دیکتاتور سازمان مجاهدین خلق، مسعود رجوی، خود یکی از بزرگترین زندان سازهای خاورمیانه است. از سال 1371 مسعود رجوی دهها و صدها زندان در اسارتگاه های خود در عراق ساخت و سالها اعضای منتقد و ناراضی سازمان را در سلول های انفرادی محبوس و شکنجه می کرد.
زندان اسکان در حومه جنوب شرقی پادگان اشرف ، یکی از مخوف ترین زندان های منطقه و عراق بود. اسکان، جهنم زندانیان سیاسی در فرقه رجوی محسوب می شد. همه جای این زندان و سایر زندان های منتقدان رجوی ، بخش قرمز محسوب می شد و احدی اجازه نزدیک شدن به این محدوده ها را نداشت.
در سایت های رجوی جوری از زندان های یک دولت قانونی به نام سوریه صحبت می کنند که گویا این زندان ها مجوزی برای ساخت زندان در فرقه رجوی بوده است و جنایات مسعود رجوی عادی بوده است، کدهائی آوردند مثل “زندان مخوف صیدنایا” ، “کوره های جسد سوزی”، “بخش قرمز”، ” زیرزمینی که هنوز دربهایش باز نشدهاست”.
عجبا که ، دیگ به دیگ می گه روت سیاهه!
یا در سایت رجوی نوشته شده است:
” یکی از داستانهای تأثیرگذار، مربوط به خواهری سوری است که گمان میکرد برادرش در سال ۲۰۱۲ اعدام شده است. او با ناباوری دریافت که برادرش در این زندان زنده بوده و اکنون آزاد شده است. تصاویر دیگری نیز آزادی زنان و کودکان زندانی را نشان میدهد که هنوز باور نمیکنند رژیم اسد سرنگون شده است و با ترس و تردید از زندان خارج میشوند.”
مگر خانواده های اعضای اسیر سازمان، از سرنوشت فرزندان خود یا سلامتی آنها برای نزدیک به نیم قرن مطلع بوده اند که در این سازمان مخوف چه بر سر آنها آمده است؟ مگر کسی اجازه تماس با خانواده اش را داشت ؟ هنوز هستند خانواده هائی که از سرنوشت عزیزان خود به درستی مطلع نیستند که زنده است یا مرده ؟
فرافکنی و سیاه نمائی در مورد بیرون از خود را همه بلد هستند و البته رجوی بهتر از همه، اما بهتر است نوک فلش را مسعود رجوی روی خودش بچرخاند، هنوز فراموش نکردیم که آقای محمد حسین سبحانی را نزدیک به 8 سال در سلول انفرادی زندان اصلی پادگان اشرف محبوس و شکنجه کرده اند.( خوانندگان فهیم را ارجاع می دهم به مطالعه کتاب خاطرات آقای سبحانی با عنوان ” روزهای تاریک بغداد در سه جلد”).
در قسمتی از این کتاب آمده است :
” در ٩ شهريور١٣٧١ به زندان انفرادی در قرارگاه اشرف منتقل شدم. من حدود هشت سال در زندان های انفرادی سازمان مجاهدين در حبس بودم. در طول اين مدت اجازه ديدار و ملاقات با همسرم افسانه طاهريان را نداشتم. همچنين نامه و عکس های دخترم را در اختیار من نگذاشتند و از هرگونه ارتباط تلفنی و مکاتبه ای با دخترم که در جنگ اول خلیج فارس به دانمارک فرستاده شده بود، محروم بودم.”
با این پیشینه زندان سازی و عضوکشی ، نباید کدهای بالا برای مسعود رجوی زیاد عجیب و غریب بوده باشد.
امروز روزی نیست که مسعود رجوی روی نقض حقوق بشر دیگران دست بگذارد، امروز او اولین نفر در لیست 104 نفر تروریستی است که در دادگاه صالحه در ایران ، تحت محاکمه و اتهامات زندان سازی و شکنجه و نقض حقوق انسان هاست، لاف زیادی است برای مسعود رجوی که از اینگونه اتهامات در مورد دیگران بگوید. مگر ما جداشده ها کم از وضعیت نابسامان و ضدبشری زندان های رجوی در جای جای عراق گفتیم ؟ مگر ما اندک شماری که از زندان های مسعود رجوی خلاصی یافتیم، از سلول های نمور و تاریک انفرادی نگفتیم و ننوشتیم که ماهها بدون هیچ هواخوری و امکانات بهداشتی زندانی و شکنجه شدیم؟
امروز روز حسابرسی از مسعود رجوی و مریم رجویست، انگار جای ظالم و مظلوم یکبار دیگر عوض شده است و دیگران باید جواب بدهند که مسعود رجوی چرا اعضای سازمان خودش را زندانی و شکنجه کرده است. گویا اعمال آنان باعث شده است که او عصبانی و هیستریک شده و اعضای خودش را کشته است. هنوز از سرنوشت غمبار صدها عضو سازمان خبری نیست که در زندان های رجوی چه بلاهائی بر سرشان آمده است. ننگ بر دیکتاتورهایی که گمان می کنند خواهند توانست از زیر بار جنایات بیشمار خود ، رهائی یابند. روز حسابرسی مسعود رجوی خیلی نزدیک است، او اگر ثانیه ای آفتابی شود، بی گمان توسط پلیس اینترپل برای دادگاهی شدن به ایران مسترد خواهد شد و آن روز دور نیست، ما سالها صبر کردیم ، باز هم صبر می کنیم و به قول مسعود رجوی :
دیر و زود داره، اما سوخت و سوز نداره …
محمدرضا مبین