*شنبه 27 بهمن
در روز شنبه جمعاً 13مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:
مصاحبه تلویزیون MCN با سرفراز رحیمی و اریسا ادریزی
دختر جوان آلبانیایی از داستان عشق با همسر ایرانی اش، و نقش پدرش در این رابطه میگوید
سرفراز: … در سازمان مجاهدین خلق هیچ وقت فکر نمی کردم که یک روز عاشق شوم و ازدواج کنم یا ولنتاین را جشن بگیرم، هرگز، چون از همان لحظه که به عضویت درآمدم به ما گفتند که باید خودت را از زنان جدا کنی.همه چیز بین مردان و زنان جدا بود.
اگر به عشق فکر می کردم مجبور می شدم بنویسم
و بگویم ومانند یک جرم به آن اعتراف کنم و شب در جمع بازگو کرده و تحقیر شوم من به خودم میگفتم پس بهتر است هیچوقت به عشق فکر نکنم.
ما همه اعضای سازمان هر بار بیرون میرفتیم بایستی لحظات مان را مینوشتم و بر این باور بودیم که این عشق نباید وجود داشته باشد.
وقتی از عراق سازمان مجاهدین به آلبانی آمد، دیدیم که زندگی در آلبانی متفاوت است، با آلبانیایی ها آشنا شدیم، زوج ها را دیدیم.
در کاشار (اسم محلی که سازمان مجاهدین ابتدا اینجا اسکان داشت)، قبل از اینکه به کمپ اشرف در مانزا برویم ، وقتی میدیدم آلبانیایی ها را زوج ها و بچه های کوچک را، به خودم میگفتم چرا من اینها را نداشته باشم.
من در آلبانی متولد شدم، این دومین زادگاه من است. من فرزندان نیمه آلبانیایی و نیمه ایرانی دارم، هرگز فکر نمی کردم پدر شوم.
چون در سازمان این افکار هیچ وقت به ذهنت نمیزد و نمی گذاشتند به ذهنت بزند…
نشست های طعمه، وحشت آفرینی با حداکثر وحشیگری – قسمت آخر
… نشست های طعمه به آخرین مراحل خود نزدیک می شد. در آخرین پرده از این نمایش وحشیانه به همه ما فهماندند که هر فرد باید گزارشی در یک برگ کاغذ A4 با این مضمون بنویسد که وقتی خودش را در آن طرف مرز و در سمت ایران گذاشته، دیده است که به محض رسیدن پایش به خاک ایران، شروع به شکنجه مجاهدین و زدن تیر خلاص نموده و تبدیل به یک مامور جمهوری اسلامی شده است! در انتهای گزارش هم می بایست نتیجه گیری می شد که برای جلوگیری از تبدیل شدن به شکنجه گر و تیر خلاص زن، باید به انقلاب مریم چنگ زد. با خواندن گزارشی با این مضمون، بقیه تایید می کردند که آن فرد خودش را به خوبی در آن طرف مرز دیده و فهمیده که اگر کارش به آنطرف مرز بکشد چه خواهد شد و از بحث طعمه عبور کرده است! آن گاه هر کس باید گزارش خودش را امضا می کرد و به مسئولش می داد تا در پرونده او قرار داده شود.
بخشی از مطالبی که رجوی ها بر علیه جداشدگان منتشر می کنند گزارشاتی از این دست است و سران فرقه مجاهدین با سوء استفاده از این گزارشات طوری فضاسازی می کنند که گویی فرد جدا شده به این اعتراف کرده که نفوذی بوده و با جمهوری اسلامی همکاری داشته و دنبال شکنجه مجاهدین بوده است!…
چرا رجوی با کمیساریای عالی پناهندگی در آلبانی قطع رابطه کرد؟
… در لیبرتی سران مجاهدین یک برخورد دوگانه و متناقض با استقرار و نظارت کمیساریا داشتند. از طرفی صرف وجود و استقرار کمیساریا که حمایت سازمان ملل از ساکنان را در قبال حملات مشروعیت میداد، را الزامی میدانستند. ولی از طرفی دیگر چون مسعود رجوی لیبرتی را پلی به سوی تهران قلمداد میکرد و بر طبل جنگ میکوبید، و برعکس آن بسیاری از نفرات از طریق مصاحبه با کمیساریا به کشورهای ثالث از سازمان جدا میشدند، بنای مخالفت با کمیساریا و نظارت بر کمپ و افراد را گذاشت تا مانع ریزش بیشتر نفرات شود.
