رضا اسدی، سایت پرواز، پانزدهم مارس ۲۰۰۸
آن شب را تا صبح در کابوس بسر بردم. بیست و یکم ژوئن دو هزار و سه میلادی بود. سر شب از کانال یک تلویزیون و رادیوی هلند زنگ زده بودند. میخواستند مصاحبه کنند. در باره خودسوزی بود. خبر مثل توپ تو دنیا پیچیده بود. یکروز قبل هواداران فرقه مجاهدین در سراسر اروپا اقدام به خودسوزی کرده بودند. برای نجات همسر رهبرشان. مریم رجوی. او به جرم طراحی و اجرای عملیات تروریستی توسط پلیس فرانسه دستگیر شده بود. رسانه ها تشنه خبر شده بودند. آن هم چه خبری!! اتفاقی که در این ممالک بسیار عجیب مینماید. از نظر آین ها فقط با دستور رهبر یک فرقه این اتفاق ها قابل پیش بینی است. یکی دو نمونه اش را در طول تاریخشان لمس کرده اند. آیا مجاهدین یک فرقه هستند؟ این سوالی بود که من باید جواب میدادم. یک ساعت برایم وقت گذاشته بودند. آن هم در یک برنامه زنده.
یک نفر دیگر را هم دعوت کرده بودند. یک پروفسور. هلندی و استاد دانشگاه لیدن بود. تاریخچه مجاهدین را از خودشان بهتر میدانست و از حفظ بود.طوری حرف میزد که گویا از جد و آباد حنیف نژاد تا نسل بعدی رجوی را خودش بزرگ کرده بود. در فرقه شناساندن مجاهدین یک در میلیارد هم شک نداشت. با این حال به دنبال کسی بودند که از درون این فرقه جان بدر برده باشد. کسی که همه زندگی اش را در این راه باخته باشد. و کسی که با شنیدن این حوادث دائما دلش میطپد. چرا که آن ها دو فرزندش را به گروگان نگه داشته اند.
پنج سال از آن تاریخ میگذرد. اتفاقات دیگری پیش آمده. این حوادث برای کسانی که درک و فهم بیشتری داشتند قابل پیش بینی بود. برای خود مجاهدین نبود. شاید هم بود ولی خوشبینانه از کنارش میگدشتند. چرا که آن موقع صدام را داشتند. گونی گونی پول نفت عراق را به جیب میزدند. کمبودش را هم از کشورهای عربی ، اردن و اسرائیل دریافت میکردند. برای ایران کرکری میخواندند. در زیر آتش توپخانه، و هواپیماهای جنگی عراق سربازان ایرانی را دستگیر و به رژیم صدام تحویل میدادند. آمریکا و اعراب را هم پشت سر صدام میدیدند. با دمشان گردو میشکستند و خودشان را در راس حکومت ایران میدیدند.
آمریکا حمله کرد. بر خلاف انتظارشان خلع صلاح شدند. صدام و رجوی فرار کردند. همه اعضای قدیمی، پیرو پاتال های چاپلوس، حراف ها، حقه بازو هفت خط ها را به موقع از عراق خارج کردند و یک مشت بدنه فرقه را به عنوان گوشت دم توپ در عراق باقی گذاشتند.
واقعا چه سر نوشتی در انتظار این افراد بیگناه و بی خبر از سرنوشت خود میباشد؟ این سوالی است که در حال حاضر برای همگان مطرح است. تمامی کسانی که به هر صورت با این موضوع سر و کار و یا با آن آشنائی دارند به جز خود رهبران مجاهدین به دنبال یک راه حل مثبت هستند.
دولت عراق هرروز رسما و علنا با دلایل منطقی میگوید که این ها باید از این کشور بروند. اگرچه این جا و آن جا میگویند که آمریکا میخواهد از این فرقه علیه ایران استفاده کند، اما آمریکا در عمل نشان داده که چنین بهائی را به آن ها نمیدهد. همانطور که ۱۲۰ نفر از جداشدگانشان را به جلوی درب خروجی آورد و آزادشان کرد.
