داستان سلمان دهواری، نوجوان بلوچی که در اوج جوانی و در حالی که آیندهای روشن در پیش رو داشت، توسط فرقه رجوی ربوده شد، حکایت تلخ هزاران خانوادهای است که عزیزانشان را در چنگال این فرقه گرفتار شده اند. این داستان، روایتی از امیدهای شکسته، آرزوهای نافرجام و درد بیانتهای خانوادهای است که 22 سال است چشم انتظار بازگشت فرزندشان هستند.
سلمان دهواری، دانشآموزی بود که همچون بسیاری از جوانان، رؤیای آیندهای بهتر را در سر میپروراند. اما سرنوشت شومی او را به دام فرقه رجوی انداخت. وعدههای دروغین کاریابی در اروپا، او را به سوی پرتگاهی کشاند که از آن راه بازگشتی نبود. سلمان، همچون هزاران جوان دیگر، فریب تبلیغات اغواگر این فرقه را خورد و در نهایت، به جای رسیدن به اروپا، به عراق و کمپ اشرف کشانده شد و جوانی اش در اسارت و در حسرت آزادی سپری گردید.
از سال 1387 تاکنون، هیچ خبری از سلمان دهواری در دست نیست. خانواده او که در انتظار شنیدن کوچکترین خبری از فرزندشان لحظه شماری میکنند، بارها و بارها به در بسته فرقه رجوی خوردهاند. این فرقه نیز همچون گذشته، ترجیح داده است تا سرنوشت سلمان و هزاران عضو دیگر را در هالهای از ابهام نگاه دارد.
سکوت فرقه رجوی در برابر سرنوشت اعضای سابق و گروگانهای خود، پرسشهای بسیاری را در ذهن ایجاد میکند. آیا سلمان دهواری همچنان زنده است؟ اگر زنده است، چرا اجازه تماس با خانوادهاش را ندارد؟ اگر جان باخته است، چرا فرقه رجوی حاضر نیست جسد او را به خانوادهاش تحویل دهد؟
عدم پاسخگویی به این پرسشها، شاید در ماهیت فرقهای و کنترلگرانه سازمان مجاهدین خلق نهفته باشد. این فرقه، با ایجاد جوّی از ترس و ارعاب، اعضای خود را از هرگونه ارتباط با دنیای خارج منع میکند. همچنین، پنهانکاری در مورد سرنوشت اعضای سابق، یکی از ابزارهای این فرقه برای حفظ کنترل بر اعضا و خانوادههایشان است.
ربوده شدن سلمان دهواری، نه تنها زندگی او، بلکه زندگی خانوادهاش را نیز به طور کامل دگرگون کرده است. پدر و مادر سالخورده سلمان، هر روز را با امید به شنیدن خبری از فرزندشان سپری میکنند. آنها در این سالها، لحظهای از فکر کردن به فرزندشان غافل نبودهاند و تمام تلاش خود را برای یافتن او به کار بستهاند.
این رویداد تلخ، نشان میدهد که فرقه رجوی به حقوق بشر و در واقع به سادهترین حقوق انسانی نیز پایبند نیست و اصلاً اعتقادی به این مفاهیم ندارد. این فرقه با ربودن جوانان و نوجوانان و جدا کردن آنها از خانوادههایشان، به بنیان خانوادهها آسیب میزند و باعث ایجاد رنج و آلام فراوانی میشود.
داستان سلمان دهواری، زنگ خطری برای همه ماست. ما باید هوشیار باشیم و اجازه ندهیم که فرقهها به راحتی به جوانان ما دسترسی پیدا کنند و آینده آنها را تباه کنند.
در پایان، امیدواریم روزی برسد که سلمان دهواری به آغوش گرم خانوادهاش بازگردد و این کابوس تلخ به پایان برسد.
سالاری