… از آنجایی که اعضا بعد از سالها به محیط بازتری در تیرانا از کمپ اشرف و لیبرتی دست یافته بودند و با دیدن زندگی مردم و داشتن آزادی بیشتری از زمانی که در عراق بودند، تردد نفرات دونفره به شهر و استفاده از اینترنت برای تماس با خانوادهها، هر روز تعدادی فرار یا درخواست جدایی میکردند. نفرات جداشده از طرف کمیساریا حمایت شده و با اسپانسری کمیساریا، برای رفتن به دیگر کشورهای اروپایی تسهیلات پناهندگی دریافت می کردند. رجویها که استفاده خود را در عراق و در انتقالها و حفاظت از کمیساریا و سازمان ملل کرده بودند، و به قول معروف خرشان از پل گذشته بود. و هم اینکه میدیدند هر روز ریزش نیرو دارند و از طرف کمیساریا حمایت میشوند مخالفت خود را با کمیساریا علنی کرده و افرادی را وادار به مجادله با کارکنان کمیساریا میکرد و خواهان خروج کمیساریا از مجتمع مفید میشدند. النهایه بطور کامل قطع رابطه کردند. تا به خیال خود بتوانند از جدا شدن و فرار نفرات که کمیساریا را تنها پشتوانه و امید خود برای حمایت در آلبانی و انتقال به کشورهای اروپایی میدیدند، ممانعت کنند…
مجاهدین خلق و گروگانگیری عاطفی
یکی از استراتژیهای اصلی فرقه رجوی، گروگانگیری عاطفی اعضای خانوادههاست. این فرقه با جدا کردن اعضای خانواده و نگه داشتن آنها در کمپهای خود، از این افراد به عنوان ابزار فشار بر خانوادههایشان استفاده میکند. بسیاری از والدین و بستگان اعضای سازمان مجبورند برای حفظ ارتباط با عزیزانشان، در فعالیتهای تبلیغاتی و تجمعات فرقه شرکت کنند. این افراد حتی اجازه ندارند تصویری از فرزندان یا عزیزان خود منتشر کنند یا به طور علنی از آنها یاد کنند، چرا که هرگونه اقدام خارج از چارچوب تعیینشده توسط رجوی ها ممکن است به قطع ارتباط یا حتی آسیب به عزیزانشان منجر شود.
… خانوادههایی که در خارج از ایران زندگی میکنند نیز تحت فشارهای شدیدی قرار دارند. این فشارها شامل شرکت اجباری در تجمعات و کارناوالهای تبلیغاتی فرقه است. آنها مجبورند ساعات طولانی پای رایانه بنشینند و محتوای تولید شده توسط تیم های تبلیغاتی فرقه را در فضای مجازی منتشر کنند. این فعالیتها نه تنها وقت و انرژی زیادی از آنها میگیرد، بلکه باعث انزوای اجتماعی و روانی آنها نیز میشود…
*یکشنبه 28 بهمن
15 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:
انقلاب بهمن 57 و مجاهدین خلق، درس ها وعبرت های گرانبها – قسمت پنجم
آتش بس جنگ ایران و عراق و عملیات فروغ جاویدان
… رجوی در نشست توجیهی این عملیات با شیادی و منتهای ساده سازی تلاش کرد روح و روان اعضا را به بازی گرفته و یک پیروزی ساده و بدون دردسر در عملیات را به آنها القاء نماید. این بزرگ ترین خیانت رجوی در حق اعضا بود که شکست و بن بست استراتژیک خود را پیروزی جلوه داد. این موضع و غرور رجوی ناشی از توهمش نبود بلکه اوج عدم صداقت وی را در قبال اعضا نشان می داد. وی اصرار داشت به اعضا تلقین کند نیروهای مسلح ایران بکلی از هم پاشیده و دولت به دلیل پذیرش آتش بس در منتهای ضعف است. رجوی به صراحت در جمع اعضا گفت: کافی است که ما به کرمانشاه برسیم، از همه جای ایران مردم به ما ملحق خواهند شد. وی چنان غرق تخیلاتش شده بود که حاضر نشد به تمامی سوالات اعضای شرکت کننده در نشست گوش دهد و به آنها گفت: جمع بندی نهایی در میدان آزادی!
