قدیمی تر ها چه خوب گفتند ” از کوزه همان برون تراود که در اوست ” یعنی اگر کسی هنرمند است خودش را با هنرش اثبات می کند، اگر کسی سیاستمدار است با سیاستش، اگر کسی شاعر است با شعر و دیوان شعرش و البته اگر کسی لمپن هم باشد با چاقو و قمه کشی و گرو کشی و سرگردنه گیری و الفاظ رکیک. در اصول و تئوری های روانشناسی اصولا انگیزه های احساسی خیلی زود ناپدید می شوند و ایده های بزرگ افراد انگیزشی و احساسی خیلی زود از بین می رود. ” ما برای مبارزه به اشرف آمده ایم “، ” اشرف امروز تنها دژ پایداری در مقابل فاشیسم مذهبی است ” و… باید گفت انگیزه های احساسی، بیشتر از آنکه تابع اخلاق و بر مدار اخلاق گرایی باشد بر مدار تحریک و تهییج احساس است بنابراین از اهداف و مطلوب های مورد نظر خیلی زود دور می شود. البته باید تاکید نمود وقتی علاقه به هدفی در انسان وجود ندارد و تلاش برای آن هدف نیز از اعماق وجود آدمی نیست، قوی ترین محرک ها نیز نمی تواند مانع از خطا در انجام وظایف شود و این همان چیزی است که باعث می شود با همه ی تلاش ها، فرضا یک اپراتور کامپیوتر تصویر یک چهره ی معرف را به اشتباه در سایت قرار دهد و تلاش کند ترس ایجاد شده در مقابل این گاف بزرگ را با الفاظ بی معنی، مبهم و البته ناشایست جبران کند. البته باید گفت منشا بسیاری از ترس ها عدم آگاهی و دانش است و با آموزش دیدن و فراگیری مهارتها می توان بر ترس ایجاد شده غلبه نمود. البته ترس – از نوع مورد اشاره در این مجال – محصول چیزهای دیگری نیز می باشد که یکی از آنها بلاتکلیفی و تردیدی است که در اجزاء عده ای نفوذ کرده و به یقین آرامش را از آنها سلب کرده است اما دانش و علم – همان چیزی که در اشرف تخمش را ملخ خورده – باعث از بین رفتن این مشکل می شود. اما واقعا چرا باید در مقابل یک گاف – آنهم به این بزرگی – تا این حد آشفته شد و زمین و زمان رابه هم بافت؟
از بحث رسوایی های اینچنینی جماعت مدعی نجات ایران که بگذریم اصولا استفاده از الفاظ رکیک و ناشایست نوعی تخلیه ی روانی ناشی از شکست و حقارت محسوب می شود. (این مطلب در روانشناسی شخصیت امری اثبات شده است) البته در جواب باند رجوی باید گفت دربرخی موارد فحش شنیدن هم بد نیست چون شخص هتاک اوج حقارت و کوچکی خود را با این کار نشان می دهد و این مساله بر سعه ی صدر طرف مقابل نیز می افزاید. باید بررسی کرد و به دنبال این مطلب گشت که شخص هتاک آیا از سر تخلیه ی هیجان است که الفاظ ناشایست به کار می برد یا اینکه ریشه ی این مساله درضعف های دوران کودکی و یا حقارتهای دوران جوانی است؟