سال نو بیرون از حصارهای کمپ مانز مجاهدین خلق

افرادی که سالهایی از عمرشان را در سازمان مجاهدین خلق سپری کرده اند، رهاوردهای زیادی را با خود به بیرون آورده اند. از بیماریهای متعدد روحی و جسمی گرفته تا خاطرات تلخ و حسرت هایی که شاید تا پایان عمر همراهشان باشد.

گرچه شیرینی زندگی آزاد و استقلال مالی و فکری، تا حد زیادی این تلخی ها را از کامشان می برد اما سایه خاطرات تلخ گاه به گاه بر قلب شان سنگینی می کند.

روند عادی زندگی و نعماتی که برای اکثر انسان ها کاملاً عادی است و همچون نفس کشیدن شاید اصلاً متوجه ارزش و اصالتش نباشند برای افراد رهایی یافته از تشکیلات فرقه رجوی، به طرز غریبی شیرین تر، ارزشمند تر و دلچسب تر است و در عین حال شاید یادآور روزهای تلخی که در حسرت تک تک این دلخوشی های ظاهراً ساده بوده اند.

اینکه به عنوان یک انسان آزاد باشی زمان خوابیدن و بیدار شدنت، زمان تفریح و زمان کارت را خودت انتخاب کنی. این که به عنوان یک انسان بالغ خودت تصمیم بگیری با چه کسی و یا کسانی ارتباط صمیمانه برقرار کنی و چه کسانی را پس بزنی. اینکه در لحظه تصمیم بگیری درباره چه موضوعی حرف بزنی و چه افکاری را برای خودت نگاه داری، این که هر وقت بیمار شدی، تا زمانی که نیاز داشته باشی استراحت کنی، اینکه تصمیم بگیری موهایت را چه مدلی کوتاه کنی، چه لباسی بپوشی، چه رنگی را انتخاب کنی، اینکه بتوانی عاشق شوی و به همسر و فرزندانت عشق بورزی.. همه و همه رنگ و بویش برای اعضای سابق مجاهدین خلق متفاوت است. این افراد سالها حتی جرأت رؤیا پردازی درباره چنین مسائلی را هم نداشتند.

و هستند هنوز تعداد زیادی که همچنان در اسارت فرقه مخوف رجوی به سر می برند و دنیا را از پشت حصارهای بلند کمپ مانز آن طور که فرماندهانشان می گویند تصور می کنند.

بیجار رحیمی عضو نجات یافته از تشکیلات رجوی در آلبانی که برای خرید عید کریسمی به همراه دوستانش به بازار تیرانا رفته است، از حال و هوای این روزهایش و از روزهای تلخ اسارتش می گوید.

خروج از نسخه موبایل