بسیاری از اعضای شرکت کننده در این عملیات فاقد تجربه نظامی و کار با سلاح بودند. و حتی قواعد ساده شلیک را هم نمی دانستند. تعدادی از اعضا که از کشورهای اروپایی برای این عملیات بسیج شده بودند و در آخرین روزها وارد قرارگاه اشرف شدند. بسیاری از آنها سالها در خارج کشور زندگی می کردند و از خانواده و فامیل دور بودند. شور دیدار با خانواده بعد از سالها بی خبری و ساده لوحی محض در قبال وعده های رجوی آنها را در گرمای مرداد ماه به عراق و پادگان اشرف کشانده بود…
10 ماده ای که هرگز در سازمان مجاهدین خلق جامه عمل نپوشید
سالهاست که مناسبات و تشکیلات استبدادی مجاهدین خلق، از سوی دیگر مدعیان اپوزیسیون و منتقدان سازمان مورد سئوال و اشکال است. همه دقیقا به این علت، هرگز دست دوستی به سوی این سازمان دراز نکرده اند و اندک کسانی هم که فریب این ده ماده را خوردند و به مجاهدین و رهبری آن نزدیک شدند، خیلی زودتر از آنچه که مسعود و مریم هم تخمین می زدند ، دست رد به سینه آنها زدند.
مهمترین نکته و اشکال به مناسبات سازمان، وجه دیکتاتوری آن است، همه می دانیم و پس از افشاگری های جداشدگان از این سازمان، خیلی بهتر متوجه شدیم که سازمان اعضای خودش را زندانی و شکنجه می کند، مستندات بیشماری هم در این مورد وجود دارد و برخی نیز در قالب کتاب ها و مقالات بسیار زیاد منتشر شده است. روابط پنهانی مسعود رجوی با زنان سازمان و عیش و نوش های او در خلوتگاههای رهبر عقیدتی نیز زبانزد همگان است و اندک زنان جداشده بر این مدعا صحه گذاشته و مستندات و افشاگری های خود را اظهار داشته اند و هیچ جای انکاری وجود ندارد…
مجاهدین خلق؛ تناقضات رفتاری و اهداف پنهانی
… رهبران فرقه رجوی با گزینش و آموزش افرادی که اغلب از نظر سواد و مهارتهای اجتماعی در سطح پایینی قرار دارند، آنها را به عنوان تحلیلگر، کارشناس و تئوریسین سیاسی در رسانههای خود به کار میگیرند. هدف از این اقدام، القای این ایده است که فرقه همچنان پویا و جوان است و با نیروهای متخصص و تحلیلگر به فعالیت خود ادامه میدهد.
… بسیاری از جوانان هوادار فرقه در اروپا و آمریکا، حاضر به زندگی در شرایط سخت و طاقتفرسای “اشرف” نیستند و ترجیح میدهند از امکانات، تکنولوژی و ارتباط با خانواده خود بهرهمند باشند. این مسئله نشان میدهد که فرقه رجوی، جذابیت خود را برای نسل جوان از دست داده است و نمیتواند آنها را به زندگی در شرایط قرون وسطایی خود ترغیب کند.
فرقه رجوی با استفاده ابزاری از اعضای جوان و میانسال خود، تلاش میکند چهرهای فریبنده از خود به نمایش بگذارد و وانمود کند که همچنان از حمایت و پویایی برخوردار است. اما واقعیت این است که این فرقه، به دلیل ماهیت سرکوبگر و غیرانسانی خود، با بحران مشروعیت و کمبود نیرو روبرو است و نمیتواند جوانان را به خود جذب کند.
رجوی می گفت جای همه مردمی که به ما نپیوستند بیخ دیوار است
… مسعود رجوی تلویحا تاکید می کرد که از نظر سازمان، تک تک مردمی که به سازمان نپیوستند، جایشان بیخ دیوار و اعدام انقلابی! است. او معتقد بود که همه باید به سازمان و ارتش بپیوندند تا جنبش به پیروزی برسد.
