در قسمت قبل توضیح دادم که رجوی بعد از انتخاب آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور در سال 1376 تحلیلی از شرایط را به ما ارائه داد و از آن نتیجه گرفت که این انتخاب جام زهر جمهوری اسلامی است و آقای خاتمی را حذف فیزیکی خواهند کرد و جمهوری اسلامی تا سال 1380 سرنگون خواهد شد. اما در انتخابات سال 1380 اتفاقات دیگری رقم خورد که کاملاً برعکس تحلیل های رجوی بود. این امر در همه سطوح تشکیلات موجب مسئله داری وسیعی شد. رجوی برای مقابله با این بحران نشستی برگزار کرد و بجای رفع ابهام، طبق معمول دیگران را مقصر جلوه داد و برای آن که بتواند مسئله داری را جمع کند هر نوع سوال و پرسش درباره مسائل سیاسی را ممنوع کرد. او خطاب به نیروها گفت شما “لپر سیاسی” خورده اید و اعلام کرد که از این پس “لپر خوردن ممنوع” است. او با این کار راه هر نوع پرسش و زیر سوال بردن تحلیل هایش را بست. اما این همه اقدامات او نبود چون می دانست که بحران بسیار عمیق تر است. “لپر سیاسی ممنوع” مقدمه ای بود برای آن که بطور موقت موضوع ابهام و سوال درباره مسائل سیاسی یا خط و استراتژی از روی میز جمع شود، تا او فرصتی برای یافتن طرحی برای سرکوب را به اجرا بگذارد که در ادامه آن را توضیح خواهم داد.
چند روز بعد از اینکه از نشست سیاسی رجوی بازگشتیم، اعلام شد که همه نفرات از سطح ام قدیم به بالا (در آن زمان رده های تشکیلاتی برای مردان عبارت بودند از کاندید عضو، عضو، ام جدید یا معاون بخشی جدید، ام قدیم یا معاون بخش قدیم و معاون ستاد) برای شرکت در نشست ژیلا دیهیم که فرمانده قرارگاه ما بود در سنگر زیر زمینی حاضر باشند (سنگر زمینی سنگری بود که برای فرماندهی در شرایطی که قرارگاه مورد حمله هوایی یا موشکی قرار بگیرد ساخته شده بود). همه در زمان مشخص شده در محل حاضر بودند جز ژیلا دیهیم که طبق معمول همه فرماندهان، نیم ساعت همه را معطل گذاشت. در دو طرف میز ژیلا دیهیم میزهای دیگری گذاشته بودند و چندتن از زنان فرمانده در پشت آنها نشسته بودند. این وضعیت مقداری عجیب بود چون بطور معمول چنین اقدامی نمی کردند. پس از اینکه ژیلا دیهیم با تاخیر وارد شد، توضیح داد که قرار است نشست هایی شروع شود که مانند “روز قیامت و روز حساب پس دادن” است. همه باید جواب بدهید که چرا تاکنون برادر (رجوی) را به تهران نبردید!!
معلوم بود که رجوی قصد انتقام گیری سنگینی دارد. او با نشست سیاسی، سوال و ابهام سیاسی و خطی را ممنوع کرد و حالا قصد داشت تا بار دیگر مقصر گیر کردن مجاهدین در عراق را نیروهایی معرفی کند که در هیچ تصمیم گیری سازمانی دخیل نبودند و اصلاً رجوی به حساب شان نمی آورد. او می خواست خودش که تنها تصمیم گیرنده درباره “همه چیز” بود را نه تنها از لیست مقصرین خارج کند بلکه طوری کار را پیش ببرد که گویی مظلوم هم واقع شده و نیروهای مجاهدین خلق او را ضایع کرده و حالا باید جواب بدهند که چرا او را به تهران نبرده اند!!!
ژیلا دیهیم برای این نشست ها ضوابطی را اعلام کرد. اولین ضابطه این بود که تعداد افراد حاضر در نشست نباید کمتر از 30 نفر باشد. ضابطه بعد این بود که کسی حق نداشت با سوژه نشست آرام صحبت کند و باید با صدای بلند بر سر سوژه فریاد کشید.
یکی از فرماندهان یگان به نام “ض” که یکی از چاپلوسان مرکز ما به حساب می آمد طبق معمول نشست ها پشت میکروفون رفت تا حرف بزند و چاپلوسی کند. او فکر می کرد مثل نشست های معمول اگر چند جمله تملق آمیز درباره مریم رجوی بگوید و چند انتقاد هم از دیگران بکند کارش تمام می شود و با او کاری نخواهند داشت. او متوجه نشده بود که شرایط عوض شده است. “ض” خیلی تنبل بود و بسیاری مواقع وقتی نفراتش را به سر کار می فرستاد خودش پنهانی به آسایشگاه می رفت و می خوابید. من در آسایشگاه یگان او بودم. مدتی بود که وقتی بعد از اتمام کار به آسایشگاه برمی گشتم، می دیدم که آنکادر تختم به هم خورده است (ما موظف بودیم هر صبح بعد از بیدارباش تخت های مان را آنکادر کنیم) و روبالشتی ام کثیف و چرب است. بعد از آن که این موضوع چند بار تکرار شد، به “ض” مراجعه کردم و ضمن بیان مشکل از او خواستم پیگیر شود که آیا کسی از نفرات یگان او از تخت من استفاده می کند یا نه؟ روز بعد “ض” گفت از بچه های یگان پرسیدم اما آنها گفتند این کار را نکردند. این مشکل مدتی ادامه داشت تا اینکه یکبار وقتی برای برداشتن وسیله ای در ساعت کار به آسایشگاه مراجعه کردم دیدم که “ض” روی تختم خوابیده است. آن جا بود که متوجه شدم او بدلیل تنبلی موقع کار به آسایشگاه می آید و می خوابد و برای اینکه آنکادر تخت خودش بهم نخورد و دیگران نفهمند که از زیر کار در می رود و هنگام کار می خوابد و در ضمن مجبور به مرتب کردن تختش نباشد و هم بدلیل اینکه روبالشتی اش را نشوید، روی تخت من می خوابید. برای اطمینان روز بعد هم این موضوع را چک کردم و بعد به صورت جدی به او تذکر دادم که دیگر اینکار را انجام ندهد. “ض” هر چند خیلی تنبل بود و کار نمی کرد اما در عوض خیلی چاپلوس بود و نام مریم رجوی را زیاد به زبان می آورد، در نتیجه مورد اعتماد فرماندهان بود و او را مسئول یگان کرده بودند.
