از آشنایی و عقدمان ۲۰ سال گذشت؛ چه شیرین و پر برکت

توضیح خواهم داد که چگونه ۲۸ بهمن ۱۳۸۴ با همسرم خانم دقتکار بطور اتفاقی آشنا شدم و در یک روند خلق الساعه در ۱۱ فروردین ۱۳۸۵ مراسم عقدمان رقم خورد و خیلی زود تند سریع هم در ۵ خرداد همان سال مراسم جشن عروسی برپا گردید.

بله! بنده ۳۰ مهر ۱۳۸۴ پس از رهایی از تور و اختناق جهنمی رجوی مشتاقانه به کشور و زادگاهم برگشتم.

پس از یکماه دید و بازدید خانوادگی به طور موقت در یک مغازه تجهیزات کالای پزشکی در رشت مشغول شدم که بیشتر جنبه پر کردن وقت بود چرا که تصمیم بر خروج از کشور و زندگی در اروپا مشخصا سوئد را داشتم که سالیان پیشتر اقامت آن را گرفته بودم.

بی آنکه قصد ازدواج و تشکیل خانواده داشته باشم بر حسب قضا و قدر نطفه آن در ۲۸ بهمن ۱۳۸۴ بسته شد با این توضیح که خانم دقتکار برای خرید به مغازه آمدند که خانم ‌منشی مغازه از دوستان باشگاهی شان بودند.

چون مساحت مغازه کوچک و ارباب رجوع زیاد بود در کمال ادب به خانم دقتکار عرض کردم حالا که خرید و دیدار با دوست تان تمام شده می‌توانید تشریف ببرید لطفا…

پاسخی که از ایشان شنیدم چون انتظارش را نداشتم شوکه شدم و هم تحسینش کردم.
” من‌که جای شما را تنگ‌ نکردم آقای محترم”

با شنیدن پاسخ کوبنده ایشان جز سکوت و شرمساری کاری از دستم بر نمی آمد و شایسته هم نبود حرفی میزدم.

ایشان نیم ساعتی با دوست شان همان خانم ‌منشی نشستند و خوش و بش کردند بی آنکه بدانم دارم به ایشان معرفی میشوم.
ایشان که رفتند خانم منشی کارت ورود به بنیاد پژوهشی فرهنگی خانه میرزا کوچک جنگلی وقت را بهم دادند که خانم دقتکار روابط عمومی و مدیر داخلی آنجا بودند.

طبعا بدم نمی آمد که از این بنیاد و خانه سابق میرزا کوچک بازدید به عمل بیاورم و لذا فردایش جمعه اول صبح روانه خانه میرزا واقع در محله استاد سرای رشت شدم.

کوتاه کنم در عرض دو ساعت بازدید با توضیحات مبسوط ایشان از سوابق امر بازسازی خانه میرزا و شروع به کارش به عنوان موزه و با نشان دادن هنرعکاسی خودشان از عکس‌های گرفته شده از روند پیشرفت کار در خانه میرزا، چشم و دلم رفت و با فراموشی مهاجرت به اروپا ایشان را از صمیم قلب برای زندگی مشترک برگزیدم که شاکرم به رضای خدا.

 

خروج از نسخه موبایل