آقای سامع سلام. من همانم که نبودم. حالا هم نیستم. چراییش را بروید از رهبر ایدئولوژیکتان بپرسید. من مطلب ( فحشنامه ) شما را در سایت هایی که به همین شغل شریف اشتغال دارند خاندم. یادم افتاد یک خاطره با هم داریم که بدم نیامد جهت اطلاع و یادآوری نقل کنم. امیدوارم مایه ی انبساط خاطر شود نه اینکه چپ چپ نگاه کنید یا به چپ روی بیفتید.
سال 78 بود و شما به اتفاق خانم هشترودی و سایرین آمدید به مرکز ما در اشرف جهت بازدید. دو نکته ی جالب توجه هست که اول دومی را برایتان نقل می کنم. یکعده بچه ها در هنگ بودند که همه خود را مارکسیست و کذا می خواندند. ( خوشبختانه یکی شان الان ایران است و چون حقوق از جایی نمی گیرد وضع سلامتیش بهتر شده یعنی تمایلات کاپیتالیستی و سرمایه داری پیدا کرده و شده بیزینسمن!) اینها آنجا گیر کرده بودند و قصد داشتند جدا بشوند می خواستند هر طور شده با شما گفتگو کنند. دوستان خوب شما در سازمان متوجه شدند و اینها را کمک کردند که اصلا در آن نشست شرکت نکنند. بخندید آقا و ته دلتان بگویید ارواح عمه شان، من خودم محتاج کمک بوده ام…
اما نکته ی دوم
نشستم کنارتان و خاستم حرفی زده باشم. خودم را معرفی کردم و گفتم از کجا امده ام. ( نمی دانستم کجا قرار است بروم. ) بعد گفتم مجاهدین را نمیشناختم و انقلاب خاهر مریم فلان است و بهمان است و من یک انسان دیگر شده ام و سلاحم نوکش برنده تر شده و کذا… ( نخندید آقا خوب نیست، خوب من مجاهد بودم و به من ربطی ندارد که این اسم شما را یاد شیزوفرنی بیندازد!)
شما پرتقالی برداشتید ( شاید هم نارنگی بود) و یواش گفتید خوب اینها رو چرا به من میگی!
تصور کن؟ میخای طرفت رو بپزی و با آب و تاب از تغییرات درونی خودت و وصلت به رهبری میگی اونوقت متحد اصیل شورایی شما وسط حرفایی که با عشق داری براش در می کنی پرتقال پوست بکنه و بگه به من چه!!!!
از چه گفتم ای ادامه دهنده ی اصیل راه چه!!! چرا حرفی از خودتان نمی زنید؟ حرفهاتان شده تکرار بیانات رجوی. این شمایید؟ این خود شما هستید؟ شما به این حرفی که زدی اعتقاد داری: استقرار بک نظام دمکراتیک و لائیک و انتقال قدرت به مردم ایران اون هم بوسیله ی رجوی ؟
من دچار مشکل جسمی میشم ( گلاب به رو تون) وقتی میبینم آدما میان حرفای یک فرقه رو تکرار می کنن. بابا یک کم خودت باش.
آقای مهدی سامع…بنظر من شما انقلاب کردی. تبریک و تسلیت میگم.
راستی من حاضرم کمک کنم که ضد انقلاب بشید. خواستید خبرم کنید.
آرش صامتی پور، وبلاگ آرش، تهران، هجدهم آوریل 2008