مسئولین فرقه، مثل اختاپوس دوباره رنگ عوض کرده و همه چیز را توجیه میکردند و به نفع فرقه میدانستند. هیچ کس به خاطر خلع سلاح شدن فرقه ناراحت نبود جز چند تنی از کادرهای رده بالا و اعضای شورای رهبری و جیره خواران و پادوهای نزدیک به آنان.
اعضای سرکوب شده و ناراضی فرقه که تعدادشان چیزی بالای نود درصد اعضای تشکیلات بود از اینکه فرقه خلع سلاح میشد ناراحت نبودند که هیچ،بلکه مشتاقانه منتظر رسیدن چنین روزی بودند.
تمامی افرادی که در جریان پالایشات درون تشکیلاتی فرقه در زمان زمامداری صدام حسین بر عراق، توسط مسئولین ناپاک فرقه ناجوانمردانه مورد شکنجه روحی و فیزیکی و انواع رفتارهای وحشی گرایانه قرار گرفته بودند، حال این شرایط را فرصت مناسبی برای شروع طغیان دوباره بر عیله استبداد رجوی و همچنین علیه تشکیلات سکت و متحجرانه فرقه مجاهدین میدیدند.
اندیشه غالب در تشکیلات این بود که دیگر فرقه مثل زمان حکومت دیکتاتوری صدام حسین قادر نخواهد بود وحشیانه نیروهای منتقد درونی خویش را مورد آزار و اذیت قرار دهد،.هر چند که ماهیت و اهداف واقعی دولت متجاوز و اشغالگر آمریکا و متحدانش نیز برای ما ناشناخته نبود اما فکر میکردیم که حاکمان جدید عراق(اشغالگران) به خاطر رعایت ژست های آزادی خواهانه و دموکراسی مآبانه خویش نیز که شده می بایست یکسری معیارها را در ظاهر رعایت میکردند.
امید ما بر این بود که دیگر شکنجه گران و جلادان فرقه به راحتی نمیتوانند ما را سر به نیست کنند هر چند که هنوز بساط شکنجه سرکوب فرقه ادامه داشت. حال دگر بار فرصت مناسبی بود که بر علیه وضع موجود اعتراض کرده و فریاد دادخواهی خویش را به گوش همگان برسانیم.
آری فرمان خلع سلاح و خارج شدن فرقه از فرماسیون نظامی صادر شده و در ظاهر تمامی سلاحها در حال جمع آوری شدن بودند. ما سلاحها را جمع آوری میکردیم و سوار بر کامیون و تریلر به مکانی بیرون از اردوگاه منتقل شده و در آنجا نابود میگردیدند.
کار بچه های صافکاری و نقاشی نیز چنیدن برابر شده بود زیرا در چارچوب فرمان خارج شدن از فرماسیون نظامی که به دستور آمریکائی ها به فرقه ابلاغ شده بود میبایست رنگ خودروها را عوض میکردیم و به رنگی غیر از رنگ نظامی در می آوردیم. هر چند که این کار تا آخر انجام نشد و فقط رنگ تعداد کمی از خودروها عوض شد.
مسئولین فرقه برای اینکه این واقعه را کوچک و بی اهمیت جلوه دهند دست به ترفندها و فضا سازی مختلفی میزدند. مراسمی در قبرستان اردوگاه کار اجباری اشرف که صدها تن در آنجا به خاک سپرده شده بودند برگزار گرید. نام این مراسم، مراسم وداع موقت با سلاح بود.
مسئولین ارشد فرقه می گفتند که این سلاحها به طور موقت از سازمان گرفته میشود و در آینده نزدیک دوباره همین سلاحها یا سلاحهای مدرنتری به سازمان تحویل داده خواهد شد.(بزک نمیر که بهار میاد……)
اما ما نمیدانستیم که قسم حضرت عباس مسئولین را باور کنیم یا دم خروس را!!! یکروز در حال تحویل دادن سلاحها چند تن از فرمانده هان آمریکائی نیز که بر روند خلع سلاح فرقه نظارت میکردند حضور داشتند. چند تن از اعضای شورای به اصطلاح رهبری فرقه از جمله صدیقه حسینی (مسئول اول فعلی فرقه)، فهیمه اروانی،وجیهه کربلائی و محمد سادات دربندی به دست و پای آمریکائی ها افتاده بودند و زار زار گریه و آه و ناله میکردند و میگفتند این سلاحها همه چیز ماست، ما سالها عمر خویش را به پای آنان گذاشته ایم، چرا اینها را از ما میگیرید؟ به ما رحم کنید و سلاحها را از ما نگیرید……..(من باورم نمیشد که اینهائی که الان این چنین خوار و ذلیل در حال التماس کردن در برابر نیروهای اشغالگر بودند همان نفراتی هستند که در زمان صدام هیچ خدائی را بنده نبودند و حال اینچنین خوار و ذلیل شده اند. نکته جالب تر اینکه این عمل آنان خارج از عرف دیپلماسی و روابط متقابل هر چند با پیروز میدان بود و این بیشتر قابل تأمل بود.هرچند که گریه روباه چندان اعتباری ندارد.) فرمانده آمریکائی که در آنجا حضور داشت و تحت تأثیر عاطفی گریه و ناله های مسئولین قرارگرفته بود میگفت: گریه نکنید، خواهش میکنم ریلکس باشید، به من دستور داده شده که سلاحهای شما باید جمع آوری شود، کاری از دست من ساخته نیست، پس لطفاٌ ریلکس باشید. ادامه دارد…….. محسن عباسلو، کانون آوا 01.06.2008