در روزهای اخیر بخشی تاثیر گذار از فیلم کودکان کمپ اشرف ساخته سارا معین در شبکه های اجتماعی دست به دست میشود. در این صحنه های دلخراش، کودکان خردسال مجاهدین خلق در لحظات آغازین قاچاق شدن به خارج از عراق دیده میشوند. این تصاویر در زمانی گرفته شده اند که جنگ اول خلیج فارس در عراق در جریان بود و بهانه انتقال کودکان به خارج از عراق شد. در حالی که پروژه قاچاق کودکان به آمریکای شمالی و اروپا تا مدتی پس از پایان جنگ نیز ادامه داشت.
واقعیت این است که جدا کردن کودکان از والدین گامی دیگر در فرایند انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی بود. این نظام فکری ایدئولوژیک ابداعی مسعود رجوی که آغاز آن با ازدواج با مریم عضدانلو رقم خورد، “انقلاب خواهر مریم” نام گرفت. به فاصله سه سال منجر به طلاق های اجباری، تجرد اجباری و ممنوعیت نهاد خانواده شد و در طول پنج سال به جدا کردن کودکان از والدین انجامید.
بنابراین در تصاویر مذکور، در حالی که شمار زیادی کودک در حال سوار شدن به اتوبوس دیده میشوند مادران اندکی در اطراف اتوبوسها به چشم میخورند. مادرانی با لباسهای نظامی، که ممکن است در درون اندوهگین و نگران باشند، اما در ظاهرشان اندوه و نگرانی دیده نمیشود. آنها با اعتماد کامل سرنوشت خود و فرزندانشان را به مسعود رجوی سپردهاند. حتی ممکن است این زنانی که در تصاویر دیده میشوند مادران این کودکان نباشند و مربیان و همراهانی باشند که کودکان آنها را خاله صدا میکردند.
محمدرضا ترابی کودک سرباز سابق مجاهدین خلق که یکی از همین کودکان است، امروز پس از گذشت بیش از سی سال از آن روزهای تلخ جدایی، در پای ویدیوی مذکور مینویسد:
دوستان زیادی دارم، از همان ۸۰۰ کودک، که اکنون پس از گذشت سالها جدایی یا فرار از فرقه مجاهدین، مشغول زندگی شدند و خانواده تشکیل دادند. اکنون خود پدر یا مادر یک یا چند کودک هستند و آرزویشان این است که تنها یک بار تماس تصویری با والدین خود در کمپ اشرف داشته باشند تا آنها نوههایشان را ببینند. اما مجاهدین اجازه آن را نمیدهند. شما به این چه میگویید؟ چطور کسی اسمش را میگذارد «مبارزه» و «قهرمانی»؟
او که در انتهای مطالبش در شبکه اجتماعی ایکس همواره دو عبارت “نه میبخشیم” و “نه فراموش میکنیم” را به کار میبرد، در واکنش به توجیهات هواداران مجاهدین مینویسد:
هر وقت دیدید کسی از مجاهدین طرفداری کرد این ویدیو را نشانش دهید. این لحظه جدایی بیش از ۸۰۰ کودک، در اکثر موارد برای همیشه، از والدین خود توسط فرقه مجاهدین در سال ۷۰ است. آن هم به دستور رجوی سنگدل. داستانهایش بماند برای بعد.
اما اگر طرف مقابل گفت که هدف مجاهدین از این کار “نجات جان کودکان” بود و آنها را از عراق جنگ زده خارج کردند و کشورهای امن بردند، اول یکی بخوابانید در گوشش و بعد بگویید:
– چرا دست کم یکی از والدین همراهیشان نکرد؟
ـ چرا پس از پایان جنگ والدین به فرزندان شان نپیوستند؟
ـ چرا بعد از گذشت ۳۵ سال هنوز اکثر این فرزندان از والدینشان جدا هستند؟
آن وقت دوتا دیگر هم بخوابانید در گوشش و بگید این هم برای مسعود و مریم!
در پی افشاگریهای کودک سربازان مجاهدین خلق در سالهای اخیر و مصاحبههای آنها با رسانه های سرشناش غربی و نهایت ساخته شدن مستند و گزارش تصاویری از سرنوشت کودکان مجاهدین خلق، رسانه های تشکیلات مجاهدین خلق در صدد واکنش برآمدند. واکنشی که هرگز به معنای پاسخگویی نیست و تکرار اتهامات و ادعای گذشته نسبت به منتقدان و افشاگران قصه کودکان مجاهدین خلق بدون ذره ای شفافیت است.
