27 سال اسارت در نزد صدام و فرقه رجوی و آوارگی در خارج
* مصاحبه با آقای شکرالله شعبان کاسه گری اسیر پیوسته و عضو سابق ارتش فرقه رجوی – قسمت اول
در مسیر خیانت فرقه تعدادی از اسرای ایرانی در اردوگاه عراقی نیز دامن گیر این جریان شدند مسئولین رجوی (مثل مهدی ابریشم چی) همانند پادوی حلقه بگوش حاضر در میان اردوگاههای اسرا وعده آزادی افراد به شرط حضور در ارتش به اصطلاح آزادیبخش می داد او با وعده های دروغین آزادی فردی و حتی ازدواج در اشرف تعداد زیادی از این افراد را فریفته و به مقر خود بردند آنان که از ظلم و ستم در اردوگاههای صدام به ستوه آمده بودند خوش بینانه و به امید و آرزوی آزادی و حتی فرار به ایران تن به اسارت دیگری در اشرف دادند و بعد از طی مدت کوتاهی متوجه فریب و نیرنگ فرقه رجوی شدند و قصد بازگشت به اردوگاه و یا خروج از مناسبات آنان را داشته و اعلام انصراف از پیوستن نمودند. آنان که مستمع سخنان شیرین آقای ابریشم چی شنیده بودند که " می گفت: عبور از درب ورودی قرارگاه مشکل و خروج از آن آزاد است " به گمان خروج بی درد سر به فرماندهان خود مراجع تا بدرقه راه بازگشت شان شوند. ولی با الطاف فرقه ای آنان مواجه شده و هر کدام به سرنوشتی مواجه شدند که بعضا منجر به اعدام و مرگ آنان شد تعداد دیگری از این اسرا پس از گذراندن مصائب مختلف از طریق به کشورهای اروپایی پناهنده شدند ک امروز گزارشگر ما گفتگویی با یکی از این افراد داشته است که بعد از 27 سال دوری از وطن به ایران بازگشته است.
* گزارشگر: چهره مهمان ما از همان ابتدا آشنا می نمود ولی دقیقا نمی دانستم کجا با او بودم وقتی از او پرسیدم کجا با هم بودیم گفته بود شاید در لشگر 49 من را دیده باشی و شروع به خاطرات و معرفی مسئولین خود نمود و سپس به معرفی و سرگذشت خود پرداخت.
من شکرالله شعبان کاسه گری هستم اهل تنکابن [کاسگرمحله ] متولد 1339 و دارای دیپلم بازرگانی هستم
در موقع خدمت سربازی در دوم مرداد سال 1361 در یک تردد بین پایگاهی در منطقه مریوان به کمین یک گروه کرد ایرانی [ گروه رزگاری ] افتاده و اسیر آنان شدم آنان مدتی مرا در پنجوین عراق در یک پایگاه نگه داشتند و سپس مرا با مبلغ ناچیزی به عراقیها فروختند که بعدا به سلیمانیه و بغداد و نهایتا تحویل اردوگاه اسرا در شهر موصل عراق [ موصل 4 ] شدم.
او که ظاهرا بعد از سالها همدردی را پیدا کرده بود شروع به درد و دلهای بیشتری نمود سپس ادامه داد که بعد از آن به اردوگاه رمادیه و تکریت منتقل شدیم و پنج سال و چهار ماه نیز در این اردوگاه اسیر بودم که در مجموع 7 سال اسیر اردوگاههای عراق بودم.
آقای شکرالله شعبان کاسه گری در رابطه با چگونگی آشنایش با فرقه رجوی گفت:
– در اردوگاه تکریت روزانه از طرف افسران استخبارات عراق یک ساعت برنامه تلویزیونی فرقه [ سیمای به اصطلاح مقاومت ] را پخش می کردند که همه بچه ها در سالن آنرا نگاه می کردند و برای اولین با ر در آنجا با سازمان آشنا شدم.
* ایشان در مورد نحوه پیوستن به سازمان اظهار داشت "
– در اردوگاه تکریت افسران استخبارات عراق تبلیغ زیادی برای شناسایی فرقه و ارتش او می کردند که تعدادی از اسرا بدلیل طولانی شدن اسارت و خستگی و به منظور خروج از اسارت که در واقع قصد فرار از اسارت و بازگشت به داخل یا خارج را داشتند نامه ای را برای پیوستن به سازمان نوشتند که بعد از آن چند نفر از مسئولین فرقه به ما مراجعه کردند و پس از گرفتن امضا و تعهد و چند سئوال و جواب، بعد از سه هفته ما را به قرارگاه اشرف بردند.
من تابستان سال 68 به همراه تعدادی دیگر به لشگر 49 رفتم و تا سال 72 که از فرقه جدا شدم در همان لشگر بودم.
*آقای کاسه گری در توضیح اینکه "چرا چهار سال در فرقه مانده است "، بیان داشت:
– من در اردوگاه عراق به دو زبان فرانسوی و انگلیسی مسلط شدم و چون از اول هم قصد داشتم از یک راهی به خارج بروم به آنها پیوستم تا شاید موقعیت خروج را بدست آورم ولی متاسفانه در تشکیلات فرقه چنین امکانی وجود نداشت.
حقیقتا من هم قصد فرار به ایران را نداشتم بلکه همیشه منتظر فرصت و موقعیت برای خروج ا ز عراق بودم همین امر هم باعث طولانی شدن و ماندن بیشتر در ارتش فرقه شد.
* او در جواب سوال اینکه آیا سازمان در جریان انتفاضه سال 1971 میلادی در عراق نقشی داشته است توضیح داد:
– در زمستان سال 1369 در منطقه کفری بودیم که نیروهای صدام در مرز کویت شکست خورده و حکومت صدام رو به سرنگونی بود و قیامی سراسری در تمام نقاط عراق به وقوع پیوست کردهای عراقی همانند بقیه مردم عراق از نقاط مختلف جهت سرنگونی حکومت مرکزی به سمت بغداد حرکت کردند سازمان هم در این مقطع به کمک صدام رفته و درگیری های وسیعی را در منطقه جلولاء، کفری، خالص و…. در جهت سرکوب این انتفاضه مردم کرد را کشت.
* او در توضیح بیشتر در مورد سرکوب اکراد عراقی توسط ارتش باصطلاح آزادیبخش فرقه رجوی اظهار داشت:
– در آن مقطع علیرغم اینکه سازمان اعلام کرده بود که دسته زرهی از نیروهای ما اشتباها به سمت شهر کلار عراق رفته و با مردم آنجا درگیر شده است، ولی فرماندهان سازمان عمدا همانند سایر شهرها جهت سرکوبی اکراد معترض این نیروها را به شهر مرزی عراق فرستاده بودند ولی بدلیل رسوایی درگیری شدید و از بین رفتن کل نفرات دسته و ادوات آنان مجبور به دروغ گویی شده اند. در صورتیکه بنده نیز در همان مقطع بعنوان یکی از خدمه تانک، پشتیبانی همین نیروها بر روی جاده منتهی به کلار مستقر بوده و ماموریت یگان زرهی ما جلوگیری از کمک رسانی و پشتیبانی احتمالی اکراد دیگر به نیروهای کرد درگیر در شهر کلار بود.
انجمن نجات – دفتر استان مازندران خرداد 1387