… شکاف عمیق مردم و سازمان بود که خودنمائی می کرد و کسی دنبال علت العلل این موضوع و موشکافی آن نمی رفت. واقعیت این است که مردم ایران طی سالهای اخیر عملکرد سازمان را بخوبی زیر ذره بین داشتند و تک تک اعمال سازمان از سوی مردم و به ویژه قشر آگاه مورد سئوال بود که هرگز پاسخی برایشان داده نشده است، چرا که اساسا پاسخ قانع کننده ای وجود نداشت.
… در اکثر مراسمات سازمان، از برخی پارلمانترهای سابق و لاحق ، برای سخنرانی دعوت می شود و پرچم های آمریکا در کنار آرم سازمان ، خودنمائی می کند و بیننده این دیدگاه برایش ایجاد می شود که سازمان مجاهدین خلق ، استقلال ندارد و دمش به دولت های متخاصم مردم ایران بسته است…
*دوشنبه 29 بهمن
در این روز کلاً 10 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
گسلایتینگ، تکنیک مسعود رجوی علیه قربانیانش
پدیده چراغ گاز
یکی از تکنیکهایی که دیکتاتورها و رهبران فرقهها برای به کنترل درآوردن پیروان خود به کار میبرند، پدیده ای است به نام گسلایتینگ (Gaslighting) که در زبان فارسی “پدیده چراغ گاز” ترجمه شده است.
گسلایتینگ به فریبکاری و دستکاری افکار یک شخص در دورهٔ زمانی طولانی و پیوسته گفته میشود که باعث میشود قربانی اعتبار فکر خود، تعقل و توانایی درک واقعیت، استدلال صحیح بودن وقایع اتفاق افتاده را زیر سوال ببرد و در نهایت به سردرگمی، بیثباتی خلقی و از دست دادن حرمت نفس و اعتماد به نفس او بیانجامد.
… مسعود رجوی به قدری ماهرانه این تکنیک را به کار برده است که بیشتر قربانیان او اصلا متوجه نشده اند. او در تحریک کردن افراد از طریق سخنرانیهای طولانی و نشستهای مغزشویی از اعتماد به نفس تضعیف شده افراد بهره میبرد. تصاویری که از جلسات معروف به “نشست طعمه” منتشر شده است، نمونه هایی بارز از به کار گرفتن تکنیک گسلایتینگ از سوی مسعود رجوی علیه اعضای گروه خود یعنی مجاهدین خلق است.
… هدف رهبران فرقه ها و از جمله مسعود و مریم رجوی، شکستن تواناییهای تفکر انتقادی اعضا و تسلیم شدن آنها در برابر رهبری است. از دستاوردهای رهبران مجاهدین خلق این بوده است که با بهره گیری از تکنیکهایی چون گسلایتینگ افراد را از هویت و جنسیت تهی کردهاند و برخی از اعضا حتی برای این “رهایی” از جنسیت و فردیت به خود افتخار میکنند و “فدا” برای سازمان را غایت مسیر خود میدانند.
… آگاهی بخشی درباره ساختاری که افراد در آن گرفتار شدهاند اولین گام در راستای نجات قربانیان است. اعضای مجاهدین خلق باید بدانند که گرفتاری آنها در دام مطامع رهبران هرگز از نوع فضیلتی به نام فداکاری برای هدفی والا نیست. گام بعد ایجاد حلقه حمایتی برای آنهاست…
*سه شنبه 30 بهمن
در این روز 10 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
ضاد – در مناسبات مجاهدین خلق
… “ضاد” در سازمان کد مربوط به بخش ضداطلاعات این فرقه ضدبشری است. افرادی که در این بخش دست اندرکار زندان و شکنجه و قرنطینه هستند، همگی از شنیع ترین و خشن ترین کادرهای بالای سازمان هستند و اکثریت اعضای سابق و کنونی سازمان، سر و کارشان به این بخش قضائیه جلادان رجوی افتاده است.
ضاد به سلسله آموزشهایی نیز اطلاق می شود که شامل آموزش های امنیتی و ضد اطلاعاتی و ضد جاسوسی می شود، به نفراتی که این آموزشها را می گذراندند افسر امنیت و مسئول ضاد قرارگاه نیز اطلاق می شد.
