مرگ زیبا دانشور (فائزه) عضو شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق شاید یکی از مهمترین خبرهای مربوط به سازمان در طی روزهای گذشته باشد. سایت های سازمان مجاهدین علیرغم کثرت اما تا این زمان هیچکدام شان در این رابطه مطلبی تولید نکرده اند. این سکوت در مقایسه با موارد مشابه از جمله مرگ ابراهیم ذاکری که وی نیز بر اثر ابتلا به بیماری مشابه مرده بود، جای سوال و ابهام زیادی به جا می گذارد. در همین رابطه می توان به مرگ ماندانا نیز اشاره کرد که از سوی سازمان مجاهدین خلق با جریان سازی وسیع و گسترده ای در اروپا همراه بود. مقایسه این موارد با مرگ فائزه و انفعال مجاهدین به هر حال حدس و گمانه هایی را باعث می شود که یکی از بدیهی ترین آن را می توان حول اظهارات خانم بتول سلطانی متمرکز کرد. بر اساس اظهارات خانم سلطانی ظاهرا فائزه در مناسبات شورای رهبری سازمان آن گونه که انتظار می رفته همسو با شرایط نبوده و در این رابطه بعضا از سوی اعضای رده بالای شورای رهبری مورد نقد و برخورد گرفته است. خانم سلطانی که ظاهرا از نزدیک شاهد این اتفاقات بوده در این خصوص گفته است:
او همیشه در نشست ها تحت فشار روانی زیادی بود و نسرین (مهوش سپهری) او را متوهم و معترض و طلبکار می نامید. او با سازمان درگیری های زیادی داشت. وی با وجود مسئله بیماری اش مجبور بود به شدت کار کند تا اینکه بالاخره از پای در آمد. سایت بنیاد سحر خانواده، اظهارات خانم بتول سلطانی درباره زیبا دانشور.
صرفنظر از این دلایل به هر حال مرگ یک عضو شورای رهبری مجاهدین به قاعده می تواند باعث بهره برداری سازمان در جهت منحرف کردن اذهان طرفداران به سوی موضوعات فرعی و در نتیجه تاخیر در طرح سوال محوری آنها که چه خواهد شد، گردد. اما با این اوصاف نیز مجاهدین ترجیحا از سکوت و انفعال در این خصوص انتفاع بیشتری می برند. به این دلیل که ممکن است شاید در آینده اخبار و اطلاعات تکمیلی و البته مستند و مستدل درباره اظهارات خانم سلطانی درز کند، که در صورت وقوع چنین احتمالی علی القاعده جمع و جور کردن این جریان تبلیغاتی به نسبت برخورد منفعلانه و… اقدام و واکنش دشوارتری خواهد بود. چنانچه پیش از این نیز در مواردی همچون موضع مجاهدین در قبال مرجان ملک نیز به دستکاری مفتضحانه نشریه مجاهد منجر شد که تا این زمان نیز مجاهدین هزینه های آن را می پردازند.
دلیل دیگر اینکه شاید شرایط موجود مجاهدین به نسبت گذشته این ضرورت را منتفی کرده است. چنانچه پیشتر هم در این خصوص اشاره شده، میانگین سنی اعضای بالای سازمان مجاهدین خلق رفته رفته به مرز شصت سالگی نزدیک می شود. این میانگین سنی و ترکیب خواسته ناخواسته باعث واکنش هایی از جمله یاس و سرخوردگی و انفعال در میان اعضای بالای سازمان و بالطبع تاثیرات اجتناب ناپذیر آن بر روی سطوح میانی سازمان می شود. درست به همین دلایل رجوی از دو سال پیش با پیش کشیدن اخذ تعهد دو ساله از اعضای سازمان آنها را به ماندن یک دوره کوتاه مدت دیگر و تا پایان دوران ریاست جمهوری بوش متقاعد کرد. این پروسه نیز در حال طی کردن آخرین ماه های خود است و به هر حال بخش مهمی از مناسبات موجود مجاهدین متاثر از پایان یافتن تعهد دو ساله رجوی سمت و سو و تصمیمات متفاوتی را در میان افراد مجاهدین به جا خواهد گذاشت.
موضوع دیگر اشاره خانم سلطانی به بیماری فائزه و در عین حال ناگزیری او به ادامه کار تشکیلاتی به عنوان عامل تشدید در از پا درآوردن فائزه است. شاید به این حقیقت تاکنون آن گونه که باید و شاید پرداخته نشده است. اما حقیقت این است که فعالیت های طاقت فرسای اعضای سازمان و به خصوص افراد رده های بالا و مشخص تر زنان به دلایل مختلف از جمله اثبات حقانیت هژمونی خود به مردان یکی از دلایل پیری و مرگ های زودرس در سازمان است. این شرایط را در مرگ و میرهای ظاهرا طبیعی درون سازمان نمی توان بی تاثیر دانست. ضمن اینکه کمبود امکانات درمانی و پزشکی در قرارگاه اشرف از یک سو و بی تفاوتی مسئولین سازمان در قبال این افراد می تواند از دلایل این مرگ ها برشمرد. این شیوه ها و تبعیض ها در شرایط اعمال می شود که بنا به اظهارات اعضای جداشده مجاهدین سالیانه فقط میلیون ها یورو صرف امور تبلیغاتی و در راس آن مصروف نمایشات سیاسی مریم رجوی می شود. بی تردید این مرگ ها تراژِیک ترین پایان ممکن را برای اعضای سازمان رقم می زند. مرگ هایی که سوای همه جنبه های تاثرانگیز و تاسف آور آن بعضا با چاشنی تبعیض و… خاطره تلخ آنها را حداقل برای خانواده های قربانیان مضاعف می کند.
امید پویا، مجاهدین دبلیو اس، بیست و نهم می 2008