانست تا حدود زیادی از موج اعلام جدایی کم کند و اعضا از آن به بعد از روی ترس سعی کردند سکوت و به اصطلاح ظاهر سازی کنند. ولی رجوی به خاطر سکوت و ظاهرسازی اعضا مطمئن نبود که آنها در انقلاب ایدئولوژیک خودساخته اش چه مختصاتی دارند و در چه حد آن را قبول دارند به همین خاطر از آنجائیکه خودش فردی فریبکار و حقه باز بود، سال 75 بود که طرح فریب نامه نوشتن به خانواده را در پیش گرفت.

من در مرکز 16 بودم که مسئولین به ما اعلام کردند ما راهی را برای رساندن نامه های شما به خانواده هایتان پیدا کردیم بنابراین هرکس برای خانواده اش نامه بنویسد تا ما آنها را ارسال کنیم و با حقه بازی برای اینکه همه نامه بنویسند گفتند وقت زیادی نداریم. زودتر نامه های خود را به ما تحویل دهید. این موضوع باعث تعجب همه ما شد چون تا قبل ازاین کسی جرات اسم بردن از خانواده را نداشت. بهرحال ازآنجائیکه همه ما ساده انگار بودیم واقعا فکر کردیم رجوی نیت خیری دارد و می خواهد ما خانواده هایمان را در جریان آخرین وضعیت خودمان قرار دهیم، این بود که هرکس به خانواده اش نامه نوشت. تا جایی که می دانم هرکس در نامه به خانواده اش از دلتنگی هایش و میزان علاقه اش به آنها گفته بود. و در مجموع متن نامه ها عاطفی نوشته شده بودند.

مدتی گذشت و ما فکر کردیم تا چند روز دیگر نامه بدست خانواده هایمان می رسد و آنها هم جوابی برایمان می فرستند! اما خبری از پاسخ نامه ها نشد. من که با یکی از نفرات ستاد مرکز رابطه دوستانه داشتم و به نوعی هم می دانستم که خود او هم مسئله دار است در رابطه با نامه ها با او صحبت کردم که به من گفت حمید موضوعی را به تو می گویم اما خواهشا به کسی چیزی نگو. او گفت شما چقدر ساده هستید حتی یک نامه هم از مرکز خارج نشده، شما درب پاکت نامه را که نبستید بنابراین مسئولین تمامی نامه ها را مطالعه کردند و هدف این بوده که ببینند چه کسانی هنوز در فکر زن و زندگی و خانواده هستند. آیا همه واقعا موضوع انقلاب ایدئولوژیک را قبول دارند یا نه! بنابراین منتظر رسیدن پاسخ نباش چون نامه ها همه در اتاق مسئول مرکز است.

مدتی گذشت تا اینکه به ما اعلام کردند همه برای نشست عمومی با حضور رجوی می رویم قرارگاه باقر زاده و گفتند چون ممکن است نشست چند روز طول بکشد وسایل فردی را کامل با خودتان بیآورید. روز بعد از رسیدن به مقر باقرزاده نشست رجوی شروع شد که ظاهرا از روی گزارش مطالعه نامه های اعضا به خانواده هایشان متوجه شده بود که هیچکس انقلاب کذایی او را قبول ندارد و یکبار دیگر با یکسری بحث های احساسی به مرور بحث های انقلاب ایدئولوژیک پرداخت و گفت شما ظاهرا هنوز از مسئله زن و زندگی عبور نکردید و طلاق ندادید و با شیادی تمام به ما گفت اینطور نمی توانیم مسئله سرنگونی را (که برای هر چیزی این کلمه ورد زبانش بود ) حل کنیم و در پایان با لحن تحکم آمیز از ما خواست که همه یکبار دیگر بقول خودش از کوره انقلاب ایدئولوژیک عبور کنند. او از مسئولین خواست تا در ساعت هایی که خودش نشست عمومی ندارد نشست یگانی گذاشته و به اصطلاح به مرور بحث های انقلاب که در واقع نشست سرکوب بود، بپردازند. مسئولین هم در این نشست ها سعی کردند با ایجاد فضای رعب و وحشت و فشارهای روحی و روانی همه را مجبور به بیان مختصات خود در موضوع انقلاب کذایی رجوی کنند. و با کسانی هم که مشکل داشتند برخورد شد.

به هرحال رجوی در طول سالهای مختلف و با انواع و اقسام ترفندها، فشارهای روحی و روانی و تهدید و ارعاب و البته با بکارگیری شیوه های مغزشویی سعی کرد اول اعضا را از درون تهی و در ادامه مجذوب کند تا هم بتواند جلوی خروج آنها از تشکیلات بگیرد وهم اینکه اهداف فرقه ای اش را پیش ببرد. اما علیرغم همه این اقدامات رجوی نتوانست خط خود را بطور کامل پیش ببرد بطوریکه بعدا تعداد زیادی از اعضا از فرصت سقوط صدام بعنوان حامی رجوی در سال 82 استفاده کرده و توانستند به طرق مختلف خود را از تشکیلات مزخرف رجوی نجات دهند. امیدوارم آن تعداد اعضایی هم که هنوز به هر دلیل در آلبانی و در کمپ فرقه مانده اند بتوانند با شکستن حصارهای ذهنی رجوی ساخته خود را نجات داده وبه دنیای آزاد قدم بگذارند .

حمید دهدار حسنی

خروج از نسخه موبایل