خانواده کابوس رجوی – قسمت آخر

در مقاله قبلی گفتم که بعد از جدا شدن از فرقه جنگ من و خیلی های دیگر آغاز شد که فرقه رجوی فقط بخاطر چندرغازی که به نفرات میداد دنبال اطلاعات بود چه از خانوادها و چه از نفرات اینجا .

من بعد از خبر فوت خواهر پیمان کوردامیر خوب فهمیدم که فرقه رجوی میخواهد درشت مثل داخل تشکیلات کثیفی که دارد با آنها حرف بزنم و سر خم بکنم که با چندرغازی که میدهند هر چه میگویند بگویم چشم من زندگی آزاد را انتخاب کردم نه بنده رجوی کثیف باشم .

بعد از آخرین ماهی که از فرقه پول گرفتم دعوا بالا گرفت که به من اطلاع دادند دیگر کاری به تو نداریم و تو مزدور رژیم شده ای که من هم گفتم هیچ گاه پول کثیف شما را نمیخواهم که قبلاً خانواده خودم مقداری برایم پول فرستادند که با آن مسئله من حل بود .

چند روز بعد با (هادی ثانی خانی ) که حالا در دام فرقه رفته و برای آنها مزدوری میکند . به درب اشرف سه در سیتی پارک رفتیم که مثل این که آب را آنجای ریخته بودند که داشت می‌سوخت که چند ده نفر از آنجا بیرون آمدند و با دشنام و حرفهای رکیک دعوا را شروع کردند . که بعد پلیس آنجا گفت خوب نیست شما بروید و با دفتر آنها صحبت بکنید .

که ما به تیرانا برگشتیم و از آن به بعد بود که فرقه رجوی در سایت کثیفش ما را مزدور خطاب کرد و بعد از آن همیشه آدمها را به هر بهانه ای میخواست به جان ما بیندازد که دعوا راه بیندازد که آشغالی مثل (عبداله مغنی) که کتک خورد و بعد هم شکایت کرد ولی حرفش برای پلیس آلبانی خریداری نداشت فقط آبروی فرقه را برد .

نفرات هم خوب فهمیدند که فرقه نه این که از کسی پشتیبانی نمیکند بلکه میخواهد نفرات را از آلبانی دک بکند .
جنگ دعوا با کمیساریا هم جای خودش را دارد چون فرقه رجوی حتی نفراتی که برای کمیساریا کار می‌کردند مزدور رژیم خطاب میکرد .
بخصوص نفرات رمسا که ارگانی بود برای پناهندگان کار میکرد .

بله دوستان این داستان کثافت کاری های فرقه پایانی نداشت و ندارد که همه دنیا شاهد هستند.

پایان

غلام رضا شکری

 

خروج از نسخه موبایل