در اوایل سال ۱۳۹۰ بود که ارتش عراق از ضلع شمالی قرارگاه اشرف، وارد شد. موضوع این بود که در زمان صدام حسین یک سری زمین ها را به زور از کشاورزان عراقی گرفته بودند و به سازمان مجاهدین داده بودند.
حالا با روی کار آمدن دولت جدید و مردمی عراق، این کشاورزان برای دادخواهی به دولت مراجعه کرده بودند و زمین هایشان را طلب کرده بودند.
به این ترتیب ارتش عراق در صدد برآمد تا این زمین ها را به صاحبان اصلی شان بازگرداند. موضوع با سران مجاهدین مطرح شد اما آنها از بازپس دادن زمین ها امتناع کردند. البته این موضوع را ما بعدها و پس از خروح از مناسبات متوجه شدیم چرا که در آن زمان، سران سازمان در این باره چیزی به نیروها نگفتند و مسئله اصلی را مطرح نکردند. آنها به عکس سعی کردند نیروها را تهییج کند تا با سربازان عراقی درگیر شوند.
این واقعه یعنی ورود ارتش عراق فی البداهه نبود و طی یک پروسه تقریبا شش هفت ساله بوقوع پیوست.
رجوی تلاش میکرد همان موقعیت قبلی خود، که در زمان صدام حسین داشت را حفظ کرده و با قدرت و قوت قبلی به حضور ناموجه خود ادامه دهد، چیزی که دولت جدید عراق پذیرای آن نبود و هر گونه بهانه رجوی و عواملش را ناموجه دانسته و خواهان ترک خاک عراق توسط رجوی بود. احکام قضائی هم صادر شده بود ولی رجوی زیر بار نمیرفت.
تا قبل از خروج نیروهای آمریکایی از عراق طی قرار داد موسوم به “سوفا” اوضاع سازمان مجاهدین خلق بینابینی بود زیرا حضور نیروهای آمریکایی در اشرف برای دولت عراق دست بستگی ایجاد میکرد ولی بمحض خروج نیروهای آمریکا از خاک عراق دولت عراق با دست بازتری وارد عمل شد و شروع به پیش بردن طرح های خود کرد. از جمله آن طرح ها اخراج مجاهدین خلق از عراق بود چیزی که رجوی نمیخواست مطلقا زیر بار آن برود.
اما چه رجوی دوست داشت و چه نداشت شرایط عراق و منطقه خاورمیانه با سقوط صدام حسین تغییر کرده بود ولی رجوی توسط برخی لابی های خود در اروپا و حتی در آمریکا میخواست به دولت عراق بخصوص شخص نخست وزیر وقت یعنی آقای نوری المالکی فشار بیاورد تا حضور مجاهدین را قبول کند ولی نه تنها نخست وزیر بلکه کل کابینه رای به اخراج مجاهدین خلق از خاک عراق داده بودند.
سرانجام تمام این رفت و برگشتها تبدیل به عملیات نظامی در قرارگاه اشرف شد. در این عملیات ارتش عراق از ضلع شمالی قرارگاه اشرف وارد اشرف شد و تا خیابان صد پیش رفت. طی این درگیری غیرضروری ۳۶ نفر کشته شده و بیش از هزار نفر مجروح شدند که برخی از مجروحین معلول شده و دیگر توان کارهای معمول خود را نداشتند.
من در آن درگیری از ناحیه پای راست مورد اصابت قرار گرفتم و گلوله خوردم و سه بار بطور رسمی زیر عمل جراحی رفتم و هنوز که هنوز است آثار جراحت اذیتم میکند و محدودیت هایی برایم ایجاد کرده است. وقتی کسانی را که دچار قطع عضو شده بودند را می دیدم بخودم دلداری میدادم که من دچار آن محدودیت ها نیستم. هر چند که مشکلات زیادی برایم ایجاد شد. بعد از چند سال هنوز آثار ناراحتی و اذیت های آن جراحت را تحمل میکنم، هنوز وقتی آن ایام لعنتی یادم می آید تمام وجودم بدرد می آید.
باشد که روزی رجوی و کسانیکه باعث آن جنایت شدند محاکمه شده و به سزای اعمال خود برسند.
بخشعلی علیزاده