بی صبرانه ، منتظر دیدار و ملاقات با فرزندان اسیرم هستم

خانم حمائل غنی زاده، مادر ناهید و مهری و محمود سعادت هستند که سالهاست در بند اسارت فرقه ی ضدبشری رجوی ، گرفتار هستند. در گفتگوی مفصلی که به مناسبت روز مادر، با خانم حمائل غنی زاده داشتیم، ایشان صحبت هایی خطاب به فرزندانش داشت، که در زیر می آورم :

من کاری به آرزوی شما برای آزادی مردم ایران ندارم ، گرچه معتقدم انسان اول باید خود در اسارت تفکری نباشد، تا بتواند قدمی برای آزادی دیگران بردارد. مهری، ناهید و محمودم ، سالهاست که گویا تصمیم گرفتند در راهی دیگر باشند، من به تصمیم آنها احترام می گذارم، هرگز هم خلاف آرزوی دست نیافتنی آنها ، حرفی نزدم، اما همیشه بعنوان یک مادر سئوالی از آنها دارم، چرا قادر نیستند هر وقت خواستند با مادر پیر خود تماس بگیرند؟ چرا آزادانه نمی توانند از حصارهای رجوی ساخته ، حتی برای چند دقیقه بیرون بیایند؟ این چه تفکر و دیدگاهی است که فرزندانم را در اسارت می خواهد؟ چرا آزادی های فردی برای تک تک اعضای اسیر در این سازمان ، به آرزویی دست نیافتنی مبدل شده است؟ چرا مریم رجوی ، همیشه از آزادی حرف می زند که خود بدان معتقد نیست و شما فرزندان عزیز من از قطره ای آزادی محروم هستید؟

من نمی گویم شما در بیراهه هستید. اما نمیدانم چرا هر چقدر تلاش می کنم به خودم بقبولانم که حتما یک روز به اشتباه خود پی خواهید برد، نمی توانم. از بچه های دیگر شنیدم که مهری در خلال سالهای 1371 مدتی در زندان های رجوی بسر برده است ، حتما ناهید و محمود هم بدین صورت سر و کارشان به زندان های رجوی افتاده است، این چه سازمانی است که اعضای خودش را زندانی و شکنجه می کند؟ من یک مادر هستم، حاضر نیستم حتی یک خار هم در دستان فرزندانم فرو برود، اما هر بار که بچه هایم در تلویزیون سازمان برای دقایقی صحبت کردند، به وضوح تشخیص دادم که گویا متنی را می خوانند که قبلا برایشان دیکته شده است و خودشان نیستند.

شاخه گلی که در دستانم است را جداشده ها به مناسبت روز مادر برایم آوردند، دلم خیلی گرفته بود، من خوشحال شدم ، اما چرا سه فرزندم روز مادر را تبریک نگفتند؟ آیا شما را بزرگ کردم که مرا در پیری تنها بگذارید؟ عشق و عاطفه یک احساس خدادادی است، اما رهبران سازمان شما ، تلاش کردند آن احساس را در درون شما بکشند. من مادر هستم ، می دانم که دل شما هر لحظه با من است، من می دانم دستان شما بسته است، می دانم در اسارت هستید.

اما ایمان دارم یک روز، به همین زودی ها، ملاقات با شما برایم ممکن خواهد شد. شبها قبل از خواب، نوری در دلم زنده می شود، من دلگرم می شوم ، روزها و شب ها را به این امید سپری می کنم که شما را ، تک تک شما را ، روزی در آغوش گرم و مادرانه خود ، خواهم کشید. از رهبران این سازمان هم می خواهم که این کمترین آرزوی مادرانه را از من دریغ نکنند.

حمائل غنی زاده (مادر سعادت)

خروج از نسخه موبایل