شاید هنوز عده ای ندانند درلیگ برتر فوتبال انگلیس به برخی از تماشاگران که دائما اغتشاش ایجاد می کنند و تماشاگران حریف را کتک می زنند و در بیرون از ورزشگاه ها مغازه ها را به آتش می کشند هولیگان گفته می شود. دولت انگلستان تا کنون نتوانسته در مقابل این تماشاگران اهرم کنترل دائمی ایجاد کند و تنها توانسته برخی رادستگیر کند و برخی را نیز از ورود به ورزشگاه محروم سازد، اما همین تماشاگران در هنگام بازی به خود اجازه نمی دهند به وسط زمین یورش ببرند و بازیکنان تیم مقابل را مورد آزار و اذیت قرار دهند. این یعنی رعایت درصدی از قانون توسط همین تماشاگر نماها یا به عبارتی ترس از عقبه ی قانونی و عوارض بعدی جرم. البته این تماشاگر نماها در زندگی عادی خود انسانهای عادی می باشند خیلی ها حتی زندگی خصوصی موفقی نیز دارند و بی قانونی و آشوب طلبی آنها فقط مربوط به فوتبال است. از مثال اوباش ترین تماشاگران جهان به مثال تروریست ترین گروه جهان برگردیم که البته به دلیل نادانی، ترس و عدم بهره مندی ازسواد آکادمیک و دانش فنی تلاش می کنند هر اشتباه خود را با اشتباه دیگری جبران کنند. برای باند رجوی البته هیچ حد و مرزی وجود ندارد و تنها چیزی که در رفتارهایشان جای ثابت دارد اصول هیستریک می باشد که این مورد نیز بر اثر ناتوانی در پاسخگویی و عدم وجود نفوذ پذیری و اقناع است و بس. شاید فرق بارز هولیگانهای انگلیسی با باند رجوی دراین باشد که دسته ی اول نمی توانند بیشتر از یک حد مشخص و جز در موردی مشخص، از خود رفتارهای غیر طبیعی نشان دهند و نهایتا اینکه برای زمانی مشخص – 90 دقیقه – و برای یک امر مشخص – بازی فوتبال – دست به آنارشیسم اجتماعی می زنند اما دسته ی دوم به طور یقین حد و مرزی برای این مساله نمی شناسند. کسانی که خود را نمایندگان دیپلماتیک ملت ایران می دانند باید بدانند ادبیات دیپلماتیک و یا حداقل ادبیات رسانه ای چیزی بسیار فراتر از این است سخیفانه به آن تمسک می جویند. شاید نباید از اصلی که همیشه به آن تاکیدمی شود غافل بود: مجاهدین سالهاست که از ایران و ایرانی دور هستند و نمی دانند حقیقت موجود در ایران چیست. آنها همانگونه که سالهاست در اشرف ایزوله هستند ازسواد و دانش فنی و بسیاری دیگر از ویژگی های یک انسان عادی و ادبیات گفتاری سالم نیز محروم مانده اند و گفتارشان همانند جاهلان فیلم فارسی دهه ی 40 و 50 می باشد. شاید قبولش برای آنها سخت باشد اما حقیقت دوری از دل و قلب مردم ایران از آنها موجوداتی شدیدا عصبی، تند خو و دارای صفات بارز شیزوفرنیک و خود برتر بینی ساخته است. این قبیل لمپن بازی ها نیز تنها بیش از پیش افکار عمومی را به خلق و خوی فرقه ای آشنا می سازد. البته باند رجوی معتقد است اشتباهی در قرار دادن تصویر مورد نظر وجود نداشته است زیرا همه ی سیاسیون جمهوری اسلامی ایران را همانند هم می داند. البته سوال بزرگی که در اینجا بوجود می آید این است که اگر این رفتار و این گاف اصلا اهمیتی برای مجاهدین نداشت چرا در فاصله ی چند ساعت از درج مطلب هابیلیان برروی سایت،باند رجوی سریعا اقدام به جمع آوری گاف بزرگ خود از روی سایتهایش نمود؟ ختم این مقال نیز با توجه به دست و پا زدن مجاهدین در مورد بی اهمیت بودن قضیه ی گاف بزرگشان و تلاش برای طبیعی جلوه دادن این مساله، باز هم اشاره ای به زبان فارسی و آن حکایت معروف است که می گفت: ” عاقلان دانند. ”
کانون هابیلیان، مشهد، سیزدهم آوریل 2008