من در میان مردمی که آزادند این روزها شاهد تحرکات و جنب و جوش برای فراهم کردن جشن کهن نوروز هستم و میتوان عید نوروز را جشن دلها نامید.
در عید نوروز لبخندی از عمق جان میشکفد و شادی بی دریغ در کوچه پس کوچه های زندگی جار زده می شود و عید برای مردم نوای آزادی است که در آن انسان حق دارد آنگونه که دلش می خواهد شادی کند، کنار عزیزانش باشد و از لحظه های ناب زندگی لذت ببرد. در این جشن نور امید بر چهره ها می تابد و صداهای خنده آهنگ خوشبختی را می نوازد.
اما در میان آنان که در بند فرقه تبهکار رجوی گرفتارند، عید نه جشن بلکه ابزاری است در دست سران فرقه تا اعضا را سرگرم کنند و بر دردهای شان سرپوش بگذارند.
عید آیینی تکراری است که نه بوی آزادی میدهد و نه طعم خوشبختی ، نفرات فقط سرگرم میشوند نه برای شاد بودن بلکه نگریستن به زنجیرهایی که در دست و پایشان بسته شده است .
تفاوت ، تفاوت خورشید و سایه ، حقیقت و سراب ، زیستن و زنده ماندن ، در یکی عید آغاز راهی است تازه و دیگری چرخه ای که در انتهایش تاریکی است.
به یاد دارم در سال 82 در همین ایام آخر سال فرقه بنا به دستور اربابش آمریکا بایستی اشرف را ترک می کرد و به لیبرتی میرفت و ما گروهی بودیم که موقع رسیدن به لیبرتی تا لحظه تحویل سال جدید وقت داشتیم با آن همه خستگی و فشار جابجایی، سالنی را برای جشن آماده نماییم. ساعت 5 صبح به لیبرتی رسیده و 4 ساعت وقت داشتیم برای انجام کارهای جدید که متاسفانه با خبر شدیم یکی از دوستانمان بر اثر فشارهای وارده ناشی از کارهای طاقت فرسا سکته و فوت نموده است و ما ناراحت از این خبر و در حال و هوای فقدان وی بسر میبردیم که سران فرقه به دنبال تبلیغات خود ما را مجبور به همراهی و آماده سازی سالن سخنرانی و جشن فرقه کردند. در آن سال آن جشن بی روح و تبلیغاتی برپا و بدون ذکر نامی از دوست تازه درگذشته و یادی از وی پیام مریم خوانده شد و دوباره وعده سرنگونی در سال جدید داده شد و این در حالی بود که اکثرا اعضای نگون بخت بر اثر کار زیاد یا در خواب بودند و یا ناراحت در یاد دوست از دست داده شان بودند.
عید در فرقه رجوی برای افراد ارزش نداشته و دوستانی که آزاد شده اند این را بخوبی درک میکنند و امیدوارم سال آتی سال رهایی و آزادی دوستان دربندم باشد.
غلامعلی میرزایی