مسئولیت افسر ضاد قرارگاه ها این بود که بررسی کنند فردی که تازه وارد مناسبات شده مشکوک و یا نفوذی رژیم هست یا نه؟ رفتارهای روزانه افراد و برخی گزارشات امنیتی محرمانه از طریق این افسرها به بخش ضد اطلاعات ارتش گزارش می شد. به افرادی که تحت نظر قسمت ضاد ارتش بودند، “سوژه های ضاد” می گفتند.
به اعضایی که هنوز از تور ضاد عبور نکرده بودند، اصطلاحا می گفتند که هنوز “ضاد” آنها، یعنی وضعیت ضد اطلاعاتشان تائید نشده است.
این بخش از سازمان با بهانه های به اصطلاح تهدید جان رهبری، هر کاری را مجاز می دانستند و دستگیری، زندان و نگهداری در مثلا قرنطینه های مخصوص، ضرب و شتم افراد مشکوک امری کاملا طبیعی و روا محسوب می شد. سبک دستگیری توسط ضاد هم جالب است. آنها از شیوه دستگیری به سبک پلیس اف بی آی استفاده می کردند و در تاریکی فرد را دستگیر کرده، دستبند زده و سوار ماشین می کردند و در دو طرف سوژه ، دو نفر از نفرات ضاد می نشستند…
انقلاب بهمن ماه 57 و مجاهدین خلق، درس ها و عبرت های گرانبها – قسمت ششم
… انقلاب ایدئولوژیکی درونی مجاهدین خلق به مجموعه تحولاتی گفته میشود که از سال 1364 در سازمان مجاهدین خلق آغاز شد. مسعود رجوی رهبر سازمان هدف از شکل گیری و ضرورت آن را این چنین بیان می کند. سازمان در یک جمع بندی به این نتیجه رسید که میزان حضور تشکیلاتی زنان در سطوح فرماندهی و مدار مسئولیت با نقش موثری که آنها در سازمان ایفا کرده اند یکسان نیست و دلیل آن هم این است که عنصر زن ستیزی در مناسبات تشکیلاتی وجود دارد. وی برهمین اساس از مریم قجر به عنوان یکی از زنان برجسته بعد از اشرف ربیعی همسر سابق خودش نام برد و وی را به عنوان همردیف خود معرفی کرد. رجوی در گام بعد با طرح مسئله محرمیت و یگانگی در نقطه رهبری مریم را که تا قبل از آن همسر مهدی ابریشم چی بود به عقد ازدواج خود درآورد.
… در سال 68 یعنی چهار سال بعد از مرحله اول انقلاب ایدئولوژیکی درونی مرحله دوم در دستور کار قرار گرفت با این تفاوت که شروع این مرحله نه با یک ازدواج و طلاق بلکه طلاق اعضا از همسرانشان شروع شد. این حرکت یک تناقض بزرگی را در تشکیلات به وجود آورد…
شکست سنگین رجوی در 20 بهمن 1403
… در تظاهرات بیستم بهمن همین امسال بود، از دو سه ماه قبل شروع به تبلیغاتی کرده بودند که گویا قرار است تعداد شرکت کنندگان از سالهای قبل نیز بیشتر باشد. آخر در سالهای قبل عدد “حدود صد هزار نفر” استفاده میشد، هر چند هیچگاه و هیچ خبرگزاری و هیچ مقام رسمی از تعداد شرکت کنندگان آمار رسمی ارائه نداد ولی مدام سرکردگان فرقه رجوی اعلام میکردند که بیش از صد هزار نفر در تظاهرات شرکت کردند.
جالب اینکه حتی وزارت کشور فرانسه که نظارت دقیق روی این حرکت های فرقه رجوی داشته و دارد تا عناصر رجوی …دست از پا خطا نکنند هیچوقت اعلام نکرد که شرکت کنندگان به چه میزان بودند. حداقل برای خوش خیال کردن سران فرقه رجوی و یا همان چند نفر نمایندگان پارلمان فرانسه که مریم رجوی را دنبال میکنند نیز به صحنه نیامدند تا اعلام کنند که شرکت کنندگان در این مراسم هایی که آنان ساپورت و پوشش میدهند چقدر است!
… این پروژه سنگین ترین شکست رجوی در بیست سال گذشته است زیرا از دستگیری مریم رجوی در 27 خرداد سال 1382 ( 17 ژوئن سال 2003 میلادی ) به بعد فضاحت و شکست به این گستردگی در تشکیلات وجود نداشته است.