در نشست آن روز ژیلا نمی خواست او را سوژه کند اما چون خودش آمده بود دیگر چاره ای نداشت و او را سوژه کردند. “ض” که نفهمیده بود موضوع چیست و پریده بود وسط، حرف جدی برای گفتن نداشت. در عوض بر خلاف تصور او زنان مسئول این بار به او حمله کرده و با داد و بیداد او را متهم به این می کردند که حق خواهر مریم و برادر مسعود را می خورد و او را متهم می کردند که یگانش ناتوان است و افراد او به ماموریت نرفته اند و این نشانه ای از فرار او از جنگ و مبارزه است. (حال آن که رفتن به ماموریت دل بخواهی نبود و می بایست به افراد ابلاغ می شد و طراحی می گردید و الزامات آن آماده می شد اما با این حال برای سرکوب نیروها، زنان مسئول، مردانی که به ماموریت نرفته بودند و در حقیقت نمی توانستند بروند را به عنوان کسی که از عملیات فرار می کند معرفی می کردند! تا سرکوب شان راحت تر باشد) بعد از اینکه زنان حاضر در نشست بر سر “ض” داد و فریاد کردند، نوبت افراد دیگر رسید که علیه او حرف بزنند. البته بیشتر این افراد از ترس اینکه خودشان به اتهام ساکت بودن سوژه نشوند، بلند می شدند و حرف هایی درباره “ض” می زدند. ژیلا دیهیم از چند نفر اول به شدت انتقاد کرد که چرا با آرامی حرف می زنند و در نتیجه نفرات بعدی با فریاد های گوش خراش بر سر “ض” داد می زدند. محیط سنگر خیلی بزرگ نبود و فریادها در آن می پیچید و بسیار آزار دهنده بود. یک نفر هم بلند شده بود و فقط می گفت “الان روز قیامت است، تا جواب ندهی ولت نمی کنیم”! این فرد هم مثل بقیه می دانست که اگر چاپلوسی کند کمتر به او فشار می آورند. او برای اینکه خودش سوژه نشود، وقتی کسی سوژه می شد از جایش بلند می شد و همان جمله را با داد و فریاد زیر گوش سوژه تکرار می کرد تا نشان دهد که فعال است. جالب آن که او هیچ حرف دیگری نمی زد و مشخص بود که فقط برای آن که به او گیر ندهند بلند می شود و حرفی می زند. “ض” که انتظار این همه انتقادات را نداشت وارفت و نمی توانست حرفی بزند و چون به سکوتش ادامه داد ژیلا دیهم او را از نشست اخراج کرد.
با بیرون رفتن “ض” یکی از زنانی که کنار ژیلا دیهیم نشسته بود با فریاد گفت: “فرمانده دسته های بی عرضه “ض” کجا هستند، بیایند پشت میکروفون و جواب پس بدهند.” عباس ناظری یکی از فرماندهان دسته های یگان “ض” بود و مجبور شد پشت میکروفون برود. عباس گیر افتاده بود و نمی دانست چه بگوید. زنان حاضر در نشست به شدت عباس را متهم به بی عرضه بودن و خوردن حق رهبری (رجوی) می کردند، به این دلیل که جلوی خرابکاری های “ض” را نگرفته بود. در حالی که اصلاً در تشکیلات امکان نداشت یک تحت مسئول بتواند جلوی کارهای مسئولش را بگیرد و در خیلی مواقع از آنها خبر نداشت. در واقع اگر اتهامی در این زمینه وجود داشت به زنانی که مسئول “ض” بودند وارد بود و افراد تحت مسئول “ض” کاری نمی توانستند بکنند. عباس تازه شروع به صحبت کرد که “ض” فرصت را غنیمت شمرد و برای خود شیرینی و نجات خودش، با داد و فریاد بر سر عباس به نشست برگشت و رو به عباس می گفت: “ای خائن، تو می دیدی من دارم حق خواهر مریم را می خورم، چرا جلوی مرا نگرفتی، چرا حق خواهر مریم را ضایع کردی، تو خائنی و باید همینجا جواب پس بدهی. من تا جواب این که چرا به برادر مسعود و خواهر مریم خیانت کردی را از تو نگیرم از اینجا نمی روم”!! به این ترتیب “ض” با حقه بازی، هم اخراج خودش از نشست را پیچاند و هم با حمله به عباس بار دیگر خودش را به عنوان چاپلوس به ژیلا دیهیم اثبات کرد.
ادامه دارد
ایرج صالحی