ایران هم قبول کرده است که تمامی اعضای پائین را بپذیرد و برایشان مشکلی ایجاد نکند. شایعه کرده اند که کشور های اروپائی این اعضاء را نمی پذیرند چرا که عضو فرقه تروریستی هستند. چنین چیزی قابل قبول نیست. اگر چنین است پس چرا رهبرانشان و صد ها عضوشان که طراحان و مجری طرهای تروریستی بوده اند را پذیرفته اند؟ چه کسی تروریست تر از مهدی ابریشمچی میباشد؟
پس تنها مانع خروج این بدنه از عراق همانا رهبران و اعضاء رده بالای مجاهدین هستند. خودشان در اروپا جا خوش کرده و به خون بقیه تشنه اند. آن ها در این کار حرفه ای شده اند. از سال ۱۳۶۱تا کنون دائما گفته اند که ۱۲۰هزار شهید داده اند. اگر کشته شدگان از آن سال تا کنون را اضافه کنند بیش از این خواهد شد. اگر اکنون بالا و پائین این فرقه را جمع کنی بیش از پنجهزار نفر نمیشوند. پس باید توی سر رهبر چنین سازمان به جای مغز پهن باشد که تا این اندازه بی سیاست و بی لیاقت است. در اثر بی کفایتی این تعداد کشته داده است و به آن افتخار میکند و هنوز هم عطش شهید دادن دارد. آخر این ولخرجی ها را از جیب چه کسی بخشیده است؟ مگر این افراد حق حیاط نداشته اند؟
حالا هم به جای اینکه جل و پوستشان را جمع کنند و تا دیر نشده از عراق فرار کنند دائما شعار میدهند که در آن جا حق آب و گل دارند و تا آخرین قطره خون اعضایشان از این حق دفاع خواهند کرد. طرف را به ده راه نمیدادند سراغ خانه کدخدا رامیگرفت.
سوال از رهبران مچاهدین این است: حالا گیریم که به فرقه شما اجازه دادند که این نفرات را ده سال دیگر هم در آن قلعه نگهداری کنید، یا این که این نفرات را هم در مسیر جاه طلبیتان به ۱۲۰ هزار کشته اضافه کنید و یا تمامی سنی ها و بعثی ها و طرفداران صدام حسین هم در عراق از شما حمایت کنند ، از لیست تروریستی هم خارجتان بنمایند. آیا چه مسئله ای از شما حل خواهد شد؟ از مردم ایران چه مسئله ای حل خواهید کرد ؟ آیا شما برای رفتن به عراق و دادن مهمانی به شیوخ عراقی و جلب حمایت آن ها با حکومت ایران وارد مبارزه شدید؟ در این مدت شما هم مغز خودتان و هم مغز اعضایتان را شستشو داده اید. این اعضاع را از تحصیل و زندگی باز داشته اید. تا وقتی که نتوانید از مغزتان مثل یک انسان استفاده کنید مرد م حکومت فعلی ایران را به شما ترجیح خواهند داد. این مردم همان هائی هستند که شما بیست و اندی سال اجازه دیدار فرزندانشان به آن ها را نداده اید. حق طبعیی و انسانی آن ها را صلب کرد ه اید. هرکس که برای دیدن نزدیکانش رنج راه و خطرات راتحمل میکند مانع دیدارش میشوید. میگوئید که جاسوس و از رژیم است. اصلا به شما چه مربوط است که او با کیست و از کجا آمده است. مگر شما مفتش دیگران هستید؟ مردم حق دارند که فرزندشان را ببینند. پس هرکس که میخواهد فرزندش را ببیند باید اول تبعه آمریکا و یا اسرائیل شود تا مورد قبول شما واقع شود؟ هرکسی برای دیدن فرزندش از جائی میاید که در آن جا زندگی میکند. از هرکسی هم که صلاح بداند کمک میگیرد. حفظ و احترام به روابط خانوادگی حق طبیعی و وظیفه هر انسان محسوب میشود. شما که دائما به رژیم ایران ایراد و اشکال میگیرید که رعایت حقوق بشر و آزادی را نمیکند آیا خودتان آن را درک میکنید؟ آیا در آن روابط محدودتان یک در میلیون حق آزاد ی های فردی و اجتماعی را رعایت میکنید؟ در همه جای دنیا حتی به زندانی مرخصی و اجازه ملاقات میدهند. اما شما به هوادارانتان این اجازه را نمیدهید. در عصری که علم و درک انسان ها فضا را تسخیر کرده است شما این افراد را در عالم نا آگاهی نگهداشته و تمامی حق و حقوق انسانی را از آن ها صلب کرده اید. چرا آن ها را از بند فرقه اتان آزاد نمیکنید. آن ها همه منتظران آزادی هستند.
امشب بر حسب اتفاق به اخبار تلویزیون مجاهدین گوش میدادم. راجع به عدم شرکت مردم در انتخابات میگفت. یک ربع تمام به یک یک شعبه های انتخاباتی وارد میشد و میگفت که یا یک نفر به زور شرکت کرده و یا فقط چند بچه در حیاط آن محل بازی میکردند. تلویزیونشان را بستم و به این فکر میکردم. به این که آدم های عاقل چطور عمیقا تجزیه و تحلیل میکنند که این رژیم با این همه مشکلات چگونه سر پا ایستاده آنوقت اپوزسیونش حساب سر انگشتی میکند و یا هنوز با چرتکه سر و کار دارد.