بالا و پائین های زیادی داشته اند ولی این یکی به قدری پائین بود که خودشان حالت تهوع گرفته بودند که این چه فضاحت و بدبختی بود که نصیبشان شد…
پشت نگاه های ساکنین قلعه مانز
اعضای حاضر در کمپ مانز مجاهدین خلق ( اشرف 3)، افرادی گرفتار هستند که حسرت هایشان را پشت دربهای کمپ پنهان کرده اند. این افراد هیچ گاه زندان و اسارت را انتخاب نکردند. هر کدام به طریقی به اینجا کشانده شدند و این اسارت در دیار غربت بر آنها تحمیل شد. سران سازمان مجاهدین خلق، در راه قدرت طلبی ها و مطامع شخصی شان هر کس را توانستند به اسارت کشانده اند و هنوز هم سعی دارند تا افراد بیشتری را به دام بیاندازند.
کسی که گرفتار شده باشد فکر و خیالش مدام در خاطراتش است، همواره با خاطرات خوش و حتی با خاطرات تلخش زندگی میکند. خاطرات خوش عامل و باعث “حسرت بدلی” می شوند. عاملی می شوند تا فرد مدام خیال بافی کرده و در تخیلات خودش بچرخد، زندگی کند، بی آنکه کسی متوجه شود. در حقیقت می توانم بگویم همین حسرت بدلی ها عاملی برای امید داشتن به آینده بشوند، امیدی که شاید روزی محقق شده و فرد بتواند در دنیای آزاد به حداقلی از خواسته های فردی خود برسد.
… در اصل اساس انقلاب ایدئولوژیک که مسعود رجوی به راه انداخت برای پایان دادن به زندگی هایی بود که در عالم واقع وجود داشت و یا زندگی هایی که در عالم خیال به آنها پرداخته می شد، رجوی تمام تلاشش این بوده و هست که افراد زیر دستش را از این بابت خلاص کرده و تبدیل به موجوداتی کند که تمام فکر و خیالشان فقط مسعود رجوی باشد، ولی گویی تا به الان شکست خورده و نتوانسته است که به این پروژۀ بلند پروازانه برسد. قطعا هرگز نخواهد رسید زیرا زیر دستهایش انسان هستند و تا زمانیکه تبدیل به ربات نشده اند دچار حسرت بدلی و خیالبافی خواهند شد…
*چهارشنبه 1 اسفند
در این روز مجموعاً 4 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:
کودک سربازی و جدایی اجباری فرزندان از والدین و حضانت غیر قانونی جرم محرز است
… فراق و جدایی فرزندان (کودکان سربازان در کمپ مجاهدین) از والدین حاصل یک عمل حقوقی (طلاق) نبوده است بلکه آنها با دستور مستقیم مسعود رجوی و بدون تشریفات قانونی به اجبار از خانواده خود جدا و به کشور های غربی انتقال داده شدند و مجددا به عراق فرا خوانده شده و تحت مغزشویی عوامل گروه قرار گرفته و از دیدار و هرگونه ارتباط با خانواده خود محروم شدند.
… سران فرقه چون فاقد هر گونه صلاحیت در حضانت و قیومیت به ویژه در خصوص کودک سربازان که زیر 18 سال سن داشتند بودند عملا مرتکب تخلف از قانون و جنایت علیه اعضا شده اند و اعضای زیر 18 سال را در مقاطع مختلف بدون اخذ مجوز حضانت و قیومیت و بدون حق ملاقات در کمپ های خود محبوس کرده است.
… مسعود و مریم رجوی امران جنایتی بودند که اولا فرزندان اعضای خود را به اجبار از والدین جدا و بدون اذن و اجازه پدر و مادر شان آنها را به سرپرستی اشخاص خارجی در آوردند و در تخلف دیگر بدون کسب اجازه و دارا بودن حق حضانت همان فرزندان را که تماما زیر 18 سال داشتند برای بهره گیری نظامی به عراق انتقال داده اند.
… مسعود رجوی عامدانه و با نقض مفاد کنوانسیون کودک سربازان را از زندگی سالم و آزاد محروم کرده یا آنها را در معرض اقدامات خطرناک نظامی قرار داده که پیامد های قابل توجه برای سلامت جسمی و روحی آنها در پی داشته است…