سال گذشته همزمان با آغاز اکران مستند کودکان کمپ اشرف در جشنوارههای سوئد، حنیف حیدنژاد عضو پیشین مجاهدین خلق در پاسخ به بیانیه کذایی شورای ملی مقاومت علیه این مستند و دست اندرکاران آن، ضمن انتقاد به سران مجاهدین خلق از آنها خواست که به جای ضدیت با موضوع کودک سربازان، شلوغ کاری، تهدید و اتهام زنی، با برگزاری کنفرانس آزاد مطبوعاتی به سوالات زیر پاسخ شفاف بدهند:
– دقیقا چه تعداد کودک از عراق به کشورهای دیگر فرستاده شدند، در چه سنی، در چه تاریخی، به کدام کشورها فرستاده شدند؟
– این کودکان در کجا یا نزد چه کسانی زندگی می کردند و الان کجا هستند؟
– رابطه این کودکان که به کشورهای دیگر فرستاده شده با پدر و مادرشان و رابطه پدر و مادرها با فرزندانشان چگونه بود. آیا با همدیگر از طریق نامه یا تلفن تماس داشتند، اگر نه، چرا؟
– چند نفر از این کودکان اقدام به خودکشی کردند، چرا، وضعیت سلامتی آنها پس از اقدام به خودکشی چگونه شد؟
– چند نفر از این کودکان از خانه فرار کردند، دچار آسیب های روحی شده یا به بزهکاری کشیده شدند؟ چرا؟
– چند نفر از این کودکان به عراق بازگردانده شدند، در زمان بازگشت به عراق چند سال داشتند، چند نفر به سربازگیری کشیده شده یا به ارتش آزادیبخش مجاهدین “پیوستند”، چند نفر از این کودکان “پیوسته” به ارتش آزادیبخش، کشته شده یا فوت شدند- چرا و چگونه، چند نفر دوباره به کشورهای اروپائی- آمریکائی بازگشتند- چگونه؟
– چرا پس از اعلام آتش بس رسمی در تاریخ ۲۳/۱/۱۳۷۰ برابر با ۱۲/۰۴/۱۹۹۱، این کودکان به عراق و نزد پدر و مادرانشان بازگردانده نشدند؟
– اگر هدف از فرستادن کودکان به خارج از عراق نجات جان آنها از بمباران بوده است، چرا پس از اعلام آتش بس رسمی در تاریخ ۲۳/۱/۱۳۷۰ برابر با ۱۲/۰۴/۱۹۹۱ فرستادن کودکان به خارج از عراق همچنان ادامه داشته است؟ ۳۲۲ نفر از این کودکان پس از پایان حمله های ائتلاف به عراق، اعزام شدند، چرا؟ آنزمان جنگ دیگر تمام شده بود.
– این کودکان ابتدا از عراق به اردن و سپس از اردن به کشورهای مختلفی اروپائی اعزام و از آنجا به دیگر کشورها فرستاده شدند. اگر واقعا قصد سازمان مجاهدین نابودی ساختار خانواده نبوده است، می توانست این کودکان را در کشور پادشاهی اردن نگهداری کند و نیازی به اعزام آنها به کشورهای اروپائی نبود. در آنزمان سازمان مجاهدین روابط بسیار دوستانه و نزدیکی با حکومت پادشاهی اردن داشت. این کودکان می توانستند در اردن نگهداری و پس از اعلام آتش بس و پایان جنگ، به نزد خانواده خود در عراق برگردانده شوند.
– چرا سازمان مجاهدین بعد از بیش از سه دهه در مورد این کودکان گزارش منتشر نکرده است تا مشخص شود بر آنها چه گذشته و امروز کجا هستند و چگونه زندگی می کنند؟
امروز بار دیگر محمدرضا ترابی به عنوان یکی از قربانیان پروژه قاچاق کودکان مجاهدین خلق، صراحتا توضیح میدهد که مجاهدین خلق هرگز دغدغه نجات جان کودکان را نداشتند. او در مطلبی که در مورخ 29 دسامبر 2024 در حساب کاربری ایکس خود نوشت، جزئیات دقیقتری از رنج کودکان مجاهدین خلق میگوید. کودکانی که پدران و مادرانشان اسیر ایدئولوژی مسعود رجوی بودند و رجوی برای حفظ تشکیلات خود آنها را از هم جدا کرد:
باور کنید تا الان فقط نوک کوه یخ را گفتم. فرقه مجاهدین ادعا میکنند برای “نجات جان کودکان” ما را از والدین مان جدا کرد. عجب دروغی! میدانستید که در بحبوحه بمبارانهای عراق توسط آمریکا، ما کودکان، حتی کودکان خردسال، از پدر و مادرهای مان جدا شده بودیم و در زیرزمین ساختمانی در بغداد نگهداری میشدیم؟ تصور کنید، صدها کودک کف زمین و لای پتوها روزها و هفتهها را با اندکی سرپرست گذراندیم. شبها همه چراغها خاموش بود و بمبارانها شروع میشد و وقتی انفجاری در نزدیکی ساختمان ما رخ میداد، دیوارها میلرزید و بچهها گریه میکردند. هر چند کوچک بودیم اما همدیگر را بغل میکردیم و به هم دلداری میدادیم. جز همدیگر کسی دیگر را نداشتیم.
راستی پدر و مادرهای مان کجا بودند؟
در کمپ اشرف و مشغول آماده سازی خروج تسلیحات و تانکهای مجاهدین از کمپ.
اطراف ما کودکان در بغداد موشک کروز آمریکایی میخورد و در کمپ اشرف حتی یک گلوله هم شلیک نشد.
“هدف” نجات جان کودکان نبود!
هدف حفظ ساختار سازمانی و ایدئولوژیکی فرقه و همچنین حفظ تسلیحات ارتش رجوی برای ادامه “ماموریت” خود بود.
نجات جان کودکان مجاهدین خلق، هیچ وقت برای رجوی هدف نبود. چانکه نجات جان هیچ انسانی برای او هدف نبود. هدف برای رجوی حفظ قدرت مطلقه خودش بود و دیگرانی که اطراف او بودند از جمله کودکان، همه ابزارهای او برای رسیدن به این هدف بودند. برای مسعود رجوی، هدف وسیله را توجیه میکند.
مزدا پارسی